• (1)تعریف: something that is absolutely needed; necessity. • مترادف: desideratum, need, requisite • مشابه: condition, demand, imperative, indispensable, necessity, postulate
- Water is a requirement for all living things.
[ترجمه rasol] آب برای زندگی همه موجودات نیاز است
|
[ترجمه فیضی] همه موجودات زنده به آب نیاز دارند.
|
[ترجمه جواد] آب برای همه موجودات رنده یک ضرورت است
|
[ترجمه گوگل] آب لازمه همه موجودات زنده است [ترجمه ترگمان] آب نیاز به همه چیزهای زنده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My only requirement is a bed to sleep on.
[ترجمه Farzad] تنها نیاز من یک تخت خواب است که روی ان بخوابم
|
[ترجمه جواد] تنها خواسته ام بستری برای خوابیدن است
|
[ترجمه گوگل] تنها نیاز من تخت خواب است [ترجمه ترگمان] تنها نیاز من بستری برای خوابیدن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: something that is demanded of one. • مترادف: demand, exigency • مشابه: duty, prerequisite
- Computer expertise is one of the requirements of the job.
[ترجمه علی] مهارت در کامپیوتر یکی از الزامات این شغل است.
|
[ترجمه علی] خبرگی در کامپبوتر یکی از الزامات این شغل است
|
[ترجمه جواد] یکی از الزامات این شغل، تجربه کار با کامپیوتر است
|
[ترجمه گوگل] تخصص کامپیوتر یکی از الزامات این شغل است [ترجمه ترگمان] تخصص کامپیوتر یکی از الزامات کار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Passing physical education is a requirement for graduation.
[ترجمه علی] فارغ التحصیلی مستلزم گذراندن آموزش تربیت بدنی است.
|
[ترجمه گوگل] گذراندن دوره تربیت بدنی شرط لازم برای فارغ التحصیلی است [ترجمه ترگمان] عبور از تحصیلات فیزیکی یک الزام برای فارغ التحصیلی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. There's no absolute requirement to disclose your age.
[ترجمه گوگل]هیچ الزام مطلقی برای افشای سن شما وجود ندارد [ترجمه ترگمان]هیچ الزام مطلقی برای فاش کردن سن شما وجود ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Our immediate requirement is extra staff.
[ترجمه علی] نیاز فوری ما پرسنل بیشتر است
|
[ترجمه مانی] الزامات فوری ما پرسنل اضافی است.
|
[ترجمه گوگل]نیاز فوری ما کارکنان اضافی است [ترجمه ترگمان]نیاز فوری ما پرسنل اضافی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. There is a residency requirement for obtaining citizenship.
[ترجمه گوگل]برای اخذ تابعیت الزامی برای اقامت وجود دارد [ترجمه ترگمان]یک الزام اقامت برای گرفتن شهروندی وجود دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. What is the minimum entrance requirement for this course?
[ترجمه علی] حداقل نیاز برای ورودبه این دوره درسی چیست
|
[ترجمه گوگل]حداقل شرایط ورود به این دوره چقدر است؟ [ترجمه ترگمان]حداقل نیاز ورودی برای این درس چیست؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. A second-class honours degree is the minimum requirement.
[ترجمه گوگل]مدرک ممتاز درجه دو حداقل شرط است [ترجمه ترگمان]درجه احترام کلاس دوم حداقل الزامات است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The public sector borrowing requirement is expected to rise.
[ترجمه گوگل]انتظار می رود نیاز استقراض بخش دولتی افزایش یابد [ترجمه ترگمان]انتظار می رود که میزان وام گرفتن در بخش دولتی افزایش یابد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The requirement for work permits violates the spirit of the 1950 treaty.
[ترجمه گوگل]الزام به مجوز کار، روح معاهده 1950 را نقض می کند [ترجمه ترگمان]الزام برای مجوزهای کار، روح پیمان ۱۹۵۰ را نقض می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Potatoes can provide one-third of our daily requirement of vitamin C.
