reserve

/rəˈzɜːrv//rɪˈzɜːv/

معنی: ذخیره، مدارا، حفاظ، احتیاط، یدکی، اندوخته، پس نهاد، عوضی، اندوختن، اختصاص دادن، رزرو کردن، کنار گذاشتن، منتقل کردن، از پیش حفظ کردن، پس نهاد کردن، تودار بودن
معانی دیگر: ویژه(ی کاری) بودن، مختص بودن، منحصر بودن، مخصوص بودن، ذخیره کردن، پس انداز کردن، پسداشت کردن، پسگذاشت کردن، (هتل و تئاتر و هواپیما و غیره) جا ذخیره کردن، از پیش جا گرفتن، پیشگرفت کردن، (ارتش - جمع) نیروی ذخیره، سربازان احتیاط، منبع، منطقه ی حفاظت شده (نظامی یا برای ایمنی حیوانات و غیره)، پارک طبیعی، قرارگاه، کوچگاه، داشتگاه، خودداری، شکیبایی، وقار، توداری، متانت، (انگلیس - در حراج های رسمی) حداقل قیمت (که فروشنده قبول می کند)، بهای تعیین شده، حفظ کردن، پاسداشت کردن، محفوظ کردن، (ورزش) بازیکن ذخیره، ورزشکار علی البدل، یار ذخیره، پسدار، (نقاشی و ادبیات و غیره) میانه روی در بیان، خودداری از غلو و زیاده روی، سنگینی، نگه داشتن، درمورد انسان تودار بودن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reserves, reserving, reserved
(1) تعریف: to hold back or save for later use.
مترادف: hold, put aside, save, withhold
متضاد: spend
مشابه: hoard, keep back, retain, shelve, squirrel, stockpile, store up, warehouse

- They consumed a third of their meat ration on that occasion but reserved the rest for the remainder of the month.
[ترجمه A.A] آنها دراین مراسم یک سوم سهمیه گوشت خود را مصرف کردند ولی مابقی را برای بقیه ماه ذخیره کردند
|
[ترجمه گوگل] آنها یک سوم جیره گوشت خود را در آن مناسبت مصرف کردند، اما بقیه را برای باقیمانده ماه رزرو کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها یک سوم جیره گوشت خود را در آن موقعیت صرف کردند، اما بقیه مدت را برای بقیه نگه داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to set aside, or cause to be set aside, for a particular purpose or individual.
مترادف: allocate, allot, book, earmark, engage
مشابه: charter, designate, prearrange, schedule

- The host reserved a table by the window for one of the restaurant's best customers.
[ترجمه A.A] میزبان یک میز کنار پنجره برای یکی از بهترین مشتریان رستوران اختصاص داد
|
[ترجمه گوگل] میزبان برای یکی از بهترین مشتریان رستوران میزی کنار پنجره رزرو کرد
[ترجمه ترگمان] میزبان یک میز را برای یکی از بهترین مشتریان رستوران رزرو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We should call the box office to reserve some tickets for this evening.
[ترجمه A.A] ما باید به باجه فروش بلیط زنگ بزنیم چند تا بلیط برای امشب رزرو کنیم
|
[ترجمه گوگل] برای رزرو چند بلیط برای این عصر باید با گیشه تماس بگیریم
[ترجمه ترگمان] باید به دفتر کار زنگ بزنیم تا چند تا بلیط واسه امشب رزرو کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Have you reserved your seats for the concert yet?
[ترجمه A.A] فعلا صندلیهاتون را برای کنسرت رزرو کرده اید؟
|
[ترجمه گوگل] آیا هنوز صندلی های خود را برای کنسرت رزرو کرده اید؟
[ترجمه ترگمان] صندلی هاتون رو برای کنسرت رزرو کردین؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please join us; I've reserved you a seat at our table.
[ترجمه A.A] لطفا به ما ملحق شو ، من سرمیزمان یک صندلی برایت رزرو کرده ام
|
[ترجمه گوگل] لطفا به ما بپیوندید؛ من برای شما یک صندلی در میز ما رزرو کردم
[ترجمه ترگمان] لطفا به ما ملحق شوید؛ من شما را روی میز خودمان رزرو کرده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: in reserve
(1) تعریف: something held back or kept for a particular purpose.
مترادف: reservoir, stock, stockpile, store, supply
مشابه: hoard, restraint

