responsibility

/riˌspɑːnsəˈbɪləti//rɪˌspɒnsəˈbɪlɪti/

معنی: جوابگویی، مسئولیت، عهده
معانی دیگر: پاس وری، پتوازگری، پاسخگویی، پتوازی، وظیفه، کارداد، ضمانت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: responsibilities
(1) تعریف: the state or fact of being responsible.
مترادف: accountability, answerability, blame, liability
مشابه: care, trust

- You will need to take responsibility for your actions.
[ترجمه گوگل] شما باید مسئولیت اعمال خود را بپذیرید
[ترجمه ترگمان] شما باید مسئولیت اقدامات خود را برعهده بگیرید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a burden, duty, or obligation for which one is responsible.
مترادف: burden, duty, obligation
مشابه: blame, business, charge, department, job, onus

- Becoming a parent means taking on many responsibilities.
[ترجمه گوگل] پدر و مادر شدن به معنای بر عهده گرفتن مسئولیت های زیادی است
[ترجمه ترگمان] تبدیل شدن به یک والد به معنای گرفتن مسئولیت های بسیاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: reliability.
مترادف: dependability, reliability

جمله های نمونه

1. a responsibility prior to all others
مسئولیتی مهمتر از همه ی مسئولیت های دیگر

2. civic responsibility
حس مسئولیت نسبت به شهر (خود)

3. corporate responsibility
مسئولیت مشترک

4. heavy responsibility
مسئولیت سنگین

5. our responsibility as stewards of the earth's resources
مسئولیت ما به عنوان نیکداران منابع زمین

6. claim responsibility (for something)
خود را مسئول یا عامل کاری دانستن

7. a terrible responsibility
مسئولیت ستهم

8. escape from responsibility
گریز از مسئولیت

9. he ducks responsibility
او از زیر کار در می رود.

10. the peculiar responsibility of this teacher
مسئولیت خاص این معلم

11. to assume responsibility
مسئولیت به عهده گرفتن

12. to sidestep responsibility
از مسئولیت شانه خالی کردن

13. any evasion of responsibility will lead to expulsion
هرگونه گریز از مسئولیت موجب اخراج خواهد شد.

14. free from any responsibility and obligation
بدون هیچگونه مسئولیت و تعهد

15. he took the responsibility for keeping order
مسئولیت حفظ نظم را به عهده گرفت.

16. the assumption of responsibility by him
تقبل مسئولیت از سوی او

17. the burden of responsibility
بار مسئولیت

18. the onus of responsibility
بار مسئولیت

19. the terrorists claimed responsibility for the bombing
تروریست ها مسئولیت بمب گذاری را به عهده گرفتند.

20. the terrorists claimed responsibility for the bombing
تروریست ها مسئولیت بمب گذاری را برعهده گرفتند.

21. the weight of responsibility
بار مسئولیت

22. the weight of responsibility has bowed him down
سنگینی بار مسئولیت،پشت او را خم کرده است.

23. true freedom implies responsibility
آزادی واقعی مستلزم مسئولیت است.

24. to take (full) responsibility (for something)
تقصیر را (کاملا) به عهده گرفتن،خود را (کاملا) مسئول کاری کردن

25. a share of the responsibility for this accident falls on him
بخشی از مسئولیت این حادثه متوجه اوست.

26. children are a solemn responsibility to their parents
بچه ها برای والدین خود مسئولیت بزرگی هستند.

27. it is not my responsibility to answer the phone
وظیفه ی من نیست که به تلفن جواب بدهم.

28. the terrorists disclaimed all responsibility for the assassination of the ambassador
تروریست هاهیچ گونه مسئولیتی را در مورد قتل سفیر به عهده نگرفتند.

29. to cope with a responsibility
از پس مسئولیتی برآمدن

30. each privilege has a correlative responsibility
هر امتیازی مسئولیتی به همراه دارد.

31. he does not accept any responsibility
او هیچگونه مسئولیتی را قبول نمی کند.

32. she holds a position of responsibility
شغل پرمسئولیتی دارد.

33. do something on one's own responsibility
به مسئولیت خود کاری را انجام دادن

34. parity must exist between authority and responsibility
باید میان اختیار و مسئولیت موازنه برقرار باشد.

35. ahmad was not unmindful of his heavy responsibility
احمد از مسئولیت سنگین خود غافل نبود.

36. his apparent lack of a sense of responsibility
فقدان ظاهری حس مسئولیت در او

37. a man who has bravely sustained the burden of responsibility
مردی که با شهامت بار مسئولیت را تحمل کرده است

38. my parents were trying to nourish in us a sense of responsibility and honesty
والدینم می کوشیدند حس وظیفه شناسی و امانت را در ما پرروش بدهند.

مترادف ها

جوابگویی (اسم)
accountability, response, amenability, responsibility

مسئولیت (اسم)
post, accountability, responsibility, liability, charge, burden, office, load, trust

عهده (اسم)
promise, responsibility, charge, engagement, duty, guarantee, obligation

تخصصی

[حسابداری] مسئولیت
[حقوق] مسئولیت، تعهد، تصدی، ذمه، وظیفه
[ریاضیات] مسئولیت، تکلیف

انگلیسی به انگلیسی

• duty, obligation; accountability, liability; thing which a person is requested to do as part of a job or a role or as a legal obligation
if you have responsibility for something or if it is your responsibility, it is your duty to deal with it and make decisions relating to it.
if you accept responsibility for something that has happened, you agree that you were to blame for it.
your responsibilities are the duties that you have because of your job or position.
if you have a responsibility to someone, you have a duty to help them or to look after them.

پیشنهاد کاربران

مسئولیت
مثال: With great power comes great responsibility.
با قدرت بزرگ، مسئولیت بزرگ می آید.
respond = پاسخ دادن
response = پاسخ
respondent = پاسخ دهنده
responsibility = مسئولیت
responsiveness = پاسخگویی ، پاسخ دهی
responsible = مسئولیت پذیر
responsive = پاسخگو
responsibly = با مسئولیت
responsively : پاسخگویانه
responsibility: مسئولیت
responsible: مسئول
تقصیر، پاسخ گویی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : respond
✅️ اسم ( noun ) : response / respondent / responsibility / responsiveness
✅️ صفت ( adjective ) : responsible / responsive
✅️ قید ( adverb ) : responsibly / responsively
برای اونایی که گفتن مسئولیت پذیری
کاملا اشتباه "مسئولیت "درسته
اگه این جور باشه که شما میگی
پس معنی این heavy responsibility
میشه مسئولیت پزیری سنگین؟؟؟؟؟!!!!!!
میشه مسئولیت سنگین
پس معنی مسئولیت
رستاد.
responsibility ( مدیریت )
واژه مصوب: مسئولیت
تعریف: التزام و تعهد داشتن به انجام یا تکمیل کار به صورت رضایت بخش
response = پاسخ
ability = توانایی، قابلیت
responsibility = قابلیت پاسخگویی، توانایی پاسخگویی
تکلیف
وظیفه
مسئولیت
عهده
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌠
مسئولیت، وظیفه، پاسخگویی، عهده، جوابگویی، مسئولیت پذیری
عهده
عهده ، duty con ligation accountability , liability thing which a person is requested to do as part of a job or a as a legal obligation
مسئولیت
وظیفه
جوابگویی
پاسخگویی
پاسخ گویی
فشار کار
تعهد، مسئولیت
مسئولیت پذیری
مسئولیت
Diminished responsibility
مسئولیت مخففه ( حقوق )
مسئولیت پذیری
Responsibility and acceptance of the goal for learning motivation
مسئولیت و پذیرش هدف برای انگیزه یادگیری است
دغدغه
رسیدگی
وظیفه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٥)

بپرس