response time

/rəˈspɑːnsˈtaɪm//rɪˈspɒnstaɪm/

زمان واگنش

جمله های نمونه

1. The clock to record response time starts at the same time that the probe digit is shown on the screen.
[ترجمه گوگل]ساعت برای ثبت زمان پاسخ همزمان با نمایش رقم پروب روی صفحه شروع می شود
[ترجمه ترگمان]ساعت زمان برای ثبت زمان واکنش در همان زمانی آغاز می شود که رقم کاوشگر روی صفحه نمایش داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. For all the children, the best indicator of response time was the size of the smaller number involved in the sum.
[ترجمه گوگل]برای همه بچه ها، بهترین شاخص زمان پاسخ، اندازه تعداد کوچکتر درگیر در جمع بود
[ترجمه ترگمان]برای همه کودکان، بهترین شاخص زمان واکنش، اندازه تعداد کمتری درگیر در جمع بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. This extra load would have badly affected telephone response time if the two functions had not been separated.
[ترجمه گوگل]اگر این دو عملکرد از هم جدا نمی شدند، این بار اضافی به شدت بر زمان پاسخگویی تلفن تأثیر می گذاشت
[ترجمه ترگمان]اگر این دو تابع از یکدیگر جدا نشدند این بار اضافی تاثیر بدی روی زمان واکنش تلفن داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. This example uses the response time breakdown option, which is selected under the schedule, to collect statistics on a captured page element when the test runs.
[ترجمه گوگل]این مثال از گزینه شکست زمان پاسخ، که در برنامه زمان بندی انتخاب شده است، برای جمع آوری آمار در مورد یک عنصر صفحه ضبط شده هنگام اجرای آزمایش استفاده می کند
[ترجمه ترگمان]این مثال از گزینه شکست زمان واکنش استفاده می کند، که طبق برنامه زمان بندی می شود، برای جمع آوری آمار در یک عنصر صفحه ضبط شده در زمانی که تست انجام می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The response time is fairly quick, taking approximately 10 minutes.
[ترجمه گوگل]زمان پاسخگویی نسبتاً سریع است و تقریباً 10 دقیقه طول می کشد
[ترجمه ترگمان]زمان واکنش نسبتا سریع است و حدود ۱۰ دقیقه طول می کشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This sensor has high sensitivity, Short response time and good stabilization.
[ترجمه گوگل]این سنسور دارای حساسیت بالا، زمان پاسخ کوتاه و تثبیت خوب است
[ترجمه ترگمان]این حسگر حساسیت بالا، زمان واکنش کوتاه و ثبات خوب دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The average response time to emergency calls was 9 minutes.
[ترجمه گوگل]میانگین زمان پاسخگویی به تماس های اضطراری 9 دقیقه بود
[ترجمه ترگمان]زمان واکنش متوسط به تماس های اورژانسی ۹ دقیقه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Maximum response time shows the longest completed transaction time.
[ترجمه گوگل]حداکثر زمان پاسخ، طولانی ترین زمان انجام معامله را نشان می دهد
[ترجمه ترگمان]حداکثر زمان واکنش نشان دهنده طولانی ترین زمان تراکنش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In emergency medical care, response time critical.
[ترجمه گوگل]در مراقبت های پزشکی اورژانسی، زمان پاسخ بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]در مراقبت های اورژانسی پزشکی، زمان واکنش حیاتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Before profiling or collecting real-time response time breakdown data from an application system, you must establish a connection to the data collection infrastructure.
[ترجمه گوگل]قبل از نمایه سازی یا جمع آوری داده های تجزیه زمان پاسخ به موقع از یک سیستم برنامه، باید با زیرساخت جمع آوری داده ها ارتباط برقرار کنید
[ترجمه ترگمان]قبل از ثبت پروفایل یا جمع آوری داده های زمان پاسخ بلادرنگ از یک سیستم کاربردی، شما باید یک ارتباط با زیرساخت جمع آوری داده ها ایجاد کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. And moreover, the positioning response time is also predicable .
[ترجمه گوگل]و علاوه بر این، زمان پاسخ موقعیت یابی نیز قابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان]و علاوه بر این، زمان واکنش موقعیت نیز predicable است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Of those calls, 16 were to road traffic accidents and of that 16 the longest response time was 18 minutes.
[ترجمه گوگل]از این تماس ها، 16 تماس مربوط به تصادفات جاده ای بوده و از 16 تماس، بیشترین زمان پاسخگویی 18 دقیقه بوده است
[ترجمه ترگمان]از بین این تماس ها، ۱۶ نفر برای تصادفات جاده ای و ۱۶ نفر از طولانی ترین زمان واکنش ۱۸ دقیقه بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But it is the cameras whose pictures are transmitted via computer that are changing response time.
[ترجمه گوگل]اما این دوربین هایی هستند که تصاویر آنها از طریق کامپیوتر ارسال می شود که زمان پاسخگویی را تغییر می دهند
[ترجمه ترگمان]اما این دوربین هایی هست که تصاویر آن ها از طریق کامپیوتر منتقل می شوند که زمان واکنش را تغییر می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The complete archive is being reorganised to allow improved access to the data held and a quicker response time to enquiries.
[ترجمه گوگل]آرشیو کامل در حال سازماندهی مجدد است تا امکان دسترسی بهتر به داده های نگهداری شده و زمان پاسخگویی سریعتر به سوالات را فراهم کند
[ترجمه ترگمان]این آرشیو کامل مجددا سازماندهی شده است تا امکان دسترسی بهبود یافته به داده ها و زمان واکنش سریع تر به پرس و جوها فراهم شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[عمران و معماری] مدت زمان پاسخ
[کامپیوتر] زمان پاسخ دهی ؛ زمان واکنش ؛ زمان پاسخگویی ؛ زمان جواب ؛ زمان پاسخ
[برق و الکترونیک] زمان پاسخ - زمان پاسخ زمان لازم برای خروجی سیستم یا قطعه کنترلی برای رسیدن به کسر تعریف شده ای از مقدار جدید آن پس از اعمال ورودی پله یا اغتشاش زمان پاسخ معمولاً بر حسب ثانیه بیان می شود . زمان پاسخ تقویت کننده های مغناطیسی اغلب بر حسب چرخه های بسامد خط تغذیه تعریف می شود . زمان پاسخ در ابزارهای نشان دهنده، زمان لازم برای رسیدن عقربه از وضعیت جدید خود به حالت صفر است .
[زمین شناسی] زمان وقفه بین پایان یک درخواست روی سیستم رایانهای و آغاز پاسخ.

انگلیسی به انگلیسی

• time it takes for one to respond to a sudden stimulus; period of time between sending a command instruction to a computer and the output of results

پیشنهاد کاربران

response time ( حمل‏ونقل درون شهری - جاده ای )
واژه مصوب: مدت درخواست ـ پاسخ
تعریف: در خدمات تقاضامحور، مدت زمان بین درخواست مسافر تا زمان سوار شدن او

بپرس