resonate with someone

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
- هم صدا شدن با کسی
- در دل کسی نشستن / تأثیر گذاشتن
- ارتباط عاطفی یا فکری برقرار کردن
- - -
🔸 تعریف ها:
1. ** ( ادبی – اصلی ) :**
به معنای ایجاد تأثیر عمیق یا هماهنگی درونی با احساسات یا افکار کسی.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال: *Her story really resonated with me. *
داستانش واقعاً در دل من نشست.
2. ** ( اجتماعی – کاربردی ) :**
برای اشاره به زمانی که یک پیام، ایده یا تجربه با فردی ارتباط عاطفی یا فکری برقرار می کند.
مثال: *The speech resonated with the audience. *
سخنرانی با شنوندگان ارتباط عمیقی برقرار کرد.
3. ** ( استعاری – تصویری ) :**
تصویر �طنین داشتن� مثل صدایی که در فضای خالی می پیچد؛ یعنی چیزی در ذهن یا دل فرد بازتاب پیدا می کند.
- - -
🔸 مترادف ها:
connect with – strike a chord – appeal to – touch – move