repugnant

/rəˈpəɡnənt//rɪˈpʌɡnənt/

معنی: زننده، مخالف، متناقض، عنیف، طاقت فرسا، تنفرانگیز
معانی دیگر: مشمئز کننده، بیزارگر، آریغ انگیز، نفرت انگیز، دلزن، ضد و نقیض، متضاد، پادمند، ناهمخوان، مغایر، خصم آمیز، کیاگن، دشمن، متخاصم، هم جنگ

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: repugnantly (adv.)
(1) تعریف: extremely distasteful to one's senses or principles; disgusting.
مترادف: abhorrent, abominable, disgusting, loathsome, noisome, repellent, repulsive, revolting
متضاد: alluring, appealing, attractive, congenial
مشابه: distasteful, hateful, heinous, hideous, nasty, objectionable, obscene, odious, off-putting, offensive, rancid, sickening, ugly, undesirable, vile

- The idea of slavery was repugnant to abolitionists.
[ترجمه گوگل] ایده برده داری برای طرفداران لغو منفور بود
[ترجمه ترگمان] فکر بردگی نفرت انگیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in direct opposition; contrary.
مترادف: antithetic, contrary, opposed
مشابه: adverse, conflicting, contradictory, converse, discordant, hostile, irreconcilable, polar, thwart

جمله های نمونه

1. repugnant forces
نیروهای متخاصم

2. a repugnant odor
بوی بسیار زننده

3. what is repugnant to you is (highly) desirable to me
محبوب من است آنچه که نزدیک تو زشت است

4. actions which were repugnant to his words
اعمالی که با حرف های او متناقض بود

5. slavery was utterly repugnant to him
برای او بردگی کاملا نفرت انگیز بود.

6. I find his political ideas totally repugnant.
[ترجمه گوگل]به نظر من عقاید سیاسی او کاملاً نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]من افکار سیاسی او را کاملا متناقض می یابم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The idea of accepting a bribe is repugnant to me.
[ترجمه گوگل]ایده رشوه گرفتن برای من نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]فکر قبول کردن رشوه برای من نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I find your attitude towards these women quite repugnant.
[ترجمه گوگل]به نظر من نگرش شما نسبت به این زنان کاملاً نفرت انگیز است
[ترجمه ترگمان]من طرز برخورد تو نسبت به این زن ها رو خیلی منزجر کننده می بینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The odour of vitamin in skin is repugnant to insects.
[ترجمه گوگل]بوی ویتامین در پوست برای حشرات منفور است
[ترجمه ترگمان]بوی ویتامین در پوست نسبت به حشرات نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Animal experiments are morally repugnant to many people.
[ترجمه گوگل]آزمایشات روی حیوانات از نظر اخلاقی برای بسیاری از مردم منفور است
[ترجمه ترگمان]آزمایش حیوان از نظر اخلاقی برای بسیاری از مردم نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. We found his suggestion absolutely repugnant.
[ترجمه گوگل]ما پیشنهاد او را کاملاً نفرت انگیز یافتیم
[ترجمه ترگمان]ما پیشنهاد او را کاملا نفرت انگیز یافتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Congressmen found Cray's behavior deeply repugnant.
[ترجمه گوگل]نمایندگان کنگره رفتار کری را عمیقاً نفرت انگیز دانستند
[ترجمه ترگمان]اعضای کنگره رفتار Cray را به شدت نفرت انگیز یافتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus the act in a twofold sense is repugnant to the Constitution.
[ترجمه گوگل]بنابراین این عمل از دو جهت با قانون اساسی منافات دارد
[ترجمه ترگمان]بنابراین عمل در یک حس دوگانه مغایر با قانون اساسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Yet Republics are deeply repugnant to me.
[ترجمه گوگل]با این حال جمهوری ها برای من عمیقاً نفرت انگیز هستند
[ترجمه ترگمان]با این حال، republics برای من خیلی نفرت انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The restriction is as repugnant to the nature of the tenancy in the one case as in the other.
[ترجمه گوگل]این محدودیت در یک مورد به همان اندازه که در مورد دیگر با ماهیت اجاره منافات دارد
[ترجمه ترگمان]این محدودیت به اندازه طبیعت قراردادهای اجاره در یک مورد مشابه دیگر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. A law, absolutely repugnant to another, as entirely repeals that other as if express terms of repeal were used.
[ترجمه گوگل]قانونی که برای دیگری کاملاً ناپسند است، به گونه ای که قانون دیگری را کاملاً لغو می کند، گویی از اصطلاحات صریح لغو استفاده شده است
[ترجمه ترگمان]یک قانون، کاملا مغایر با قانون دیگر، و کاملا مغایر با قانون دیگر است، گویی از مفاد لغو آن استفاده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

زننده (صفت)
hideous, vile, gaunt, spicy, sharp, harsh, tart, acrid, nasty, repulsive, repellent, acrimonious, striking, garish, striker, mordant, nippy, odoriferous, poignant, forbidding, squalid, biting, loathsome, lurid, repugnant, fulsome, disgusting, pungent, stinking, scabrous, glassy, indign, loathly, pit-a-pat

مخالف (صفت)
contrary, contradictory, adverse, averse, dissident, antagonistic, defiant, opposing, dissenting, converse, antipodal, repugnant, reluctant

متناقض (صفت)
contradictory, incompatible, opposite, inconsistent, conflicting, repugnant, discrepant

عنیف (صفت)
hideous, harsh, drastic, severe, repugnant

طاقت فرسا (صفت)
onerous, repugnant, exhausting, intolerable, unbearable, unsupportable, unendurable, insupportable, insufferable, torturous

تنفرانگیز (صفت)
repugnant

انگلیسی به انگلیسی

• offensive, disgusting; contradictory, inconsistent; averse, opposed
if something is repugnant to you, you think that it is horrible and disgusting; a formal word.

پیشنهاد کاربران

حال به همزن
چندش اور
معمولا برای شخص به کار می رود و با disgusting متفاوت است.
نفرت انگیز. مشمئز کننده. مهوع
مثال:
Slavery was utterly repugnant to him.
بردگی برای او کاملا نفرت انگیز {و مشمئز کننده} بود.
متعفن
unacceptable
extremely distasteful
غیر قابل قبول
غیر قابل پذیرش /تصور
فوق العاده / خیلی / بیش از اندازه ناخوشایند
حال به هم زن
revolting
disgusting
appalling
نفرت انگیز. متناقض

بپرس