resentful

/rəˈzentfəl//rɪˈzentfəl/

معنی: بی میل
معانی دیگر: رنجیده، دلخور، برزخ، ناخشنود، غیظی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: resentfully (adv.), resentfulness (n.)
• : تعریف: feeling or displaying resentment.
مترادف: accepting, acquiescent, bitter, embittered, hateful, rancorous, spiteful
مشابه: compliant, disgruntled, docile, envious, forbearing, galled, huffy, jealous, meek, passive, patient, peeved, piqued, sour, submissive, sullen, tractable, unquestioning, yielding

- He'd been the youngest and most ignored of the children, and he'd grown up resentful.
[ترجمه گوگل] او کوچک‌ترین و نادیده‌گرفته‌ترین بچه‌ها بود، و با عصبانیت بزرگ شده بود
[ترجمه ترگمان] او جوان ترین و بیشتر بچه ها را نادیده گرفته بود و با بی میلی رشد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was resentful of the fact that her share was smaller than that of the others.
[ترجمه گوگل] او از این که سهمش از بقیه کمتر است ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] او از این که سهم او کوچک تر از بقیه بود رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His resentful remarks reflected his bitter feelings.
[ترجمه گوگل] اظهارات کینه توزانه او نشان دهنده احساسات تلخ او بود
[ترجمه ترگمان] سخنان تلخ او احساسات تلخ خود را منعکس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a resentful look
نگاه حاکی از دلخوری

2. At first I felt very resentful and angry about losing my job.
[ترجمه گوگل]در ابتدا از اینکه شغلم را از دست دادم بسیار ناراحت و عصبانی بودم
[ترجمه ترگمان]در ابتدا خیلی ناراحت و عصبانی بودم که شغلم را از دست می دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He felt deeply resentful towards his ex - wife .
[ترجمه گوگل]او به شدت نسبت به همسر سابقش احساس رنجش می کرد
[ترجمه ترگمان]نسبت به همسر سابقش عمیقا رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She was resentful of anybody's attempts to interfere in her work.
[ترجمه گوگل]او از تلاش‌های کسی برای دخالت در کارش خشمگین بود
[ترجمه ترگمان]از تلاش هر کسی که در کارش دخالت کند نفرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He was very resentful of their success.
[ترجمه گوگل]او از موفقیت آنها بسیار ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]از موفقیت آن ها خیلی ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They seemed to be resentful of our presence there.
[ترجمه گوگل]انگار از حضور ما در آنجا دلخور بودند
[ترجمه ترگمان]انگار از حضور ما در آنجا ناراحت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He was deeply resentful of/at her interference.
[ترجمه گوگل]او عمیقاً از مداخلات او دلخور بود
[ترجمه ترگمان]او عمیقا از دخالت در interference متنفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She felt resentful at the way she had been treated.
[ترجمه گوگل]او از رفتاری که با او شده بود احساس رنجش می کرد
[ترجمه ترگمان]او از رفتاری که با او کرده بود رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Some of the old guard were resentful that a newcomer had been appointed to the post.
[ترجمه گوگل]برخی از گاردهای قدیمی از این که یک فرد تازه وارد به این سمت منصوب شده بود ناراحت بودند
[ترجمه ترگمان]بعضی از نگهبانان پیر از این که یک تازه وارد به پست منصوب شده است رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She was resentful of the way of his speaking.
[ترجمه گوگل]او از نحوه صحبت او ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]از طرز حرف زدنش ناراحت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They were bitterly resentful of the fact that they had to work such long hours.
[ترجمه گوگل]آنها از این واقعیت که مجبور بودند چنین ساعات طولانی کار کنند، به شدت عصبانی بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها به تلخی از این واقعیت تلخ بودند که مجبور بودند چنین ساعات طولانی را کار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They're resentful that outsiders presume to meddle in their affairs.
[ترجمه گوگل]آنها از اینکه بیگانگان فرض می کنند در امور آنها دخالت می کنند، خشمگین هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها از این که outsiders در کارشان دخالت می کنند رنجیده خاطر شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She was resentful at having been left out of the team.
[ترجمه گوگل]او از اینکه از تیم کنار گذاشته شده بود ناراحت بود
[ترجمه ترگمان]از اینکه از گروه جدا شده بود رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She felt resentful at not being promoted.
[ترجمه گوگل]از اینکه ترفیع نگرفته بود احساس رنجش می کرد
[ترجمه ترگمان]او از این که ترفیع نگرفته بود رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She looked at him, almost resentful now.
[ترجمه گوگل]او به او نگاه کرد، در حال حاضر تقریبا عصبانی
[ترجمه ترگمان]او حالا با بی میلی به او نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بی میل (صفت)
stomachy, squeamish, loathsome, disinclined, reluctant, unwilling, resentful, listless

انگلیسی به انگلیسی

• having a feeling of ill will, bitter, indignant, angry
if you are resentful, you feel resentment.

پیشنهاد کاربران

رنجشی
در مورد شخص : دلخور ، آزرده ( خاطر )
در مورد غیره : دلخورانه یا از روی دلخوری
she was resentful of the fact that . . .
ازین واقعیت دلخور بود که . . .
a resentful look
نگاهی دلخورانه
آزرده
دلخور، رنجیده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : resent
اسم ( noun ) : resentment
صفت ( adjective ) : resentful
قید ( adverb ) : resentfully
سرخورده
خشمگین

بپرس