represented

جمله های نمونه

1. he represented himself as a doctor
او خودش را به عنوان دکتر جا زد.

2. a cave represented home to them
برای آنها غار به منزله ی خانه بود.

3. the group represented a good cross section of the working class
آن گروه نمونه ی خوبی از قشرهای مختلف طبقه ی کارگر بود.

4. the people represented their grievances to him
مردم شکایات خود را به او ابراز می کردند.

5. the dangers were represented as small
مخاطرات را کوچک جلوه داده بودند.

6. the minister's statments represented a departure from stated government policy
اظهارات وزیر نشانگر عدول از سیاست اعلام شده ی دولت بود.

7. at the wedding, the president was represented by his wife
به جای رئیس جمهور همسر او در مراسم ازدواج شرکت کرد.

8. in the movie, the priest is represented as an evil man
در این فیلم کشیش به عنوان یک مرد خبیث تجسم شده است.

9. in english we usually aspirate the sounds represented by p and t
در انگلیسی معمولا صداهای پ و ت را به طور دمیده ادا می کنیم.

تخصصی

[سینما] باز نمایش شده

پیشنهاد کاربران

بر اساس دیکشنری آریانپور
represent ( - ed/ - ing )
نمایش دادن - نمایاندن - فهماندن - نمایندگی کردن - وانمود کردن - بیان کردن - نماینده بودن - نمایندگی داشتنن - نمونه بودن از - مجسم کردن - جای چیزی را گرفتن - معادل چیزی بودن - ( فلسفه ) در ذهن خود چیزی یا موضوعی را مجسم کردن.
نشان داده شده، معرفی شده
عنوان شده
حقوق: نمایندگی کردن
بازتاب یافته
ارائه کردن
( درمیان کسی یا چیزی ) خود را جا زدن. خود را جا نمودن . تپانیدن. به جای چیزی . به منزله . ابراز نمودن . بروز دادن . اظهار کردن
نمایانگر
بازنمایی میشوند
نشان داده میشود. . . نمایان میشود
نماینده ( بودن )
متجلی، متجسم، نمایان، تجلی، نشانه، نمود
نمایش دادن
نشان داده شده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس