restatement

/riˈsteɪtmənt//ˌriːˈsteɪtmənt/

معنی: باز گویی، بیان مجدد
معانی دیگر: بیان مجدد، باز گویی

جمله های نمونه

1. I hope this book is not yet another restatement of the prevailing wisdom.
[ترجمه گوگل]امیدوارم این کتاب باز بیان دیگری از حکمت غالب نباشد
[ترجمه ترگمان]امیدوارم این کتاب خوانی دیگر از عقل سلیم نباشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Her recent speech was merely a restatement of her widely publicised views.
[ترجمه گوگل]سخنرانی اخیر او صرفاً بیان مجدد دیدگاه های او بود که به طور گسترده تبلیغ شده بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی اخیر او تنها بیان دیدگاه های عمومی خود بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Yet this restatement of his views won him political support from Liberals who looked askance at this quasi-nationalization programme.
[ترجمه گوگل]با این حال، این بیان مجدد دیدگاه‌های او باعث حمایت سیاسی لیبرال‌هایی شد که به این برنامه شبه ملی‌سازی نگاه می‌کردند
[ترجمه ترگمان]با این حال، تصریح دیدگاه های او، حمایت سیاسی از آزادیخواهان را به خود جلب کرد که به این برنامه شبه - نگاه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Thus far, Gould has provided a restatement of the collateral or preliminary fact doctrine.
[ترجمه گوگل]تا اینجا، گولد بیان مجددی از دکترین وثیقه یا حقایق اولیه ارائه کرده است
[ترجمه ترگمان]تا اینجا که خانم گولد توضیح بیشتری از collateral یا اصول اولیه ارایه داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A major research hypothesis is a restatement of the major research question.
[ترجمه گوگل]یک فرضیه اصلی تحقیق، بیان مجدد سؤال اصلی تحقیق است
[ترجمه ترگمان]فرضیه اصلی تحقیق، restatement از پرسش اصلی تحقیق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Angell's central argument was a simple restatement of the interdependence of modern capitalist economies.
[ترجمه گوگل]بحث اصلی آنجل بیان مجدد ساده وابستگی متقابل اقتصادهای سرمایه داری مدرن بود
[ترجمه ترگمان]بحث اصلی s، بیان صریح وابستگی به اقتصادهای سرمایه داری مدرن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The Restatement of each field is divided into sections, which are black-letter statements of principles or rules, often with subdivisions.
[ترجمه گوگل]بیان مجدد هر فیلد به بخش‌هایی تقسیم می‌شود که بیانیه‌های اصول یا قواعد با حروف سیاه هستند که اغلب با تقسیم‌بندی‌های فرعی هستند
[ترجمه ترگمان]The هر زمینه ای به بخش هایی تقسیم می شود که صورت های black از قواعد یا قواعد، و اغلب با بخش های فرعی تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Present a clarification or restatement of the problem, as appropriate.
[ترجمه گوگل]در صورت اقتضا، توضیح یا بیان مجدد مشکل را ارائه دهید
[ترجمه ترگمان]توضیح و بیان کردن مساله، به همان اندازه مناسب، را ارایه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Restatement: Those who soar with the eagles can not swim with the ducks.
[ترجمه گوگل]بیان مجدد: کسانی که با عقاب ها اوج می گیرند نمی توانند با اردک ها شنا کنند
[ترجمه ترگمان]restatement: آن هایی که با عقاب ها پرواز می کنند نمی توانند با مرغابی ها شنا کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Restatement Clarification of the Problem - state in your own words what you are going to do.
[ترجمه گوگل]توضیح مجدد مشکل - با کلمات خود بیان کنید که قرار است چه کاری انجام دهید
[ترجمه ترگمان]توضیح restatement مساله مشکل در کلمات خودتان آنچه می خواهید انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Restatement: pretense and adversity are inversely proportional; adversity reveals the true nature of all things.
[ترجمه گوگل]بیان مجدد: تظاهر و مصیبت با هم نسبت عکس دارند بدبختی ماهیت واقعی همه چیز را آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]restatement: تظاهر و بدبختی به طور معکوس متناسب هستند؛ بدبختی ماهیت واقعی همه چیز را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The article concluded with a restatement of the major points presented.
[ترجمه گوگل]مقاله با بیان مجدد نکات اصلی ارائه شده به پایان رسید
[ترجمه ترگمان]این مقاله با بیان نکات اصلی ارایه شده به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Restatement: All things are known by their attributes.
[ترجمه گوگل]تجديد بيان: همه اشياء با صفات خود شناخته مي شوند
[ترجمه ترگمان]restatement: همه چیز به وسیله ویژگی های آن ها شناخته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Each Summary Sheet should include: Restatement and clarification of the problem: State in your own words what you are going to do.
[ترجمه گوگل]هر برگه خلاصه باید شامل موارد زیر باشد: بیان مجدد و روشن شدن مسئله: با کلمات خود بیان کنید که قرار است چه کاری انجام دهید
[ترجمه ترگمان]هر برگه خلاصه باید شامل موارد زیر باشد: restatement و شفاف سازی مشکل: دولت به زبان خودتان آنچه را که می خواهید انجام دهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

باز گویی (اسم)
repetition, iteration, iterance, restatement

بیان مجدد (اسم)
restatement

تخصصی

[حسابداری] ارائه مجدد

انگلیسی به انگلیسی

• act of stating again, act of saying again, reiteration
the restatement of a policy or idea is the expression of it in words or writing, usually in a new way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

تجدید ارائه
دوباره نویسی/ باز نویسی
ارائه مجدد

بپرس