represent someone

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
• نمایندگی کردن کسی
• از طرف کسی عمل کردن
• مدافع یا سخنگوی کسی بودن
• در زبان محاوره ای: از طرف کسی حرف زدن
- - -
## 🔸 تعریف ها:
1. ** ( حقوقی – اصلی ) :** وکیل یا نماینده ای که از طرف فرد در دادگاه یا قراردادها عمل می کند.
...
[مشاهده متن کامل]

- مثال: The lawyer represented the client in court.
وکیل در دادگاه از موکل نمایندگی کرد.
2. ** ( اجتماعی – عمومی ) :** سخنگو یا نماینده ی یک گروه یا فرد بودن.
- مثال: She represented the company at the conference.
او شرکت را در کنفرانس نمایندگی کرد.
3. ** ( فرهنگی – استعاری ) :** نماد یا تجسم ارزش ها یا ویژگی های یک فرد یا گروه بودن.
- مثال: He represents the spirit of the community.
او روح جامعه را نمایندگی می کند.
- - -
## 🔸 مترادف ها:
act for someone – speak for someone – stand for someone – advocate for someone
- - -
## 🔸 مثال ها:
• The union leader represented the workers in negotiations.
رهبر اتحادیه کارگران را در مذاکرات نمایندگی کرد.
• She represented her friend at the meeting.
او دوستش را در جلسه نمایندگی کرد.
• The artist represents the struggles of his people.
هنرمند رنج های مردمش را نمایندگی می کند.

نماینده کسی/چیزی بودن
به نمایندگی از کسی/چیزی حاضر شدن
He was chosen to represent France at the Olympics.