صفت ( adjective )
مشتقات: respectably (adv.)
مشتقات: respectably (adv.)
• (1) تعریف: displaying good breeding, manners, or character.
• مترادف: honest, proper, upright, well-bred
• متضاد: ill-bred, sordid, uncouth
• مشابه: aboveboard, decent, decorous, dependable, genteel, ladylike, principled, reliable, savory, seemly, trustworthy, truthful, virtuous, well-behaved
• مترادف: honest, proper, upright, well-bred
• متضاد: ill-bred, sordid, uncouth
• مشابه: aboveboard, decent, decorous, dependable, genteel, ladylike, principled, reliable, savory, seemly, trustworthy, truthful, virtuous, well-behaved
- In the 1800s, a respectable woman would never smoke cigarettes.
[ترجمه گوگل] در دهه 1800، یک زن محترم هرگز سیگار نمی کشید
[ترجمه ترگمان] در سال ۱۸۰۰ زن محترمی هرگز سیگار دود نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در سال ۱۸۰۰ زن محترمی هرگز سیگار دود نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her second husband had been a respectable man who was kind to her and her children.
[ترجمه گوگل] شوهر دومش مرد محترمی بود که با او و فرزندانش مهربان بود
[ترجمه ترگمان] شوهر دومش، مرد محترمی بود که با او و بچه هایش مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شوهر دومش، مرد محترمی بود که با او و بچه هایش مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of good reputation or social standing.
• مترادف: reputable
• متضاد: disreputable
• مشابه: dependable, nice, praiseworthy, reliable, savory, solid, unsullied, untainted, untarnished
• مترادف: reputable
• متضاد: disreputable
• مشابه: dependable, nice, praiseworthy, reliable, savory, solid, unsullied, untainted, untarnished
- Her mother wished her to marry a respectable gentleman from a good family.
[ترجمه گوگل] مادرش برای او آرزوی ازدواج با یک آقای محترم از خانواده ای خوب را داشت
[ترجمه ترگمان] مادرش می خواست او با یک جنتلمن محترم از یک خانواده خوب ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مادرش می خواست او با یک جنتلمن محترم از یک خانواده خوب ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: acceptable in quality or quantity.
• مترادف: ample, decent, passable, tolerable
• متضاد: disreputable, poor, unrespectable
• مشابه: acceptable, adequate, all right, fair, moderate, satisfactory, sufficient
• مترادف: ample, decent, passable, tolerable
• متضاد: disreputable, poor, unrespectable
• مشابه: acceptable, adequate, all right, fair, moderate, satisfactory, sufficient
- He has a respectable, but not excellent, batting average.
[ترجمه گوگل] او میانگین ضربتی قابل احترام، اما نه عالی دارد
[ترجمه ترگمان] آدم محترمی است اما نه خوب و average
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آدم محترمی است اما نه خوب و average
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm making a respectable income now.
[ترجمه گوگل] الان درآمد قابل قبولی دارم
[ترجمه ترگمان] حالا درآمد respectable دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالا درآمد respectable دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: worthy of respect.
• مترادف: estimable, honorable
• متضاد: disreputable, unrespectable
• مشابه: acceptable, admirable, considerable, decent, deserving, esteemed, praiseworthy, venerable, worthy
• مترادف: estimable, honorable
• متضاد: disreputable, unrespectable
• مشابه: acceptable, admirable, considerable, decent, deserving, esteemed, praiseworthy, venerable, worthy
- She has a very respectable job as head of the nursing staff.
[ترجمه گوگل] او شغل بسیار محترمی به عنوان رئیس کادر پرستاری دارد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان رئیس دفتر پرستاری شغل بسیار محترمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به عنوان رئیس دفتر پرستاری شغل بسیار محترمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید