اسم ( noun )
مشتقات: responseless (adj.)
مشتقات: responseless (adj.)
• (1) تعریف: the act or process of responding.
• مترادف: answer, reply
• مشابه: acknowledgment
• مترادف: answer, reply
• مشابه: acknowledgment
- The government's response to the problem came too late for many.
[ترجمه گوگل] پاسخ دولت به این مشکل برای بسیاری دیر بود
[ترجمه ترگمان] واکنش دولت به این مشکل برای بسیاری از مردم بسیار دیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] واکنش دولت به این مشکل برای بسیاری از مردم بسیار دیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a written or spoken answer; reply.
• مترادف: answer, reply
• مشابه: acknowledgment, return
• مترادف: answer, reply
• مشابه: acknowledgment, return
- She got a quick response to her letter.
[ترجمه رسول] او جواب کوتاهی به نامه اش داد.|
[ترجمه گوگل] او پاسخ سریع به نامه خود دریافت کرد[ترجمه ترگمان] سریع جواب نامه اش را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It seemed like a neutral question, and he was surprised at the angry response he received.
[ترجمه AhmadReza] سوالی که پرسیده بود عادی به نظر می رسید و از واکنش خشمگینانه طرف مقابل متعجب شده بود.|
[ترجمه گوگل] به نظر یک سوال خنثی بود و او از پاسخ عصبانی که دریافت کرد شگفت زده شد[ترجمه ترگمان] این یک سوال خنثی به نظر می رسید، و او از واکنش خشمگینانه ای که دریافت کرده بود شگفت زده شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the reaction of a living organism to a stimulus.
• مشابه: reaction
• مشابه: reaction
- The doctor was pleased with the patient's response to the drug.
[ترجمه گوگل] دکتر از پاسخ بیمار به دارو راضی بود
[ترجمه ترگمان] دکتر از پاسخ بیمار به دارو خشنود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دکتر از پاسخ بیمار به دارو خشنود شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید