responsive

/rəˈspɑːnsɪv//rɪˈspɒnsɪv/

معنی: واکشنی، علاقمند و متوجه
معانی دیگر: مشتاق، خواهان، پذیرا، راغب، دارای پرسش و پاسخ، پاسخدار، پاسخگو، جواب دهنده، پاسخی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: responsively (adv.), responsiveness (n.)
(1) تعریف: acting or speaking in answer.
متضاد: impassive, unresponsive
مشابه: reactive

(2) تعریف: reacting positively to an influence or suggestion.
مترادف: receptive, sympathetic
متضاد: unreceptive
مشابه: agreeable, amenable, impressionable, sensitive, susceptible

جمله های نمونه

1. a responsive audience
تماشاگران مشتاق

2. a responsive reading in church
قرائت پاسخ دار در کلیسا

3. We try to be responsive to the needs of the customer.
[ترجمه گوگل]ما سعی می کنیم پاسخگوی نیازهای مشتری باشیم
[ترجمه ترگمان]ما سعی می کنیم نسبت به نیازهای مشتری پاسخگو باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She's fairly responsive to new ideas.
[ترجمه گوگل]او نسبتاً به ایده های جدید پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان]او تقریبا به ایده های جدید پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Harriet was an easy, responsive little girl.
[ترجمه گوگل]هریت یک دختر کوچک ساده و پاسخگو بود
[ترجمه ترگمان]هریت یک دختر کوچک و responsive بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The company is highly responsive to changes in demand.
[ترجمه گوگل]این شرکت به شدت به تغییرات تقاضا پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان]شرکت به شدت به تغییرات در تقاضا پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This car's steering isn't very responsive.
[ترجمه گوگل]فرمان این ماشین خیلی پاسخگو نیست
[ترجمه ترگمان]این فرمان اتومبیل حساسیت چندانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The disease has proved responsive to the new treatment.
[ترجمه گوگل]ثابت شده است که این بیماری به درمان جدید پاسخ می دهد
[ترجمه ترگمان]این بیماری نسبت به درمان جدید واکنش نشان داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The audience weren't very responsive and the jokes fell a bit flat.
[ترجمه گوگل]تماشاگران چندان پاسخگو نبودند و شوخی‌ها کمی بی‌تفاوت بود
[ترجمه ترگمان]حضار واکنش نشان ندادند و جوک ها به شدت صاف شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The club is responsive to suggestions or new ideas.
[ترجمه گوگل]باشگاه به پیشنهادات یا ایده های جدید پاسخگو است
[ترجمه ترگمان]این باشگاه به پیشنهادها یا ایده های جدید پاسخ می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These brakes should be more responsive.
[ترجمه گوگل]این ترمزها باید بیشتر پاسخگو باشند
[ترجمه ترگمان]این ترمزها باید بیشتر پاسخگو باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Obviously Nunn had struck a responsive chord.
[ترجمه گوگل]بدیهی است که نون یک صدا پاسخگو زده بود
[ترجمه ترگمان]معلوم بود که Nunn در واکنش به chord دچار شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. How to make government responsive to the choices of those it was expected to cater to?
[ترجمه گوگل]چگونه می‌توان دولت را نسبت به انتخاب‌های کسانی که انتظار می‌رفت پاسخگوی آن‌ها باشد، واکنش نشان داد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه دولت را نسبت به انتخاب کسانی که انتظار آن را داشت پاسخگو سازد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our inner critic starts to become very responsive.
[ترجمه گوگل]منتقد درونی ما بسیار پاسخگو می شود
[ترجمه ترگمان]منتقد داخلی ما شروع به پاسخگویی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واکشنی (صفت)
reactionary, responsive

علاقمند و متوجه (صفت)
responsive

تخصصی

[حقوق] جوابگو، حاوی پاسخ کامل، ذیربط

انگلیسی به انگلیسی

• responding, answering, reacting (esp. positively or sympathetically); characterized by singing or reading in alternation
someone who is responsive is quick to show emotions such as pleasure and affection.
if you are responsive to people or to things that happen, you take notice of them and react in an appropriate way.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
For instance, a responsive website adjusts its layout and design based on the user’s device or screen size.
A user might say, “I love how responsive this game is. The controls are smooth and instantly respond to my actions. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A product review might mention, “The responsive interface makes it easy to navigate through different options and settings. ”

1. حساس 2. پذیرا. راغب 3. راغب به پاسخگویی 4. پاسخ ده
مثال:
evidence suggests that teenagers are responsive to price increases
شواهد اشاره می کنند بر این که نوجوانان نسبت به افزایش قیمتها حساس هستند.
واکنش گرا
respond = پاسخ دادن
response = پاسخ
respondent = پاسخ دهنده
responsibility = مسئولیت
responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی
responsible = مسئولیت پذیر
responsive = پاسخگو
responsibly = با مسئولیت
responsively : پاسخگویانه
Able to be improved or cured by a treatment
به درمان جواب دادن
گاهی به معنای بستگی داشتن میاد
پاسخگو
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : respond
✅️ اسم ( noun ) : response / respondent / responsibility / responsiveness
✅️ صفت ( adjective ) : responsible / responsive
✅️ قید ( adverb ) : responsibly / responsively
مسئولیت پذیر
کنش پذیر
در مورد طراحی سایت
پذیرا هم می تونه معنی بده
responsive = سازگار با محیط و شرایط و وضعیت , سازش پذیر , متناسب و منعطف , پذیرش گرا
دوستان توجه داشته باشید که reaction ( به معنای واکنش نشون دادن و پاسخ دادن و حساسیت ) با سازگاری و تناسب متفاوته . یک وضعیت رو مد نظر داشته باشید مثلا از دست دادن شغل یا پول
...
[مشاهده متن کامل]

, یک شخص میتونه نسبت به شرایط پیش آمده تسلیم و پذیرا باشه یا نسبت بهش موضع بگیره و بهش واکنش نشون بده , شخص در ازای از دست دادن شغل میتونه اون رو بپذیره و حالا با این پذیرش دنبال شغل جدید بگرده یا میتونه عصبانی و احساساتی بشه و این واکنش نشون دادنه
که این عدم پذیرش حال و وضعیت پیش اومده رنج رو به دنبال داره
responsive design = طراحی سازش پذیر یا منعطف
یعنی با تغییر بستر و محیط نمایش مثلا از تلفن همراه به صفحه دسکتاپ اندازه محتوایی که قراره نمایش داده بشه با اندازه صفحه نمایش هماهنگ و متناسب بشه

پاسخگو ، حساس و مشتاق
I'm very responsive
حساس؛ منعطف
suitable, or right for a particular situation
در بعضی بسترها جور دیگر می توان نوشت. مثلاً واکنشی، حساس به وضعیت، تناسبی، متناسب با شرایط، در بستر معماری.

حساس
هشیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس