repulse

/riˈpəls//rɪˈpʌls/

معنی: رد، پس زنی، دفع، راندن، دفع کردن
معانی دیگر: (به ویژه حمله ی دشمن) دفع کردن، پس راندن، عقب راندن، پس زدن، نپذیرفتن، رد کردن، وازدن، سرخورده کردن، رماندن، تنفرانگیز بودن، بیزار کردن، منزجر کردن، مشمئز کردن، طرد، ناپذیرش، امتناع، سرباززنی، وازنی، پادزنی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: repulses, repulsing, repulsed
(1) تعریف: to force backward or repel (an attack or the like).
مترادف: repel
متضاد: attract
مشابه: defeat, overpower, overwhelm

(2) تعریف: to reject coldly or rudely.
مترادف: rebuff, spurn
مشابه: contemn, deny, disdain, reject, repel, scorn, shun, snub

- The proud old man repulsed all offers of aid.
[ترجمه مترجم] آن پیرمرد مغرور تمام پیشنهادات مساعدت را رد کرد.
|
[ترجمه گوگل] پیرمرد مغرور همه پیشنهادهای کمک را دفع کرد
[ترجمه ترگمان] پیرمرد مغرور همه پیشنهادها یاری را دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: repulser (n.)
(1) تعریف: the act of forcing back, or a forced retreat.
مشابه: retreat

(2) تعریف: a cold or rude rejection; rebuff.
مترادف: rebuff, spurn
مشابه: brush-off, cold shoulder, denial, rejection, repudiation, slight, snub

جمله های نمونه

1. Do not, for one repulse, give up the purpose that you resolved to effect.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، هدفی را که برای تحقق آن مصمم بودید، رها نکنید
[ترجمه ترگمان]به خاطر یک دفع، هدفی را که می خواهید به آن عمل کنید تسلیم نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effort.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که برای تلاش تصمیم گرفتی چشم پوشی نکن
[ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم به تلاش دارید، صرف نظر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effor.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که تصمیم به انجام آن داشتید چشم پوشی نکنید
[ترجمه ترگمان]نه، به خاطر یک نفر دیگر، از هدفی که تصمیم به effor گرفتی صرف نظر کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Do not, for one repulse, forgot the purpose that you resolved to effort.
[ترجمه گوگل]برای یک دفعه، هدفی را که برای تلاش تصمیم گرفتید فراموش نکنید
[ترجمه ترگمان]نه، برای یک repulse، هدفی را که تصمیم گرفته اید فراموش کنید، فراموش نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do nor for one repulse, for go the purpose that you resolved to effort.
[ترجمه گوگل]نه برای یک دفع، زیرا به هدفی که تصمیم گرفتید به سمت تلاش بروید
[ترجمه ترگمان]کاری را که می خواهید انجام بدهید، انجام بدهید، به خاطر این که تصمیم خود را گرفته بودید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Do not, for one repulse, forgo the purpose that you resolved to effect.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، از هدفی که برای تحقق آن تصمیم گرفته اید چشم پوشی نکنید
[ترجمه ترگمان]برای یک دفع، صرف نظر از هدفی که تصمیم گرفته اید بر روی آن تاثیر بگذارید، صرف نظر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The armed forces were prepared to repulse any attacks.
[ترجمه گوگل]نیروهای مسلح برای دفع هرگونه حمله آماده بودند
[ترجمه ترگمان]نیروهای مسلح برای دفع هر گونه حمله آماده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Her request for a donation met with a repulse.
[ترجمه گوگل]درخواست او برای کمک مالی با مخالفت روبرو شد
[ترجمه ترگمان]درخواست او برای اهدای کمک، با یک دفع (دفع)مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The long repulse, at first restrained and secret, was at last opened.
[ترجمه گوگل]دفع طولانی، در ابتدا مهار و مخفی، در نهایت باز شد
[ترجمه ترگمان]پس از آن پس از مدتی، پس از آن پس از مدتی، پس از آن پس از آن، پس از مدتی باز، باز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Do not for one repulse, give up the purpose that you resolved to effect - William Shakespeare.
[ترجمه گوگل]به خاطر یک دفع، از هدفی که تصمیم گرفتی به آن عمل کنی دست نکش - ویلیام شکسپیر
[ترجمه ترگمان]پس از یک دفع، از هدفی که تصمیم گرفته اید اثر شکسپیر را به دست آورید، صرف نظر نکنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Do not, for one repulse, give up the purpose that you resolved to effeet.
[ترجمه گوگل]برای یک دفع، هدفی را که تصمیم به انجام آن داشتید، رها نکنید
[ترجمه ترگمان]نه، به خاطر یک repulse، منظور شما را رها کنید و تصمیم بگیرید که به effeet برسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Repulse Bay Lang Ping Sha small beach - wide, gentle slope, the water warm.
[ترجمه گوگل]Repulse Bay Lang Ping Sha ساحل کوچک - گسترده، شیب ملایم، آب گرم
[ترجمه ترگمان]Repulse Bay Lang Ping Sha، شیبی ملایم، آرام و آب گرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. You are to repulse an attack of terrorist detachments at each level.
[ترجمه گوگل]شما باید حمله گروه های تروریستی را در هر سطح دفع کنید
[ترجمه ترگمان]شما باید حمله گروهه ای تروریستی را در هر سطح دفع کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The enemy met with a repulse.
[ترجمه گوگل]دشمن با دفع مواجه شد
[ترجمه ترگمان]دشمن با a مواجه شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Tactical counter-offensives, such as our repulse of the enemy's "mopping-up" campaigns in southeastern Shansi, are not only possible but absolutely necessary.
[ترجمه گوگل]ضد حمله های تاکتیکی، مانند دفع لشکرکشی های دشمن در جنوب شرقی شانسی، نه تنها ممکن است، بلکه کاملا ضروری است
[ترجمه ترگمان]حملات تاکتیکی تاکتیکی مانند دفع حمله دشمن \"پاک سازی شده دشمن\" در جنوب شرقی شانسی، تنها ممکن نیست اما کاملا ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رد (اسم)
denial, disavowal, rejection, abnegation, pass, refusal, trace, veto, exception, contradiction, rebuff, rebuttal, repulse, disapproval, disapprobation, contestation, disproof

