reprogram

جمله های نمونه

1. A much more elegant method is to re-program the computer's operating system to remove the safeguard.
[ترجمه گوگل]یک روش بسیار زیباتر، برنامه ریزی مجدد سیستم عامل کامپیوتر برای حذف محافظ است
[ترجمه ترگمان]یک روش بسیار ظریف این است که برنامه کامپیوتری را دوباره راه اندازی مجدد کنید تا حفاظ را حذف کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The mechanism by which this reprogramming occurs is not understood in detail.
[ترجمه گوگل]مکانیسمی که توسط آن این برنامه ریزی مجدد رخ می دهد به طور دقیق درک نشده است
[ترجمه ترگمان]مکانیزمی که این برنامه ریزی مجدد رخ می دهد به طور دقیق درک نمی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Traffic lights can be reprogrammed to give public transport instant priority over other road users.
[ترجمه گوگل]چراغ های راهنمایی را می توان دوباره برنامه ریزی کرد تا به حمل و نقل عمومی اولویت فوری نسبت به سایر کاربران جاده بدهد
[ترجمه ترگمان]چراغ های راهنمایی را می توان برای دادن اولویت فوری حمل و نقل عمومی بر دیگر کاربران جاده ای برنامه ریزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I use my psychotherapy background to help clients reprogram their thoughts.
[ترجمه گوگل]من از پیشینه روان درمانی خود برای کمک به مراجعان برای برنامه ریزی مجدد افکار خود استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان]من از پیشینه روان درمانی خود استفاده می کنم تا به مشتریان در افکار خود کمک کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. By introducing four genes together, they could reprogram their fibroblasts into immature stem cells!
[ترجمه گوگل]با معرفی چهار ژن با هم، آنها می توانند فیبروبلاست های خود را به سلول های بنیادی نابالغ برنامه ریزی مجدد کنند!
[ترجمه ترگمان]با معرفی چهار ژن به یکدیگر، آن ها می توانند فیبروبلاست ها را به سلول های بنیادی نابالغ تبدیل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Stopping mid-race to reprogram his insulin-delivery system is out of the question, as it would take too much time.
[ترجمه گوگل]توقف در اواسط مسابقه برای برنامه ریزی مجدد سیستم تحویل انسولین او قابل بحث نیست، زیرا زمان زیادی می برد
[ترجمه ترگمان]توقف میانه مسابقه برای reprogram کردن سیستم تحویل انسولین، خارج از سوال است، چون زمان زیادی می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They claim these purely inorganic crystals reprogram themselves to work in different circuits.
[ترجمه گوگل]آنها ادعا می کنند که این کریستال های غیرآلی کاملاً خود را برای کار در مدارهای مختلف برنامه ریزی مجدد می کنند
[ترجمه ترگمان]آن ها ادعا می کنند که این کریستال های کاملا غیر آلی خودشان را به کار در مدارهای مختلف تبدیل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It is now routine to genetically reprogram microbes to make plastics, biofuels, vaccines and antibiotics.
[ترجمه گوگل]اکنون برنامه ریزی مجدد ژنتیکی میکروب ها برای ساخت پلاستیک، سوخت های زیستی، واکسن ها و آنتی بیوتیک ها امری عادی است
[ترجمه ترگمان]هم اکنون این روش برای میکروب های ژنتیکی به طور ژنتیکی معمول است تا پلاستیک، سوخت زیستی، واکسن ها و آنتی بیوتیک ها را تولید کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Dealers will reprogram the air bag sensors to fix the problem free of charge.
[ترجمه گوگل]نمایندگی ها سنسورهای کیسه هوا را برای رفع مشکل به صورت رایگان برنامه ریزی می کنند
[ترجمه ترگمان]فروشندگان از سنسورهای کیف هوا برای رفع مشکل شارژ استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's quite feasible that your chipset has suffered a bit of impromptu reprogramming.
[ترجمه گوگل]کاملا امکان پذیر است که چیپست شما کمی از برنامه ریزی مجدد بداهه رنج برده باشد
[ترجمه ترگمان]کاملا امکان دارد که chipset شما دچار یک سری مجدد برنامه ریزی ناگهانی شده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Pulling the microcontroller off of your breadboard every time you need to reprogram it gets old really fast.
[ترجمه گوگل]هر بار که نیاز به برنامه ریزی مجدد دارید، میکروکنترلر را از روی تخته نان خود جدا کنید، خیلی سریع قدیمی می شود
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که نیاز داری برنامه هات رو دوباره برنامه ریزی کنی خیلی سریع پیشرفت می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. So we changed over to using mouse embryo stem cell extracts to reprogram human cells, and that works.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما به استفاده از عصاره سلول‌های بنیادی جنین موش برای برنامه‌ریزی مجدد سلول‌های انسانی روی آوردیم و این کار می‌کند
[ترجمه ترگمان]بنابراین ما تغییر کردیم تا از سلول های بنیادی جنینی موش برای reprogram سلول های انسان استفاده کنیم، و آن کار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But "what does get us into hairy, difficult emotional ground, " Ms. Meyers said, is when her mother's daily routine changes and her children neglect to reprogram the pillbox to keep up with the shift.
[ترجمه گوگل]خانم میرز گفت: «آنچه ما را وارد زمینه‌های عاطفی پرمویی و دشوار می‌کند، زمانی است که روال روزانه مادرش تغییر می‌کند و فرزندانش از برنامه‌ریزی مجدد جعبه قرص برای همگام شدن با تغییر غفلت می‌کنند
[ترجمه ترگمان]خانم مایرز گفت: اما چیزی که ما را به زمین عاطفی پر دار و difficult می رساند، زمانی است که برنامه روزانه مادرش تغییر می کند و فرزندان او فراموش می کنند که جعبه را باز نگه دارد تا با این تغییر حفظ شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. If a specific brain region is impaired the male brain, on average, has less plasticity and ability to reprogram.
[ترجمه گوگل]اگر ناحیه خاصی از مغز دچار اختلال شود، مغز مرد به طور متوسط، انعطاف پذیری و توانایی کمتری برای برنامه ریزی مجدد دارد
[ترجمه ترگمان]اگر یک ناحیه مغزی خاص، به طور متوسط مغز مرد را مختل کند، پلاستیسیته و توانایی کمتری دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• replan, create a new scheme; rewrite or edit a computer program

پیشنهاد کاربران

بپرس