1. a responsibility prior to all others
مسئولیتی مهمتر از همه ی مسئولیت های دیگر
2. civic responsibility
حس مسئولیت نسبت به شهر (خود)
3. corporate responsibility
مسئولیت مشترک
4. heavy responsibility
مسئولیت سنگین
5. our responsibility as stewards of the earth's resources
مسئولیت ما به عنوان نیکداران منابع زمین
6. claim responsibility (for something)
خود را مسئول یا عامل کاری دانستن
7. a terrible responsibility
مسئولیت ستهم
8. escape from responsibility
گریز از مسئولیت
9. he ducks responsibility
او از زیر کار در می رود.
10. the peculiar responsibility of this teacher
مسئولیت خاص این معلم
11. to assume responsibility
مسئولیت به عهده گرفتن
12. to sidestep responsibility
از مسئولیت شانه خالی کردن
13. any evasion of responsibility will lead to expulsion
هرگونه گریز از مسئولیت موجب اخراج خواهد شد.
14. free from any responsibility and obligation
بدون هیچگونه مسئولیت و تعهد
15. he took the responsibility for keeping order
مسئولیت حفظ نظم را به عهده گرفت.
16. the assumption of responsibility by him
تقبل مسئولیت از سوی او
17. the burden of responsibility
بار مسئولیت
18. the onus of responsibility
بار مسئولیت
19. the terrorists claimed responsibility for the bombing
تروریست ها مسئولیت بمب گذاری را به عهده گرفتند.
20. the terrorists claimed responsibility for the bombing
تروریست ها مسئولیت بمب گذاری را برعهده گرفتند.
21. the weight of responsibility
بار مسئولیت
22. the weight of responsibility has bowed him down
سنگینی بار مسئولیت،پشت او را خم کرده است.
23. true freedom implies responsibility
آزادی واقعی مستلزم مسئولیت است.
24. to take (full) responsibility (for something)
تقصیر را (کاملا) به عهده گرفتن،خود را (کاملا) مسئول کاری کردن
25. a share of the responsibility for this accident falls on him
بخشی از مسئولیت این حادثه متوجه اوست.
26. children are a solemn responsibility to their parents
بچه ها برای والدین خود مسئولیت بزرگی هستند.
27. it is not my responsibility to answer the phone
وظیفه ی من نیست که به تلفن جواب بدهم.
28. the terrorists disclaimed all responsibility for the assassination of the ambassador
تروریست هاهیچ گونه مسئولیتی را در مورد قتل سفیر به عهده نگرفتند.
29. to cope with a responsibility
از پس مسئولیتی برآمدن
30. each privilege has a correlative responsibility
هر امتیازی مسئولیتی به همراه دارد.
31. he does not accept any responsibility
او هیچگونه مسئولیتی را قبول نمی کند.
32. she holds a position of responsibility
شغل پرمسئولیتی دارد.
33. do something on one's own responsibility
به مسئولیت خود کاری را انجام دادن
34. parity must exist between authority and responsibility
باید میان اختیار و مسئولیت موازنه برقرار باشد.
35. ahmad was not unmindful of his heavy responsibility
احمد از مسئولیت سنگین خود غافل نبود.
36. his apparent lack of a sense of responsibility
فقدان ظاهری حس مسئولیت در او
37. a man who has bravely sustained the burden of responsibility
مردی که با شهامت بار مسئولیت را تحمل کرده است
38. my parents were trying to nourish in us a sense of responsibility and honesty
والدینم می کوشیدند حس وظیفه شناسی و امانت را در ما پرروش بدهند.