requite

/rɪˈkwaɪt//rɪˈkwaɪt/

معنی: جبران کردن، پاداش دادن، تاوان دادن، سزا دادن
معانی دیگر: اجر دادن، عوض دادن، تلافی کردن، (عشق و دوستی و غیره) عمل به مثل کردن، کیفر دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: requites, requiting, requited
مشتقات: requital (n.), requiter (n.)
(1) تعریف: to return in kind; give or feel in return.
مترادف: discharge, pay, pay off, reciprocate, redeem, repay, return, satisfy, settle
مشابه: compensate, fulfill, meet, recompense, reimburse, remunerate, reward

- She cared for him but could not requite his love.
[ترجمه گوگل] او از او مراقبت می کرد اما نمی توانست محبت او را جبران کند
[ترجمه ترگمان] به او علاقه داشت اما به عشق او جواب نمی داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to retaliate for; strike back on account of.
مترادف: avenge, retaliate, revenge
مشابه: pay, repay

- You can't spend your life requiting all the injuries done to you.
[ترجمه مهشاد] شما نمیتوانید زندگی خود را صرف تاوان دادن به اسیب هایی که به شما وارد شده بکنید
|
[ترجمه گوگل] شما نمی توانید زندگی خود را صرف جبران تمام صدمات وارده به شما کنید
[ترجمه ترگمان] تو نمی تونی زندگیت رو با تمام the که با خودت کردی بگذرونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to pay back; fulfill (a debt or the like).
مشابه: satisfy

جمله های نمونه

1. to requite a traitor with death
خائن را با اعدام به کیفر رساندن

2. to requite evil for evil
بدی را با بدی تلافی کردن

3. will christina ever requite my love?
آیا کریستینا هرگز آنقدر که من او را دوست دارم مرا دوست خواهد داشت ؟

4. o, son, may god requite you!
الهی خدا عوضت بدهد ای پسر!

5. Will she ever requite my love?
[ترجمه sara] آیا او همانقدر که من او را دوست دارم مرا دوست خواهد داشت؟
|
[ترجمه گوگل]آیا او هرگز عشق من را جبران خواهد کرد؟
[ترجمه ترگمان]آیا تا به حال به عشق من پاداش خواهد داد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She requited his love with coldness.
[ترجمه گوگل]عشق او را با سردی جبران کرد
[ترجمه ترگمان]عشقش را با خونسردی متقابل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He requited my kindness with cruel words.
[ترجمه گوگل]او محبت مرا با سخنان بی رحمانه جبران کرد
[ترجمه ترگمان]او مهربانی مرا با کلمات ظالمانه پاسخ داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Queen requited his services with a knighthood.
[ترجمه گوگل]ملکه خدمات او را با نشان شوالیه جبران کرد
[ترجمه ترگمان]ملکه خدمات خود را با لقب شوالیه پاداش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We shall requite him for his insults.
[ترجمه گوگل]ما او را به سزای توهین هایش می پردازیم
[ترجمه ترگمان]او را به خاطر توهین به او جبران خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Then in requite, sweet virgin, love me!
[ترجمه گوگل]سپس در قبال، باکره شیرین، مرا دوست بدار!
[ترجمه ترگمان]و بعد در عوض، virgin، باکره شیرین، مرا دوست بدار!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Bible says to requite evil with good.
[ترجمه گوگل]کتاب مقدس می گوید که بدی را با نیکی جبران کنید
[ترجمه ترگمان]کتاب مقدس به جبران بدی می پردازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The bible says to requite evil with good.
[ترجمه گوگل]کتاب مقدس می گوید که بدی را با نیکی جبران کنید
[ترجمه ترگمان]انجیل می گوید که جبران شرارت را با نیکی انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Should your customers requite other silks, please let us know.
[ترجمه گوگل]اگر مشتریان شما ابریشم های دیگری را می گیرند، لطفاً به ما اطلاع دهید
[ترجمه ترگمان]لطفا مشتریان شما برای ابریشم دیگر عوض شوند، لطفا به ما اطلاع بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. We can not requite my mother for their care and upbringing.
[ترجمه گوگل]ما نمی توانیم مادرم را برای مراقبت و تربیت آنها مجازات کنیم
[ترجمه ترگمان]ما نمی توانیم برای مراقبت و تربیت آن ها به مادرم غرامت بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I send to give him a gift to requite his help.
[ترجمه گوگل]من می فرستم تا به او هدیه ای بدهم تا کمکش را جبران کنم
[ترجمه ترگمان]یک هدیه برایش می فرستم تا جبران کمک او را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

پاداش دادن (فعل)
compensate, reward, remunerate, requite

تاوان دادن (فعل)
penalize, compensate, retaliate, remunerate, requite, indemnify

سزا دادن (فعل)
punish, reward, remunerate, requite

انگلیسی به انگلیسی

• do in return, perform a reciprocal act; recompense, repay; avenge, retaliate
if a desire or feeling is requited, it is satisfied; a literary word.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To return or repay a favor or kindness 🤝
🔍 مترادف: Repay
✅ مثال: He vowed to requite the kindness shown to him by his friends
۱. کامیاب کردن. ارضا کردن ۲. جبران کردن. پاداش دادن ۳. {مجازی} پاسخ دادن به ۴. تلافی کردن. انتقام گرفتن
مثال:
Whoever commits evil shall be requited for it
هر که مرتکب بدی شود برای آن {از او} انتقام گرفته خواهد شد.
�مَنْ یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ�

بپرس