اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act or process of resisting.
• متضاد: submission
• مشابه: opposition, protest
• متضاد: submission
• مشابه: opposition, protest
- The proposal to tear down the old library was met with resistance from the community.
[ترجمه علی] طرح تخریب کتابخانه قدیمی با مقاومت مردم روبرو شد|
[ترجمه گوگل] پیشنهاد تخریب کتابخانه قدیمی با مقاومت جامعه روبرو شد[ترجمه ترگمان] پیشنهاد تجزیه و تحلیل کتابخانه قدیمی با مقاومت جامعه مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the opposition posed by one force against another.
- Vitamins help your body build resistance to disease.
[ترجمه شایلین] ویتامین ها به بدن شما کمک می کنند تا در برابر بیماری مقاومت کنید|
[ترجمه گوگل] ویتامین ها به بدن شما کمک می کنند تا در برابر بیماری مقاومت کند[ترجمه ترگمان] ویتامین ها به بدن شما برای ایجاد مقاومت در برابر بیماری کمک می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: (often cap.) an underground organization, as in France during World War II, that struggles against an occupying military power, usu. by sabotage and guerilla warfare.
- During World War II, the French Resistance fought against the German army that was occupying France.
[ترجمه گوگل] در طول جنگ جهانی دوم، مقاومت فرانسه با ارتش آلمان که فرانسه را اشغال کرده بود، جنگید
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ جهانی دوم، مقاومت فرانسه علیه ارتش آلمان که فرانسه را اشغال کرده بود مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ جهانی دوم، مقاومت فرانسه علیه ارتش آلمان که فرانسه را اشغال کرده بود مبارزه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the characteristic of an electrical conductor that opposes the flow of current and transforms some of it into heat.