residuary

/rɪˈzɪdjʊəri//rɪˈzɪdjʊəri/

معنی: رسوبی، باقی مانده، مانده، موصی له، وارث طبقه دوم
معانی دیگر: وابسته به یا همانند پسمانده یا ته مانده، پسمانده، تفاله، وارک طبقه دوم

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or having the nature of a residue or remainder; residual.

(2) تعریف: in law, of or pertaining to the residue or remainder of an estate after specific bequests.

جمله های نمونه

1. A bequest of the surplus is called residuary.
[ترجمه گوگل]وصیت مازاد را باقى گویند
[ترجمه ترگمان]یک وصیتنامه مازاد residuary نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Uncertainty analysis is pelformed withregard to total and residuary resistance coefficients.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل عدم قطعیت با توجه به ضرایب مقاومت کل و باقیمانده انجام می شود
[ترجمه ترگمان]عدم اطمینان ناشی از عدم قطعیت در مقایسه با ضرایب مقاومت total و residuary است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. However, the residuary leukemia cells of autogenous graft can cause leukemia relapse.
[ترجمه گوگل]با این حال، سلول های لوسمی باقیمانده پیوند اتوژن می توانند باعث عود سرطان خون شوند
[ترجمه ترگمان]با این حال، سلول های residuary leukemia دارای graft autogenous می توانند باعث بیماری سرطان خون شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do not use the waste buckets which contain residuary paint of other manufactures to carry our products and do not mix the paint.
[ترجمه گوگل]از سطل های زباله حاوی رنگ باقیمانده سایر تولیدات برای حمل محصولات خود استفاده نکنید و رنگ را مخلوط نکنید
[ترجمه ترگمان]از سطل زباله که حاوی residuary رنگ دیگری هستند استفاده نکنید تا محصولات ما را حمل کند و رنگ را با هم مخلوط نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Relative residuary energy is inducted to the cost computation to balance the energy consumption in heterogeneous energy setting application.
[ترجمه گوگل]انرژی باقیمانده نسبی به محاسبه هزینه القا می شود تا مصرف انرژی را در برنامه تنظیم انرژی ناهمگن متعادل کند
[ترجمه ترگمان]انرژی residuary نسبی به محاسبه هزینه برای متعادل کردن مصرف انرژی در برنامه تنظیم انرژی ناهمگن اختصاص داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The will appoints Mr Molland her executor, and you the residuary legatee.
[ترجمه گوگل]وصیت نامه آقای مولاند را مجری خود و شما را وصی باقیمانده منصوب می کند
[ترجمه ترگمان]این وصیت نامه آقای Molland را به عنوان وصی خود و به عنوان وارث residuary منصوب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. An ion chromatography method with suppression-conductivity detection has been developed for the detection of residuary chlorate in the soil after explosion with a high concentration of nitrate.
[ترجمه گوگل]یک روش کروماتوگرافی یونی با تشخیص سرکوب-رسانایی برای تشخیص کلرات باقیمانده در خاک پس از انفجار با غلظت بالای نیترات توسعه یافته است
[ترجمه ترگمان]یک روش کروماتوگرافی یونی با تشخیص هدایت - رسانایی برای تشخیص of chlorate در خاک بعد از انفجار با غلظت بالای نیترات ایجاد شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. However, it wastes time and energy. This research uses the treatment method of ultrasonic washing which we by ourselves, the removable abilities of each residuary amounts also reach75%.
[ترجمه گوگل]با این حال، زمان و انرژی را تلف می کند در این تحقیق از روش درمانی شستشوی اولتراسونیک استفاده شده است که ما به تنهایی توانایی جابجایی هر یک از مقادیر باقیمانده را نیز به 75% می رساند
[ترجمه ترگمان]با این حال، زمان و انرژی هدر می رود این تحقیق از روش درمانی of ultrasonic استفاده می کند که توسط خود ما، توانایی های قابل جابجایی هر residuary برابر با reach۷۵ % است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Fault detection of the integrated navigation system usually designed with method based on Kalman filter. Its detection-performance mostly rests with residuary sensitivity relative to the faults.
[ترجمه گوگل]عیب‌یابی سیستم ناوبری یکپارچه معمولاً با روش مبتنی بر فیلتر کالمن طراحی می‌شود تشخیص-عملکرد آن بیشتر به حساسیت باقیمانده نسبت به گسل ها بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]تشخیص نقص سیستم راهبری یکپارچه معمولا با روش مبتنی بر فیلتر کالمن طراحی شده است تشخیص آن عمدتا وابسته به حساسیت residuary نسبت به عیب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسوبی (صفت)
alluvial, sedimentary, residual, residuary

باقی مانده (صفت)
residual, residuary, extant, remaining, relict

مانده (صفت)
stale, tired, weary, residuary, forworn, remaining, fagged, remained, fatigued, worn-out

موصی له (صفت)
residuary

وارث طبقه دوم (صفت)
residuary

تخصصی

[حقوق] باقیمانده، مانده ماترک (پس از پرداخت دیون و هزینه ها و سهم الارث طبق وصیت نامه)

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to the nature of a residue; entitled to receive the assets of an estate after debts and liabilities have been repaid

پیشنهاد کاربران

بپرس