صفت ( adjective )
مشتقات: resentfully (adv.), resentfulness (n.)
مشتقات: resentfully (adv.), resentfulness (n.)
• : تعریف: feeling or displaying resentment.
• مترادف: accepting, acquiescent, bitter, embittered, hateful, rancorous, spiteful
• مشابه: compliant, disgruntled, docile, envious, forbearing, galled, huffy, jealous, meek, passive, patient, peeved, piqued, sour, submissive, sullen, tractable, unquestioning, yielding
• مترادف: accepting, acquiescent, bitter, embittered, hateful, rancorous, spiteful
• مشابه: compliant, disgruntled, docile, envious, forbearing, galled, huffy, jealous, meek, passive, patient, peeved, piqued, sour, submissive, sullen, tractable, unquestioning, yielding
- He'd been the youngest and most ignored of the children, and he'd grown up resentful.
[ترجمه گوگل] او کوچکترین و نادیدهگرفتهترین بچهها بود، و با عصبانیت بزرگ شده بود
[ترجمه ترگمان] او جوان ترین و بیشتر بچه ها را نادیده گرفته بود و با بی میلی رشد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او جوان ترین و بیشتر بچه ها را نادیده گرفته بود و با بی میلی رشد کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She was resentful of the fact that her share was smaller than that of the others.
[ترجمه گوگل] او از این که سهمش از بقیه کمتر است ناراحت بود
[ترجمه ترگمان] او از این که سهم او کوچک تر از بقیه بود رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او از این که سهم او کوچک تر از بقیه بود رنجیده خاطر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His resentful remarks reflected his bitter feelings.
[ترجمه گوگل] اظهارات کینه توزانه او نشان دهنده احساسات تلخ او بود
[ترجمه ترگمان] سخنان تلخ او احساسات تلخ خود را منعکس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سخنان تلخ او احساسات تلخ خود را منعکس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید