دیکشنری
مترجم
بپرس
residing
معنی
: مقیم
معانی دیگر
: مقیم قانون ـ فقه : اقامت، ساکن
دنبال کنید
جمله های نمونه
1. iranian emigrants residing in california
مهاجرین ایرانی مقیم کالیفرنیا
مترادف ها
مقیم
(صفت)
dwelling, biding, resident, residing, domiciled, indwelling, inhabiting, habitant
پیشنهاد کاربران
مستقر
بستری
+ عکس و لینک
بپرس
سوالت رو اینجا بپرس
همه سوال ها