resignation

/ˌrezəgˈneɪʃn̩//ˌrezɪɡˈneɪʃn̩/

معنی: واگذاری، سرافکندگی، استعفا، کناره گیری، تسلیم، تفویض
معانی دیگر: رضا، قبول، پذیرش، استعفا نامه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the giving up of a job, office, or other position, or a formal letter of intent to do so.

(2) تعریف: unresisting or passive acceptance.
مشابه: acceptance

جمله های نمونه

1. resignation may provide an easy out
ممکن است که استعفا دادن چاره ی سهلی باشد.

2. her resignation is a virtual certainty
استعفای او تقریبا محقق است.

3. his resignation caused a lot of difficulties
استعفای او دردسرهای زیادی را بوجود آورد.

4. his resignation portends the democrats' defeat in the coming elections
استعفای او نشانه ی شکست دموکرات ها در انتخابات آینده است.

5. his resignation was a deathblow to the company
استعفای او برای شرکت ضربه ی مهلکی بود.

6. his resignation was accepted effective as of december first
استعفای او از اول ماه دسامبر پذیرفته شد.

7. his resignation was the death knell of my plans
استعفای او ناقوس مرگ نقشه های من بود.

8. believe me, resignation is a crazy idea!
باور کن،استعفا فکر احمقانه ای است !

9. he announced his resignation and everybody mourned
او استعفای خود را اعلام کرد و همه متاسف شدند.

10. to submit one's resignation
استعفای خود را دادن

11. to submit one's resignation
استعفای خود را تقدیم کردن

12. to tender one's resignation
استعفای خود را دادن (تقدیم کردن)

13. to withdraw one's resignation
استعفای خود را پس گرفتن

14. akbar sent in his resignation
اکبر استعفای خود را فرستاد.

15. farhad turned in his resignation
فرهاد استعفای خود را داد.

16. he handed in his resignation
او استعفای خود را تسلیم کرد.

17. he wired in his resignation
استعفای خودش را با تلگراف فرستاد.

18. i herewith submit my resignation
بدینوسیله استعفای خود را تقدیم می دارم.

19. the gossip concerning his resignation
شایعات مربوط به استعفای او

20. the people demanded his resignation
مردم استعفای او را خواستار شدند.

21. the prime minister announced his resignation
نخست وزیر استعفای خود را اعلام کرد.

22. he confirmed the rumors about his resignation
او شایعات مربوط به استعفای خود راتایید کرد.

23. she bent her head with a look of resignation
با نگاهی حاکی از رضا و تسلیم سر فرود آورد.

24. he is trying to dispel the rumors about his resignation
او می کوشد که شایعات مربوط به استعفای خود را برطرف کند.

25. They received the news with resignation.
[ترجمه گوگل]آنها این خبر را با استعفا دریافت کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها این خبر را با استعفای خود دریافت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Members have called for his resignation.
[ترجمه گوگل]اعضا خواستار استعفای او شده اند
[ترجمه ترگمان]اعضا خواستار استعفای وی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The governor refused to accept Cox's resignation .
[ترجمه گوگل]فرماندار از پذیرش استعفای کاکس خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]فرماندار از پذیرش استعفای Cox خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The President's resignation appears to be an acknowledgment that he has lost all hope of keeping the country together.
[ترجمه گوگل]به نظر می‌رسد استعفای رئیس‌جمهور تصدیق این است که او تمام امید خود را برای حفظ کشور از دست داده است
[ترجمه ترگمان]استعفای رئیس جمهور حاکی از آن است که او همه امید حفظ کشور را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. The manager announced his resignation and everybody mourned.
[ترجمه گوگل]مدیر استعفای خود را اعلام کرد و همه عزادار شدند
[ترجمه ترگمان]مدیر استعفای خود را اعلام کرد و همه ماتم گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

واگذاری (اسم)
abandon, surrender, assignment, transfer, cession, submission, abandonment, resignation, demission, condescension, assignation, devolution, bail, conveyance

سرافکندگی (اسم)
submission, shame, abashment, confusion, humbleness, lowliness, mortification, resignation

استعفا (اسم)
abdication, resignation

کناره گیری (اسم)
abdication, resignation, isolation, detachment, renunciation, demission, avoidance, separatism, retreat

تسلیم (اسم)
surrender, submission, resignation, livery, deference, prehension, quietism, capitulation, delivery, rendition, passover, rendering

تفویض (اسم)
submission, resignation, conferment, delivery, investiture

تخصصی

[ریاضیات] استعفا

انگلیسی به انگلیسی

• act of quitting a position; letter stating that one quits a position; relinquishment, abdication, act of giving up; submission, quiet acceptance
your resignation is a formal statement of your intention to leave a job or position.
resignation is the acceptance of an unpleasant situation or fact because you cannot change it.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Acceptance of something undesirable but inevitable 📜
🔍 مترادف: Acceptance
✅ مثال: He accepted the bad news with resignation, knowing there was nothing more he could do
1. استعفا 2. استعفانامه 3. تسلیم. رضا
مثال:
she tendered her resignation
او استعفایش را ارائه کرد.
استعفا
انصراف، تسلیم
The acceptance of sth unpleasant that can't be avoided
از سر ناچاری - با حس دودلی و مردد بودن - به خاطر رو در بایستی
استعفا. کناره گیری

بپرس