پس زنی (اسم)
recess, backlash, ejection, rebuttal, repercussion, repulse, backstroke, kick, translocation

دفع (اسم)
repulsion, rebuff, rebuttal, repercussion, repulse, expulsion, exclusion, secretion, ejectment, excretion, propulsion, voidance

راندن (فعل)
hurry, force, run, pilot, steer, row, repulse, drive, rein, poach, whisk, conn, drive away, dislodge, send away, unkennel

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

تخصصی

[برق و الکترونیک] دفع کردن

انگلیسی به انگلیسی

• refusal, rejection; repulsion, act of driving away
refuse, reject, rebuff; repel, drive away
if something repulses you, you find it horrible and disgusting, and you want to avoid it.
if an army or other group of people repulses an enemy force, they fight it and force it to retreat.

پیشنهاد کاربران

👇مترادف؛
Repel
Drive away
Fight back
Rebuff
Reject
Spur
👇مثال؛
The troops repulsed the enemy attack.
She was repulsed by the sight of the rotten food.
His rude behavior repulsed everyone at the party.
۱ - منزجر کننده، حال به هم زن، مشمئز کننده
۲ - دفع کردن، پس زدن ( حمله )
۳ - رد کردن، نپذیرفتن ( پیشنهاد، کمک و غیره )
1. ( حمله ) عقب راندن. دفع کردن 2. رد کردن. نپذیرفتن 3. متنفر کردن. منزجر کردن. مشمئز کردن 4. ( حمله ) دفع 5. رد. طرد
مثال:
his approaches were repulsed
تاراندن
That place is absolutely repulsive , i hate it there
اونجا نفرت انگیزه ، من از اونجا متنفرم
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : repulse
اسم ( noun ) : repulsion
صفت ( adjective ) : repulsive
قید ( adverb ) : repulsively
۲ معنی داره
اولی حال را بهم زدن
دومی دفع کردن
پس زده شدن
واگرانیدن.
یکی از معانی *منزجر شدن* می باشد.
دفع کردن
عقب راندن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس