restate

/riˈsteɪt//ˌriːˈsteɪt/

معنی: تصریح کردن، باز گفتن، مجددا بیان کردن
معانی دیگر: دوباره ذکر کردن، به شکل دیگر گفتن، تکرار کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: restates, restating, restated
مشتقات: restatement (n.)
• : تعریف: to state again or in a different way.
مشابه: repeat

- The teacher asked her to restate her main point to make it more clear.
[ترجمه گوگل] معلم از او خواست تا نکته اصلی خود را دوباره بیان کند تا واضح تر شود
[ترجمه ترگمان] معلم از او خواست که مهم ترین نکته را برای روشن کردن آن تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. He continued throughout to restate his opposition to violence.
[ترجمه گوگل]او همچنان مخالفت خود با خشونت را تکرار کرد
[ترجمه ترگمان]او همچنان مخالفت خود را با خشونت دوباره تکرار کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The government took the opportunity to restate its basic policies.
[ترجمه گوگل]دولت از فرصت استفاده کرد و سیاست های اساسی خود را مجدداً بیان کرد
[ترجمه ترگمان]دولت این فرصت را مغتنم شمرد که سیاست های اصلی خود را دوباره تعریف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Such moves, however, have tended to restate rather than resolve the tension between control and autonomy.
[ترجمه گوگل]با این حال، چنین حرکاتی به جای حل تنش بین کنترل و خودمختاری، به بیان مجدد تمایل دارند
[ترجمه ترگمان]با این حال، چنین حرکت هایی تمایل دارند به جای حل و فصل تنش های بین کنترل و استقلال دوباره صحبت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. We should take this opportunity to restate that.
[ترجمه گوگل]ما باید از این فرصت استفاده کنیم و دوباره آن را بیان کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید این فرصت رو برای تعریف کلمه تعریف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We welcome this opportunity to restate our position and encourage other units to follow our lead.
[ترجمه گوگل]ما از این فرصت برای بیان مجدد موضع خود و تشویق سایر واحدها به پیروی از ما استقبال می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما از این فرصت برای تعریف موقعیت خود و تشویق واحدهای دیگر برای پیروی از lead استقبال می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Let us restate the assertions above as a theorem.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید ادعاهای بالا را به عنوان یک قضیه دوباره بیان کنیم
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید اظهارات فوق را به عنوان یک قضیه دوباره تکرار کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some people restate the job's requirements in their summary of qualifications or objective.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد الزامات شغل را در خلاصه صلاحیت ها یا اهداف خود مجدداً بیان می کنند
[ترجمه ترگمان]برخی از افراد شرایط کار را با خلاصه ای از صلاحیت ها یا اهداف تعریف می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Oh their behalf I ask you to restate and reaffirm the timeless truth of our party.
[ترجمه گوگل]از طرف آنها من از شما می خواهم که حقیقت جاودانه حزب ما را مجدداً بیان و تأیید کنید
[ترجمه ترگمان]اوه، از طرف آن ها از شما خواهش می کنم که تمام حقیقت timeless را برایم تعریف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. CONCLUSION - Restate or reword your thesis. Summarize your arguments. Explain why you have come to this particular conclusion.
[ترجمه گوگل]نتیجه گیری - پایان نامه خود را مجدداً بیان یا بازنویسی کنید استدلال های خود را خلاصه کنید توضیح دهید که چرا به این نتیجه خاص رسیده اید
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری - Restate یا reword تز تان مباحثات خود را تصحیح کنید توضیح دهید که چرا به این نتیجه گیری خاص رسیده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Yet Professor von Braun can restate it and make me see clear as day.
[ترجمه گوگل]با این حال، پروفسور فون براون می تواند آن را مجدداً بیان کند و کاری کند که من مثل روز روشن ببینم
[ترجمه ترگمان]با این حال، پروفسور فون براون می تواند آن را باز کند و من را مثل روز روشن کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Athena : As usual, I feel compelled to restate the problem.
[ترجمه گوگل]آتنا: طبق معمول، احساس می کنم مجبورم دوباره مشکل را بیان کنم
[ترجمه ترگمان]آتنا: مثل همیشه مجبور هستم مساله را دوباره تعریف کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ask the interviewer to restate a question if you are confused.
[ترجمه گوگل]از مصاحبه کننده بخواهید در صورت گیج شدن سوالی را مجدداً بیان کند
[ترجمه ترگمان]اگر گیج هستید از مصاحبه کننده بپرسید که آیا اشتباه می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let us restate this problem as one of putting n identical balls in r different boxes.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید این مشکل را به عنوان یکی از قرار دادن n توپ یکسان در r جعبه های مختلف دوباره بیان کنیم
[ترجمه ترگمان]اجازه دهید این مساله را به عنوان یکی از گذاشتن دو توپ یک سان در جعبه های مختلف دوباره تعریف کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The foreign exchange current account of a real restate development enterprise shall not keep any house purchase money of any domestic branch or representative office remitted from abroad.
[ترجمه گوگل]در حساب جاری ارزی شرکت توسعه مجدد واقعی نباید پول خرید مسکن شعبه یا نمایندگی داخلی که از خارج حواله شده باشد نگهداری شود
[ترجمه ترگمان]جریان تبادل ارز خارجی یک شرکت توسعه کالای واقعی نباید هیچ خانه ای را از هر شعبه داخلی یا دفتر نمایندگی از خارج تامین کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تصریح کردن (فعل)
affirm, restate, clarify, explain, reiterate, specify, stipulate

باز گفتن (فعل)
restate, repeat, unreel, re-count

مجددا بیان کردن (فعل)
restate

انگلیسی به انگلیسی

• express again, say again, state anew
if you restate something, you say it again in words or writing, usually in a new way; a formal word.

پیشنهاد کاربران

مجددا بیان کردن، تصریح کردن، باز گفتن. بازگو کردن. دوباره ادا کردن. دوباره گویی. دوباره گفتن
تکرار کردن. از نو بیان کردن. دوباره اعلام کردن
مثال:
"Let me restate what you just said, " I replied.
من جواب دادم: اجازه بده چیزی که همین الان گفتید از نو بیان کنم.
بازگوکردن
تجدیدنظر
به شکل دیگر بیان کردن
دوباره بیان کردن
( حسابداری ) تجدید ارائه کردن
دوباره گفتن

بپرس