اسم ( noun )
• (1) تعریف: the act of asking for something, or the wish that is expressed.
• مترادف: solicitation
• مشابه: behest, desire
• مترادف: solicitation
• مشابه: behest, desire
- The patient is making frequent requests for additional pain relief.
[ترجمه گوگل] بیمار درخواست های مکرر برای تسکین درد اضافی می کند
[ترجمه ترگمان] بیمار درخواست های مکرر برای تسکین درد بیشتر را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بیمار درخواست های مکرر برای تسکین درد بیشتر را انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company has received many requests for modification of the product.
[ترجمه گوگل] این شرکت درخواست های زیادی برای اصلاح محصول دریافت کرده است
[ترجمه ترگمان] این شرکت درخواست های زیادی برای اصلاح محصول دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شرکت درخواست های زیادی برای اصلاح محصول دریافت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The king granted his minister's request.
[ترجمه گوگل] پادشاه درخواست وزیرش را اجابت کرد
[ترجمه ترگمان] پادشاه درخواست وزیر را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پادشاه درخواست وزیر را پذیرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The school is not able to fulfill the requests of all parents.
[ترجمه گوگل] مدرسه قادر به پاسخگویی به درخواست های همه والدین نیست
[ترجمه ترگمان] این مدرسه نمی تواند پاسخگوی نیازهای همه والدین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مدرسه نمی تواند پاسخگوی نیازهای همه والدین باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a formal petition or written statement asking for something.
• مترادف: application, petition, requisition
• مشابه: bid
• مترادف: application, petition, requisition
• مشابه: bid
- The committee is drafting a request for funding.
[ترجمه گوگل] این کمیته در حال تهیه پیش نویس درخواست بودجه است
[ترجمه ترگمان] این کمیته در حال تهیه پیش نویس یک درخواست برای سرمایه گذاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این کمیته در حال تهیه پیش نویس یک درخواست برای سرمایه گذاری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We filled out a request for a new machine, and we submitted it two months ago.
[ترجمه گوگل] ما یک درخواست ماشین جدید را پر کردیم و دو ماه پیش آن را ارسال کردیم
[ترجمه ترگمان] ما درخواستی را برای یک ماشین جدید پر کردیم و ما آن را دو ماه پیش ارسال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما درخواستی را برای یک ماشین جدید پر کردیم و ما آن را دو ماه پیش ارسال کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: something that is asked for.
• مترادف: appeal, desire
• مشابه: call
• مترادف: appeal, desire
• مشابه: call
- White roses were the bride's request.
[ترجمه گوگل] گل رز سفید درخواست عروس بود
[ترجمه ترگمان] رزه ای سفید، درخواست عروس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رزه ای سفید، درخواست عروس بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The band will play requests from the audience.
[ترجمه گوگل] گروه درخواست های مخاطبان را اجرا خواهد کرد
[ترجمه ترگمان] گروه از حضار درخواست خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گروه از حضار درخواست خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: requests, requesting, requested
مشتقات: requester (n.)
حالات: requests, requesting, requested
مشتقات: requester (n.)
• (1) تعریف: to ask for (something), esp. in a courteous or formal manner.
• مترادف: ask for, desire
• مشابه: ask, beg for, beseech, call for, entreat, implore, petition, solicit, supplicate, wish
• مترادف: ask for, desire
• مشابه: ask, beg for, beseech, call for, entreat, implore, petition, solicit, supplicate, wish
- The customer requested a table by the window.
[ترجمه گوگل] مشتری یک میز کنار پنجره درخواست کرد
[ترجمه ترگمان] مشتری از پنجره یک میز خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشتری از پنجره یک میز خواست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His attorney requested a recess.
[ترجمه گوگل] وکیل او درخواست استراحت کرد
[ترجمه ترگمان] وکیلش درخواست استراحت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وکیلش درخواست استراحت کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to ask or beg in order to do something or in order that someone else do something.
• مترادف: adjure, ask
• مشابه: appeal to, beseech, bid, crave, entreat, implore, petition, seek, supplicate
• مترادف: adjure, ask
• مشابه: appeal to, beseech, bid, crave, entreat, implore, petition, seek, supplicate
- She requested to leave the meeting early.
[ترجمه گوگل] او درخواست کرد که جلسه را زودتر ترک کند
[ترجمه ترگمان] او درخواست کرد که جلسه را زود ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او درخواست کرد که جلسه را زود ترک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her boss requested her to accompany him on the trip.
[ترجمه گوگل] رئیس او از او درخواست کرد که او را در سفر همراهی کند
[ترجمه ترگمان] رئیس از او خواست که همراه او در سفر همراهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رئیس از او خواست که همراه او در سفر همراهی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The teacher requested that the essays be typed neatly.
[ترجمه گوگل] معلم درخواست کرد که انشاها با دقت تایپ شوند
[ترجمه ترگمان] معلم درخواست کرد که مقالات به خوبی تایپ شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم درخواست کرد که مقالات به خوبی تایپ شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The judge requested that the defendant remain seated.
[ترجمه گوگل] قاضی درخواست کرد که متهم بنشیند
[ترجمه ترگمان] قاضی درخواست کرد که متهم همچنان نشسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] قاضی درخواست کرد که متهم همچنان نشسته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید