respectable

/rəˈspektəbl̩//rɪˈspektəbl̩/

معنی: معزز، عالیجناب، محترم، ابرومند، قابل احترام
معانی دیگر: ارجمند، ارج دار، خوشنام، نیکنام، معتبر، نسبتا خوب، نسبتا زیاد (و غیره)، حسابی، مودب، با ادب، آبرومند، آبرومندانه، ارجمندانه، محترمانه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: respectably (adv.)
(1) تعریف: displaying good breeding, manners, or character.
مترادف: honest, proper, upright, well-bred
متضاد: ill-bred, sordid, uncouth
مشابه: aboveboard, decent, decorous, dependable, genteel, ladylike, principled, reliable, savory, seemly, trustworthy, truthful, virtuous, well-behaved

- In the 1800s, a respectable woman would never smoke cigarettes.
[ترجمه گوگل] در دهه 1800، یک زن محترم هرگز سیگار نمی کشید
[ترجمه ترگمان] در سال ۱۸۰۰ زن محترمی هرگز سیگار دود نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her second husband had been a respectable man who was kind to her and her children.
[ترجمه گوگل] شوهر دومش مرد محترمی بود که با او و فرزندانش مهربان بود
[ترجمه ترگمان] شوهر دومش، مرد محترمی بود که با او و بچه هایش مهربان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of good reputation or social standing.
مترادف: reputable
متضاد: disreputable
مشابه: dependable, nice, praiseworthy, reliable, savory, solid, unsullied, untainted, untarnished

- Her mother wished her to marry a respectable gentleman from a good family.
[ترجمه گوگل] مادرش برای او آرزوی ازدواج با یک آقای محترم از خانواده ای خوب را داشت
[ترجمه ترگمان] مادرش می خواست او با یک جنتلمن محترم از یک خانواده خوب ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: acceptable in quality or quantity.
مترادف: ample, decent, passable, tolerable
متضاد: disreputable, poor, unrespectable
مشابه: acceptable, adequate, all right, fair, moderate, satisfactory, sufficient

- He has a respectable, but not excellent, batting average.
[ترجمه گوگل] او میانگین ضربتی قابل احترام، اما نه عالی دارد
[ترجمه ترگمان] آدم محترمی است اما نه خوب و average
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I'm making a respectable income now.
[ترجمه گوگل] الان درآمد قابل قبولی دارم
[ترجمه ترگمان] حالا درآمد respectable دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: worthy of respect.
مترادف: estimable, honorable
متضاد: disreputable, unrespectable
مشابه: acceptable, admirable, considerable, decent, deserving, esteemed, praiseworthy, venerable, worthy

- She has a very respectable job as head of the nursing staff.
[ترجمه گوگل] او شغل بسیار محترمی به عنوان رئیس کادر پرستاری دارد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان رئیس دفتر پرستاری شغل بسیار محترمی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a respectable coat
یک پالتو حسابی (یا آبرومند)

2. a respectable institution
یک موسسه ی خوش نام

3. a respectable performance
ایفای نقش (عملکرد) نسبتا خوب

4. a house with a respectable view
خانه ای با منظره ی نسبتا خوب

5. one of this club's respectable members
یکی از اعضای ارجمند این باشگاه

6. He came from a perfectly respectable middle-class family.
[ترجمه گوگل]او از یک خانواده کاملاً محترم از طبقه متوسط ​​می آمد
[ترجمه ترگمان]اون از یه خانواده متوسط میان طبقه متوسط اومده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She wrote dull, respectable articles for the local newspaper.
[ترجمه گوگل]او مقالات کسل کننده و قابل احترامی برای روزنامه محلی می نوشت
[ترجمه ترگمان]مقالات آبرومند و محترمی را برای روزنامه محلی نوشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Go and make yourself look respectable.
[ترجمه گوگل]برو خودت را محترم جلوه بده
[ترجمه ترگمان]برو و به خودت احترام بگذار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was an eminently respectable boarding school.
[ترجمه گوگل]این یک مدرسه شبانه روزی بسیار قابل احترام بود
[ترجمه ترگمان]مدرسه شبانه روزی بسیار محترمی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. This part of the city has become quite respectable in the last ten years.
[ترجمه گوگل]این قسمت از شهر در ده سال اخیر کاملاً محترم شده است
[ترجمه ترگمان]این قسمت از شهر در ده سال اخیر کاملا قابل احترام است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her exam results were respectable enough.
[ترجمه گوگل]نتایج امتحان او به اندازه کافی قابل احترام بود
[ترجمه ترگمان]نتیجه آزمایش او به اندازه کافی محترم و قابل احترام بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Tony comes from an eminently respectable family.
[ترجمه گوگل]تونی از خانواده ای بسیار محترم می آید
[ترجمه ترگمان]تونی از یه خانواده کاملا محترم میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I have to prove myself as a respectable, balanced, person.
[ترجمه گوگل]من باید خودم را به عنوان یک فرد قابل احترام، متعادل، ثابت کنم
[ترجمه ترگمان]من باید خودم را به عنوان یک فرد محترم و متعادل ثابت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Isolationism has a long and respectable pedigree in American history.
[ترجمه گوگل]انزواطلبی شجره ای طولانی و قابل احترام در تاریخ آمریکا دارد
[ترجمه ترگمان]Isolationism دارای شجره نامه طولانی و محترمی در تاریخ امریکاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. We'll be content with a respectable result in tomorrow's match.
[ترجمه گوگل]در بازی فردا به یک نتیجه قابل احترام بسنده می کنیم
[ترجمه ترگمان]فردا با یک نتیجه قابل احترام به مسابقه فردا راضی خواهیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There was quite a respectable crowd at the match on Saturday.
[ترجمه گوگل]در بازی روز شنبه جمعیت قابل احترامی وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در مسابقه شنبه جمعیت محترمی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

معزز (صفت)
dignified, respectable

عالیجناب (صفت)
honorable, high, dignified, eminent, respectable, honourable

محترم (صفت)
honorable, worshipful, respectable, honourable, venerable, reverend

ابرومند (صفت)
honorable, responsible, smug, respectful, respectable, honourable

قابل احترام (صفت)
respectable, venerable

انگلیسی به انگلیسی

• worthy of respect, honorable, worthy of esteem
someone or something that is respectable is approved of by society and considered to be morally correct.
respectable also means adequate or acceptable.

پیشنهاد کاربران

ارجمند
آبرومند
احترام آمیز
پُراحترام
پرارج و قُرب
Acceptable to most people in a place
چیزی که تایید شده توسط عده ای از مردم
respectable: قابل احترام
respect: احترام گذاشتن
respectful: محترم
She earns a respectable salary.
حقوق تپل
قابل احترام / موجه
Respectable newspaper روزنامه ای دارای اطلاعات مفید و خوب و قابل اعتماد هستش
محترم
A respectable Woman : یک خانم محترم
خوب و قابل رضایت
به جا
قابل احترام ( برای کاری که انجام میدیم نه برای فرد )

بپرس