[ترجمه گوگل]سیب زمینی می تواند یک سوم نیاز روزانه ما به ویتامین C را تامین کند [ترجمه ترگمان]سیب زمینی می تواند یک سوم نیاز روزانه ویتامین C را تامین کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. A good degree is a minimum requirement for many jobs.
[ترجمه گوگل]مدرک تحصیلی خوب برای بسیاری از مشاغل حداقل شرط است [ترجمه ترگمان]درجه خوبی حداقل نیاز برای بسیاری از کارها است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Your requirement that she wait till next week is reasonable.
[ترجمه علی] خواست شما مبنی بر اینکه او تا هفته آینده صبر کند، معقول است
|
[ترجمه گوگل]نیاز شما به اینکه او تا هفته آینده صبر کند منطقی است [ترجمه ترگمان]الزام شما این است که تا هفته آینده صبر کند، منطقی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The minimum requirement for the post was a degree in engineering.
[ترجمه گوگل]حداقل شرط لازم برای این پست داشتن مدرک مهندسی بود [ترجمه ترگمان]حداقل نیاز برای پست، درجه مهندسی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The government estimates that its borrowing requirement this year could reach £150 billion, subject to a wide margin of error.
[ترجمه گوگل]دولت تخمین می زند که نیاز استقراضی خود در سال جاری می تواند به 150 میلیارد پوند برسد، مشروط به حاشیه خطای گسترده [ترجمه ترگمان]دولت برآورد می کند که میزان وام گرفتن در سال جاری می تواند به ۱۵۰ میلیارد پوند برسد که در معرض حاشیه وسیعی از خطا قرار دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. English 4 is a requirement for English majors.
[ترجمه گوگل]زبان انگلیسی 4 برای رشته های انگلیسی الزامی است [ترجمه ترگمان]۴ انگلیسی یک الزام برای بازی های اصلی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The only requirement regarding the software itself is that each file should contain a module header.
[ترجمه گوگل]تنها شرط لازم در مورد خود نرم افزار این است که هر فایل باید دارای یک سربرگ ماژول باشد [ترجمه ترگمان]تنها شرط مربوط به خود نرم افزار این است که هر فایل باید حاوی یک سرفصل ماژول باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• something that is demanded; necessity, something that is needed a requirement is something that you must have or do in order to do what you want. your requirements are the things that you need.
پیشنهاد کاربران
پیش نیاز
بایستگی الزام اقتضا
۱ ) نیاز ۲ ) الزام Meet a requirement برآورده کردن نیاز /الزام
↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید: 📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم quer ( به صورت های que/quis/quir/quisit/quest نیز نوشته می شود ) 📌 این ریشه، معادل "ask" و "seek" و "look" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "ask" یا "seek" یا "look" مربوط هستند. ... [مشاهده متن کامل]
📂 مثال: 🔘 question: to ‘ask’ for information 🔘 inquire: to ‘ask’ or ‘seek’ details 🔘 query: a request to ‘ask’ for clarification 🔘 quest: a journey undertaken to ‘seek’ something 🔘 require: to ‘ask’ for something as a necessity 🔘 acquire: to ‘seek’ and obtain something 🔘 inquisition: an intense process of ‘asking’ questions 🔘 inquisitive: showing a tendency to ‘ask’ or ‘seek’ information 🔘 request: to ‘ask’ for something politely 🔘 requisition: a formal ‘ask’ for necessary items 🔘 inquiry: the act of ‘asking’ for information 🔘 acquisition: the act of ‘acquiring’ something through seeking 🔘 acquisitive: having a strong tendency to ‘seek’ and acquire 🔘 requisite: something that is ‘asked for’ or required 🔘 inquisitor: one who ‘asks’ or investigates, especially officially
بایست ( بایستمان است )
باید و نبایدها
الزام مثال: Meeting the minimum requirements is necessary for admission. رعایت الزامات حداقل برای پذیرش ضروری است. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
الزام مثال: Meeting the safety requirements is essential before starting construction. ترجمه: رعایت الزامات ایمنی قبل از شروع ساخت بسیار ضروری است. *آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی