معنی: باز نشاندنمعانی دیگر: (استخوان و غیره) جا انداختن، دوباره چیدن، دوباره مرتب کردن، از نو آراستن، رجوع شود به: set بعلاوه ی re-، جااندازی، بازچینی، بازآرایی، مرتب سازی مجدد، هر چیزی که دوباره مرتب شده باشد
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: resets, resetting, reset
• : تعریف: to set or regulate again.
- I reset my watch.
[ترجمه گوگل] ساعتم را ریست کردم [ترجمه ترگمان] ساعتم رو دوباره تنظیم کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The doctor reset the broken collarbone.
[ترجمه سعید بیگدلی] دکترکلسترول را تنظیم کرد
|
[ترجمه Pmk] دکتر استخوان ترقوه را جا انداخت
|
[ترجمه گوگل] دکتر استخوان ترقوه شکسته را ریست کرد [ترجمه ترگمان] دکتر استخوان ترقوه رو تنظیم کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )مشتقات: resettable (adj.), resetter (n.)
• (1)تعریف: the act of setting again.
• (2)تعریف: something that is set again or reset.
• (3)تعریف: a plant that is planted or potted again.
• (4)تعریف: a device that is used to reset something.
جمله های نمونه
1. You need to reset the counter.
[ترجمه گوگل]باید شمارنده را ریست کنید [ترجمه ترگمان]باید میز رو دوباره ریست کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. After the evening party they reset the tables and chairs.
[ترجمه حمید فرجی] آن ها پس از مهمانی شب، صندلی ها و میزها را به جای خود بر می گردانند.
|
[ترجمه گوگل]بعد از مهمانی عصر، میز و صندلی ها را دوباره تنظیم می کنند [ترجمه ترگمان]بعد از مهمانی شبانه میزها و صندلی ها را دوباره تنظیم کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. She reset a ruby in her necklace.
[ترجمه گوگل]او یک یاقوت را در گردنبند خود تنظیم کرد [ترجمه ترگمان] اون یه یاقوت رو توی گردن بند خودش ریست کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He reset a patch of land with tomato plants.
[ترجمه گوگل]او یک تکه زمین با بوته های گوجه فرنگی را تنظیم مجدد کرد [ترجمه ترگمان]او قسمتی از زمین را با گیاهان گوجه فرنگی باز می گرداند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The surgeon reset her broken shoulder blade.
[ترجمه گوگل]جراح تیغه شانه شکسته او را دوباره تنظیم کرد [ترجمه ترگمان]جراح شانه شکسته اش را دوباره جا به جا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I have to reset my watch to local time.
[ترجمه گوگل]باید ساعتم را به زمان محلی بازنشانی کنم [ترجمه ترگمان]باید برنامه my رو دوباره تنظیم کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Before using,(Sentence dictionary) you should hand reset the clock and date.
[ترجمه گوگل]قبل از استفاده از (فرهنگ لغت جمله) باید ساعت و تاریخ را با دست تنظیم مجدد کنید [ترجمه ترگمان]قبل از استفاده، (فرهنگ لغت نامه)باید ساعت و زمان را تنظیم کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. I've reset the heating to stay on all day.
[ترجمه گوگل]گرمایش را تنظیم مجدد کردم تا تمام روز روشن بماند [ترجمه ترگمان]من گرمایش را باز می کنم تا در تمام روز باقی بماند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The electricity is off,so we must reset it.
[ترجمه گوگل]برق قطع است، پس باید آن را ریست کنیم [ترجمه ترگمان]برق در حال خاموش شدن است، بنابراین ما باید آن را دوباره راه اندازی کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. You need to reset your watch to local time.
[ترجمه گوگل]باید ساعت خود را به زمان محلی بازنشانی کنید [ترجمه ترگمان] باید your رو به زمان محلی ریست کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The textbooks for middle school students have been reset.
[ترجمه گوگل]کتابهای درسی دانشآموزان راهنمایی تنظیم مجدد شد [ترجمه ترگمان]کتاب های درسی برای دانشجویان مقطع متوسطه مجددا راه اندازی شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Now you reset the glasses and invite others to accomplish your feat.
[ترجمه گوگل]حالا شما عینک را تنظیم مجدد می کنید و دیگران را دعوت می کنید تا شاهکار شما را به انجام برسانند [ترجمه ترگمان]حالا شما عینک را باز می کنید و دیگران را به انجام این کار دعوت می کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You just create a new hierarchy and reset the thermostat.
[ترجمه گوگل]شما فقط یک سلسله مراتب جدید ایجاد می کنید و ترموستات را بازنشانی می کنید [ترجمه ترگمان]شما فقط یک سلسله مراتب جدید ایجاد می کنید و ترموستات را راه اندازی می کنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. S2 may subsequently reset the bistable and cancel operation.
[ترجمه گوگل]ممکن است S2 متعاقباً bistable را بازنشانی کرده و عملیات را لغو کند [ترجمه ترگمان]در نتیجه این S۲، عملیات bistable را راه اندازی و عملیات را خنثی می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
باز نشاندن (فعل)
reset, unset
تخصصی
[کامپیوتر] بازنشاندن ؛ راه اندازی مجدد [برق و الکترونیک] برجایی، ( از نو ) تنظیم کردن، بازنشانی، صفر کردن [ریاضیات] تنظیم مجدد، سکون، ساکت، از ابتدا شروع کردن
انگلیسی به انگلیسی
• set again; change the readout of a meter (esp. to zero) nullification, process of starting from new; device used for resetting; plant that is repotted if you reset a machine or device, you set it again so that it is ready to work again or ready to perform a particular function. if someone resets a bone, they put it back into its correct position after it has been broken.
پیشنهاد کاربران
برگشت دستگاه:reset ریست.
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است ) • ⚫ واژه ی برنهاده: بازنِشاندن • ⚫ نگارش به خط لاتین: B�zneshāndan • ⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند: ... [مشاهده متن کامل]
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی • ⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.
جا انداختن استخوان
شروع مجدد، شروع دوباره
- تنظیم مجدد - دوباره تنظیم کردن
بازآرایی
باز آفرینی
reset ( مهندسی مخابرات ) واژه مصوب: بازنشاندن تعریف: بازگرداندن حافظه یا دستگاه یا مرحلهای به حالتی ازپیش تعیینشده
برگشتن/بازگشتن به حالت/مشخصات اولیه
بازتنظیم
Reset the clock تنظیم کردن ساعت ( برای بیدار کردن )
از سرگیری باز راه اندازی ، راه اندازی دوباره باز کاراندازی ، کاراندازی دوباره
راه اندازی مجدد
به نظرم معنی "بازنشانی" توی بیشتر زمینه ها بهش میخوره. . .