فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: resonates, resonating, resonated
حالات: resonates, resonating, resonated
• (1) تعریف: to produce resonance; to produce a full, deep, clear sound that continues for some time.
• مشابه: echo, ring, vibrate
• مشابه: echo, ring, vibrate
- The cellist pulled the bow across the string and caused it to resonate.
[ترجمه گوگل] نوازنده ویولن سل، کمان را روی سیم کشید و باعث طنین آن شد
[ترجمه ترگمان] ویل ون cellist کمان را روی رشته کشید و آن را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ویل ون cellist کمان را روی رشته کشید و آن را به صدا درآورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to resound; echo.
• مشابه: echo, resound, ring
• مشابه: echo, resound, ring
- The sound resonated within the high walls of the cave.
[ترجمه گوگل] صدا در دیوارهای بلند غار طنین انداز شد
[ترجمه ترگمان] صدا در دیواره ای بلند غار به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدا در دیواره ای بلند غار به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to be filled with particular images or qualities that evoke emotions or special significance.
- The poem resonates with images of springtime and rebirth.
[ترجمه گوگل] این شعر با تصاویری از بهار و تولد دوباره طنین انداز است
[ترجمه ترگمان] این شعر با تصاویری از بهار و تولد دوباره طنین انداز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شعر با تصاویری از بهار و تولد دوباره طنین انداز می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- To most of the audience, the speech resonated with truth.
[ترجمه سرمدی] برای اکثر مخاطبان سخنرانی حقیقی به نظر می آمد|
[ترجمه گوگل] برای اکثر حضار، سخنرانی با حقیقت طنین انداز شد[ترجمه ترگمان] برای اغلب حضار، این سخنرانی در حقیقت به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to evoke a positive or powerful personal response.
- The politician's bold proposal resonated with voters that year.
[ترجمه گوگل] پیشنهاد جسورانه این سیاستمدار در آن سال مورد توجه رای دهندگان قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد جسورانه این سیاست مدار در مورد رای دهندگان در آن سال بسیار پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد جسورانه این سیاست مدار در مورد رای دهندگان در آن سال بسیار پیچیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The child's reading problem resonated with the teacher, as she had experienced the same kind of difficulty as a child.
[ترجمه گوگل] مشکل خواندن کودک در ذهن معلم طنین انداز شد، زیرا او در دوران کودکی همین مشکل را تجربه کرده بود
[ترجمه ترگمان] مشکل خواندن کودک در مورد معلم بسیار پیچیده بود، همان طور که او در کودکی با مشکل مشابهی مواجه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشکل خواندن کودک در مورد معلم بسیار پیچیده بود، همان طور که او در کودکی با مشکل مشابهی مواجه شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: resonation (n.)
مشتقات: resonation (n.)
• : تعریف: to cause (something) to produce resonance or resound.
• مشابه: echo, vibrate
• مشابه: echo, vibrate