- Our mother had great reserves of strength.
[ترجمه گوگل] مادر ما ذخایر زیادی از قدرت داشت
[ترجمه ترگمان] مادر ما قوای ذخیره زیادی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company ran into hard times and had to fall back on its cash reserves.
[ترجمه گوگل] این شرکت با روزهای سختی روبرو شد و مجبور شد از ذخایر نقدی خود عقب نشینی کند
[ترجمه ترگمان] این شرکت به سختی شروع به کار کرد و مجبور شد به ذخایر نقدی خود باز گردد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: formality and control in one's manner or feeling.
مترادف: formality, remoteness, reticence

- Her reserve kept her from expressing her joy at the news.
[ترجمه گوگل] محفوظ بودن او را از ابراز خوشحالی از این خبر باز داشت
[ترجمه ترگمان] reserve او را از شنیدن این خبر خوشحال می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a segment of public land specified for a particular purpose.
مشابه: preserve

- Hunting is not allowed in the wildlife reserve.
[ترجمه گوگل] شکار در حفاظتگاه حیات وحش ممنوع است
[ترجمه ترگمان] شکار در ذخیره حیات وحش مجاز نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the cash or other assets held back by a company to meet future needs.
مشابه: bank

(5) تعریف: (pl.) members of the armed forces not on active duty.
مترادف: National Guard, reinforcements
صفت ( adjective )
مشتقات: reservable (adj.)
• : تعریف: kept or held in reserve.
مترادف: backup, spare, stored up
مشابه: extra, unused
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: re-serves, re-serving, re-served
• : تعریف: to serve again.

جمله های نمونه

1. reserve funds
اندوخته های احتیاطی

2. reserve mobilization
بسیج نیروهای احتیاط

3. reserve the right (to do something)
حق خود را (برای انجام کاری) محفوظ نگهداشتن

4. a reserve fund for contingencies
بودجه ی ذخیره برای رویدادهای پیش بینی نشده

5. a reserve supply
آماد ذخیره،ذخیره احتیاطی

6. to reserve a table at a restaurant
در یک رستوران میز رزرو (پیشگیر) کردن

7. in reserve
در ذخیره،در پسداشت،در احتیاط

8. without reserve
1- (به طور) نامحدود 2- بی تردید،بدون دودلی 3- (حراج) بدون بهای حداقل

9. a forest reserve
پارک جنگلی

10. a wild animal reserve
منطقه ی جانوران وحشی

11. for norooz we must reserve rooms now
از حالا باید برای نوروز اتاق پیشگرفت (رزرو) کنیم.

12. ring up beforehand to reserve a table
برای رزرو کردن میز از پیش تلفن بزنید.

13. the country's foreign exchange reserve
ذخیره ی ارزی کشور

14. we have mobilized our reserve forces for overseas duty
ما نیروهای احتیاطی خود را برای ماموریت در فرادریاها بسیج کرده ایم.

15. a woman who lacks all reserve and judgement
زنی که از خودداری و قضاوت بویی نبرده است

16. his behavior has lost its former reserve
رفتار او وقار پیشین خود را از دست داده است.

17. the painting sold for twice the reserve price
نقاشی به دو برابر بهای تعیین شده به فروش رفت.

18. at the time of need for more wheat, we can use our reserve pool
هنگام نیاز به گندم بیشتر می توانیم از ذخایر خود استفاده کنیم.

19. They capitalized the company's reserve funds.
[ترجمه گوگل]آنها وجوه ذخیره شرکت را سرمایه گذاری کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها سرمایه ذخیره شرکت را سرمایه گذاری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I reserve Mondays for tidying my desk and answering letters.
[ترجمه گوگل]من دوشنبه ها را برای مرتب کردن میز و پاسخ دادن به نامه ها رزرو می کنم
[ترجمه ترگمان]من دوشنبه ها را برای مرتب کردن میز و جواب دادن به نامه ها نگه می دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Her novels are an odd synthesis of English reserve and Welsh emotionalism.
[ترجمه گوگل]رمان‌های او ترکیبی عجیب از ذخیره انگلیسی و احساس‌گرایی ولزی است
[ترجمه ترگمان]رمان او ترکیبی عجیب از reserve انگلیسی و emotionalism ولز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. The area was declared a wildlife reserve, much to the chagrin of developers.
[ترجمه گوگل]این منطقه به عنوان ذخیره گاه حیات وحش اعلام شد که باعث ناراحتی توسعه دهندگان شد
[ترجمه ترگمان]این منطقه به عنوان ذخیره حیات وحش شناخته شد و به the توسعه دهندگان تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. We'll reserve the ticket for you till tomorrow noon.
[ترجمه گوگل]تا فردا ظهر برای شما بلیط رزرو می کنیم
[ترجمه ترگمان]این بلیط را تا فردا ظهر ذخیره می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. I'd like to reserve a table for two.
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک میز دو نفره رزرو کنم
[ترجمه ترگمان]دلم می خواهد یک میز برای دو نفر ذخیره کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. I'd like to reserve a table for eight.
[ترجمه Unknown] می خواهم برای ساعت هشت یک میز رزرو کنم.
|
[ترجمه گوگل]من می خواهم یک میز برای هشت نفر رزرو کنم
[ترجمه ترگمان]دوست دارم برای هشت ساعت یک میز ذخیره کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. The new proposal would create a reserve pool of cash.
[ترجمه گوگل]پیشنهاد جدید ذخیره ای از پول نقد ایجاد می کند
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد جدید یک مخزن ذخیره نقدی ایجاد خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The crack troops were held in reserve behind the front line.
[ترجمه گوگل]نیروهای شکاف در پشت خط مقدم به صورت ذخیره نگهداری می شدند
[ترجمه ترگمان]سربازان ترک در پشت خط مقدم جبهه نگه داشته شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. He argued that unemployment created a useful reserve army of labour.
[ترجمه گوگل]او استدلال کرد که بیکاری ارتش ذخیره مفیدی از کار ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]وی مدعی شد که بیکاری نیروی ذخیره مفید نیروی کار را ایجاد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

مدارا (اسم)
forbearance, reserve, affability, toleration, condescension, moderateness, civility, lenity

حفاظ (اسم)
reserve, protection, shield, sconce, awning, safeguard, umbrella, scabbard, coverture, mantelet

احتیاط (اسم)
reserve, nicety, vigilance, reservation, caution, guard, precaution, prudence, discretion, forethought, circumspection

یدکی (اسم)
stock, reserve, refill

اندوخته (اسم)
hoard, store, reserve, nest egg

پس نهاد (اسم)
reserve

عوضی (صفت)
backup, standby, reserve, auxiliary, spare, duplicate, reserved

اندوختن (فعل)
lay in, accumulate, acquire, hive, salt away, store, reserve, pile, roll up, save, put by, salt down

اختصاص دادن (فعل)
appropriate, assign, reserve, allocate, devote, earmark, dedicate

رزرو کردن (فعل)
reserve, book

کنار گذاشتن (فعل)
shunt, reserve, deposit, overrule, bypass, shelf, lay away, pretermit

منتقل کردن (فعل)
transfer, reserve, carry over, move about, redeploy

از پیش حفظ کردن (فعل)
reserve

پس نهاد کردن (فعل)
reserve

تودار بودن (فعل)
reserve

تخصصی

[حسابداری] ذخیره
[برق و الکترونیک] رزرو
[فوتبال] رزرو
[صنعت] ذخیره احتیاطی
[حقوق] ذخیره کردن، اندوختن، قید کردن، شرط کردن، برای خود محفوظ داشتن، استثناء کردن
[نساجی] رزرو کردن - انبار کردن - ذخیره کردن - ذخیره
[ریاضیات] اضافی، ذخیره
[معدن] ذخیره (عمومی اکتشاف)

انگلیسی به انگلیسی

• stock, supply; military force that is not on active duty but can be mobilized as needed; park, area of land set aside for a specific use; restraint, reticence, formality of behavior; supply of readily available cash (finance)
save for later, keep back for future use, retain; set aside for a specific purpose; order in advance (hotel room, airline ticket, etc.)
if something is reserved for a particular person or purpose, it is kept specially for that person or purpose.
a reserve is a supply of something that is available for use when needed.
if you have something in reserve, you have it available for use when needed.
in sport, a reserve is someone who is available to compete or play for a particular team if one of its members cannot take part.
a nature reserve is an area of land where animals, birds, and plants are officially protected.
if someone shows reserve, they keep their feelings hidden.
to reserve judgement: see judgement.
see also reserved.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: A holding back or keeping of one's emotions or thoughts 🔒✋️
🔍 مترادف: Restraint
✅ مثال: She maintained a quiet reserve, rarely showing her true feelings in public
تودار بودن، در لاک خود بودن
save, conserve, preserve
reserve در نقش اسم و فعل.
در نقش فعل به معنای رزوکردن.
در نقش اسم به معنای رزرو، ذخیره، تودار بودن، منطقه ی حفاظت شده ( مثلا برای حیوانات ) ، شک و کم ترین قیمتی که روی یک کالای قابل فروش میزاریم.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال ها برای حالت اسم به ترتیب زیر:
this book is on reserve for me.
the resrve of oil will run dry.
I was trying to break through your reserve.
animal reserve
iIcan recommend him to oyu withour reserve.
iI put a reserve of 200$ on this book.

کنار گذاشتن ( یعنی در نظر گرفتن چیزی برای استفاده از آن در موقعیت مناسب یا شرایطی که لازمش داریم )
نیروهای احتیاط، نیروهای ذخیره
تفاوت Preserve و Reserve:
در Reserve شما چیزی رو حفظ میکنین چون در آینده باهاش کار دارین یا بهش نیاز دارین اما
در Preserve شما چیزی حفظ میکنین چون نمیخواین تغییر کنه و میخواین به همین صورتی که هست نگهش دارین.
starbucks reserve roastery
اصطلاح "Reserve" به دانه های قهوه ویژه و با کیفیتی اشاره دارد که از مناطق مختلف در سراسر جهان تهیه می شود. این دانه ها منحصر به فرد هستند، از نظر کمیت محدود هستند و اغلب طعم های منحصربه فرد دارند.
reserve
تفاوت preserve � reserve
🏺 Preserve : نگه داری و حفظ بدون دست زدن به آن و تغییرش
💰 Reserve: نگه داری و حفظ برای استفاده در آینده
مثال: اولی برای نگهداری یه چیز عتیقه تا اخر عمرتون توو دکور خونتونه
از دومی برای پس انداز کردن برای خرید وسیله ای.
🎍
فعل:
( برای آینده ) حفظ/ذخیره کردن
( برای انجام کاری ) حفظ/ذخیره کردن
( برای شخصی ویژه ) حفظ/ذخیره کردن
اسم:
ذخیره
در مدیریت: ذخیره، اندوخته
Reverse: A provision in the project management plan to mitigate cost and/or schedule risk, often used with a modifier ( e. g. , management reserve, contingency reserve ) to provide further detail on what types of risk are meant to be mitigated ) .
...
[مشاهده متن کامل]

ذخیره، اندوخته: توشه ای در برنامه مدیریت پروژه برای کاهش ریسک هزینه و/یا زمانبندی، که اغلب با یک پیراینده/آراینده ( مثلاً ذخیره مدیریت، ذخیره احتیاطی ) برای ارائه جزئیات بیشتر در مورد نوع ریسکی که قرار است کاهش یابد، استفاده می شود.
Management Reverse: An amount of the project budget or project schedule held outside of the performance measurement baseline for management control purposes that is reserved for unforeseen work that is within the project scope.
ذخیره مدیریتی: مقداری از بودجه پروژه یا زمان بندی پروژه که خارج از مبنای اندازه گیری عملکرد به دلیل کنترل مدیریتی نگهداری می شود و برای کارهای پیش بینی نشده ای که در محدوده پروژه است، ذخیره می شود.
Contingency reverse: Time or money allocated in the schedule or cost baseline for known risks with active response strategies.
ذخیره احتیاطی: زمان یا پول تخصیص یافته در مبنای زمانبندی یا هزینه برای ریسک های شناخته شده و با استراتژی های پاسخ فعال.

کنار گذاشتن مثل سیخ کباب برای من کنار بزار
Reserve
( جا/اتاق در مهمانسرا - خوراک/میز در خوراکسَرا و . . . )
پیشگِرفت کردن
پیش سِپاری کردن
پیش سفارش داشتن/دادن
از پیش گرفتن
گرفتن
سفارش دادن
پیش گزین کردن
to order in advance
to book
خجالتی و تو دار بودن
reserve ( ورزش )
واژه مصوب: ذخیره 2
تعریف: در بازی های تیمی، بازیکنی که در مواقع لزوم و با نظر مربی جانشین بازیکن اصلی تیم شود
( نظامی ) نیروهای ذخیره ، سربازان ذخیره
ذخیره گاه ( منابع طبیعی )
Reserve judgement : نظر ندادن تا وقتیکه اطلاعات بیشتری راجع بهش بدست بیاری
ذخایر

To retain for future use
To save
To keep
( Not use now )
منطقه ی حفاظت شده
حق اینو داشتن

پیش گزینی
همون معنی رزرو رومیده
رزرو
اندوخته
منطقه حفاظت شده
Repression, suppression, restraint، put aside
سرکوب کردن ( در مورد احساسات درونی ) ، کنار گذاشتن,
Unfortunately, Culture after culture anger is reserved for women, as the moral property
متاسفانه، تمدن پس از تمدن، خشم بعنوان یک ویژگی اخلاقی , در مورد زنان ، سرکوب و به کناری گذاشته میشود ) ( بد شمرده میشود )
...
[مشاهده متن کامل]

در نفت و گاز: مقدار هیدروکربور قابل بازیافت، از ذخایر نفت و گاز درجا، که با فناوری در دسترس و تحت شرایط اقتصادی واقع بینانه، قابلیت تولید دارد.
noun=store
verb=book
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٩)

بپرس