reproach

/rɪˈproʊt͡ʃ//rɪˈprəʊt͡ʃ/

معنی: سب، ننگ، سرزنش، مذمت، رسوایی، ملامت، طعنه، عیب جویی، توبیخ، سرکوفت، سرکوفت دادن، طعنه زدن، ملامت کردن، عیب جویی کردن از، سرزنش کردن، خوار کردن
معانی دیگر: عیبجویی کردن، گله کردن، نکوهیدن، (نادر) بی آبرو کردن، آبروریزی کردن، موجب شرمندگی بودن یا شدن، نکوهش، تواژ، بیغار، شرمندگی، مایه ی ننگ، توبی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reproaches, reproaching, reproached
(1) تعریف: to express disapproval of or disappointment with (someone); censure.
مترادف: blame, chide, rebuke, reprehend, reprove
مشابه: admonish, berate, castigate, censure, criticize, fault, reprimand, scold, upbraid

- She said nothing the last time he forgot their date, but this time she reproached him for it.
[ترجمه گوگل] آخرین باری که قرار ملاقاتشان را فراموش کرد چیزی نگفت، اما این بار او را به خاطر آن سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان] آخرین باری که تاریخ آن ها را فراموش کرد چیزی نگفت، اما این بار او را به خاطر آن سرزنش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to bring disgrace upon; be a source of shame to.
مترادف: disgrace, dishonor, shame
مشابه: brand, discredit, stigmatize

- His betrayal of his platoon reproached him for years.
[ترجمه گوگل] خیانت او به جوخه اش سال ها او را سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان] خیانت او برای سال ها او را سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: reproachable (adj.), reproachably (adv.), reproachingly (adv.), reproachableness (n.), reproacher (n.)
(1) تعریف: disapproving criticism; blame.
مترادف: blame, censure, disapproval, rebuke

(2) تعریف: a source or cause of shame or disgrace.
مترادف: blot, disgrace
مشابه: dishonor, opprobrium, scandal

جمله های نمونه

1. zarry stung him with sharp reproach
زری با سرزنش شدید او را آزار داد.

2. It was a jest rather than a reproach.
[ترجمه گوگل]این یک شوخی بود تا سرزنش
[ترجمه ترگمان]این شوخی بیش از یک سرزنش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. 'You don't need me,' she said quietly, without reproach.
[ترجمه گوگل]او به آرامی و بدون سرزنش گفت: "تو به من نیازی نداری "
[ترجمه ترگمان]به آرامی و بدون سرزنش گفت: تو به من احتیاج نداری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He gave Helen a look of bitter reproach.
[ترجمه گوگل]او نگاهی از سرزنش تلخ به هلن انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی ملامت باری به هلن انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Do not reproach yourself, it was not your fault.
[ترجمه گوگل]خودت را سرزنش نکن، تقصیر تو نبود
[ترجمه ترگمان]خودت را سرزنش نکن، تقصیر تو نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sting of a reproach,is the truth of it.
[ترجمه گوگل]نیش سرزنش، حقیقت آن است
[ترجمه ترگمان]نیش یک سرزنش حقیقت است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. There was mild reproach in his tone.
[ترجمه گوگل]سرزنش ملایمی در لحنش بود
[ترجمه ترگمان]در لحن صدایش نوعی سرزنش ملایم وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Women in public life must be beyond reproach.
[ترجمه گوگل]زنان در زندگی عمومی باید فراتر از سرزنش باشند
[ترجمه ترگمان]زنان در زندگی عمومی نباید از سرزنش و سرزنش فراتر بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her voice was full of reproach.
[ترجمه گوگل]صدایش پر از سرزنش بود
[ترجمه ترگمان]صدایش سرشار از سرزنش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Such living conditions are a reproach to our society.
[ترجمه گوگل]چنین شرایط زندگی مایه سرزنش جامعه ماست
[ترجمه ترگمان]این شرایط زندگی ملامت بار جامعه ماست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. His behaviour throughout this affair has been beyond reproach.
[ترجمه گوگل]رفتار او در طول این ماجرا فراتر از سرزنش بوده است
[ترجمه ترگمان]رفتار او در تمام این ماجرا غیرقابل سرزنش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is above reproach.
[ترجمه گوگل]او فوق سرزنش است
[ترجمه ترگمان] اون بالاتر از سرزنش - ه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. These derelict houses are a reproach to the city.
[ترجمه گوگل]این خانه های متروک مایه سرزنش شهر است
[ترجمه ترگمان]این خانه های متروک برای شهر سرزنش شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She got a sharp reproach from her boss.
[ترجمه گوگل]او مورد سرزنش شدید رئیسش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان]او از رئیسش سرزنش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her actions brought reproach upon herself.
[ترجمه گوگل]اعمال او باعث سرزنش او شد
[ترجمه ترگمان]رفتارش نسبت به خودش سرزنش شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سب (اسم)
abuse, insult, curse, blame, reproach, reproof

ننگ (اسم)
shame, scandal, reproach, dishonor, attainder, infamy, stain, opprobrium, smirch, stigmatism

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

مذمت (اسم)
blame, reproach, scorn, disapproval, blaming, disapprobation

رسوایی (اسم)
ignominy, scandal, reproach, dishonor, disgrace, infamy, blatancy, flagrance, flagrancy, notoriety, calumny, disrepute, opprobrium, odium

ملامت (اسم)
reproach, reproof, rebuke, brush, call-down

طعنه (اسم)
invective, reproach, reproof, lash, quip, scoff, irony, jape, rebuke, twit, expostulation, sarcasm, jeer, jest, call-down, brush-off, taunt, satire, lashing

عیب جویی (اسم)
reproach, denunciation, criticism, cavil

توبیخ (اسم)
vituperation, reproach, talking to, raillery, rail, reprimand

سرکوفت (اسم)
reproach, rebuke

سرکوفت دادن (فعل)
reproach, rebuke

طعنه زدن (فعل)
reproach, quip, taunt, needle

ملامت کردن (فعل)
blame, reproach, rebuke, upbraid, reprove, call down

عیب جویی کردن از (فعل)
blame, reproach

سرزنش کردن (فعل)
snub, snap, blame, reproach, haze, censure, trounce, rebuke, berate, scold, upbraid, chide, twit, reprove, call down, taunt, jack, objurgate, dispraise, vituperate, reprimand, reprehend, tongue-lash

خوار کردن (فعل)
debase, abuse, affront, insult, shame, reproach, dishonor, humiliate, disgrace, blemish, profane, attaint, asperse, defame, discredit, smirch, stigmatize

انگلیسی به انگلیسی

• reproof, accusation, blame; act of admonishing, act of rebuking; cause for placing blame, cause for admonition
blame, accuse; reprove, rebuke, admonish; censure, condemn; cause discredit, cause disgrace
if you express reproach, you indicate to someone that you are sad and disappointed about something they have done; a formal word.
if you reproach someone, you tell them sadly they have done something wrong; a formal word.
if someone is beyond reproach or above reproach, their behaviour has been so good that they cannot be criticized; a formal word.

پیشنهاد کاربران

ترجمان تمام دوستان درست بود مثال ها عالی بودند.
فقط اضافه میکنم ، دو واژه ی castigate و rebuke هم معنی با reproach هستند ، اما reproech بخصوص در دعواهای خانوادگی و دوستان خیلی بیشتر مصرف می شود و مفهوم ( سرکوفت ) را دارد ،
Castigate و rebuke خیلی رسمی هستند.
to criticize
condemn
noun
formal
1 : an expression of disapproval or disappointment
[noncount]
She looked at him with reproach.
His actions were above/beyond reproach. [=his actions could not be criticized]
...
[مشاهده متن کامل]

[count]
Accusations and reproaches from both parties made it difficult to pursue discussions.
2 [noncount] : loss of reputation : disgrace
His conduct has brought shame and reproach to his family.
3 [count] : something that causes shame or disgrace — usually singular
This situation is a scandal and a reproach to the entire country.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : reproach
اسم ( noun ) : reproach
صفت ( adjective ) : reproachful
قید ( adverb ) : reproachfully
شماتت
سرزنش ( کردن ) , ملامت کردن
– He glanced at her with reproach
– Your reproaches are useless, what's done is done
– She reproached him for being selfish
– Don't reproach yourself, it was not your fault
دعوا کردن کسی
Criticize
ملامت کردن
سرزنش، ملامت

بپرس