responsible for

پیشنهاد کاربران

تشکیل میدهد
To form
To make up
responsible for :
adj. being the agent or cause
عاملِ
علتِ
=
adj. being the agent or cause
مسببِ، موجبِ، عاملِ، باعث و بانیِ
مسئول، سرپرست
مثال : The conciliation officer is typically a professional employee of the relevant government department responsible for labour matters
افسر سازش معمولاً یک کارمند حرفه ای در بخش دولتی مربوطه مسئول امور کار است
پاسخگویی برای چیزی
باعث شدن

مسئول بخشی از شرکت
مسئول بودن برای
In charge of

بپرس