reposition

/ˌripəˈzɪʃən//ˌripəˈzɪʃən/

معنی: انباشتگی
معانی دیگر: سپارش، ودیعه گذاری، دوباره گذاشتن، (در محل تازه) قرار دادن، مقام و موقعیت چیزی را تغییر دادن

جمله های نمونه

1. It is not possible to reposition the carpet without damaging it.
[ترجمه گوگل]امکان جابجایی فرش بدون آسیب رساندن به آن وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]تغییر موقعیت فرش بدون آسیب رساندن به آن ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mazda needs to reposition itself if it is to boost its sales and reputation.
[ترجمه گوگل]مزدا اگر می خواهد فروش و شهرت خود را افزایش دهد، باید جایگاه خود را تغییر دهد
[ترجمه ترگمان]مزدا نیاز دارد که خود را در صورت افزایش فروش و شهرت خود قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The utility continues to make satisfactory progress to reposition itself for the periodic price review.
[ترجمه گوگل]این شرکت به پیشرفت رضایت بخش خود برای تغییر موقعیت خود برای بررسی دوره ای قیمت ادامه می دهد
[ترجمه ترگمان]این برنامه به پیشرفت رضایت بخشی جهت تعیین موقعیت خود برای بازبینی قیمت تناوبی ادامه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. It seems more logical to reposition the White knight with 2d
[ترجمه گوگل]تغییر موقعیت شوالیه سفید با 2d منطقی تر به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]بیشتر منطقی به نظر می رسه که شوالیه سفید رو با ۲ تا تغییر شکل بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is impossible quickly to reposition a capital-intensive business flexibility is seldom one of its features.
[ترجمه گوگل]تغییر موقعیت سریع یک کسب و کار سرمایه بر غیرممکن است، انعطاف پذیری به ندرت یکی از ویژگی های آن است
[ترجمه ترگمان]تشخیص سریع انعطاف پذیری کسب وکار با سرمایه کافی نیست و به ندرت یکی از ویژگی های آن محسوب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Carefully reposition the bridge and press firmly until a small bead of glue appears around the edge.
[ترجمه گوگل]پل را با دقت تغییر دهید و محکم فشار دهید تا یک دانه کوچک چسب در اطراف لبه ظاهر شود
[ترجمه ترگمان]به دقت پل را تغییر دهید و محکم فشار دهید تا یک قطره کوچک چسب دور لبه ظاهر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Remove all nails 4 Reposition the battens, using galvanised nails.
[ترجمه گوگل]همه میخ ها را بردارید 4 با استفاده از میخ های گالوانیزه، چوب ها را تغییر دهید
[ترجمه ترگمان]تمام ناخن های خود را با استفاده از ناخن های galvanised بردارید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Conclusions The fast suspensory set for compressed centrum reposition and percutaneous vertebroplasty is an effective technique for osteoporotic spinal compression fractures.
[ترجمه گوگل]نتیجه‌گیری مجموعه تعلیقی سریع برای جابجایی مرکز فشرده و ورتبروپلاستی از راه پوست یک تکنیک مؤثر برای شکستگی‌های فشاری ستون فقرات است
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری مجموعه تنظیمات سریع برای reposition فشرده centrum و percutaneous vertebroplasty یک روش موثر برای شکستگی شکستگی ستون فقرات osteoporotic است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Decide where to reposition the dart and mark the site to the bust point.
[ترجمه گوگل]محل قرارگیری دارت را تعیین کنید و محل را روی نقطه سینه علامت بزنید
[ترجمه ترگمان]تصمیم بگیرید که محل را تغییر موقعیت دهید و محل را مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Conclusions CAMRS could reproductively and effectively reposition mandible with little sleeping disturbance.
[ترجمه گوگل]ConclusionsCAMRS می تواند باروری و به طور موثر فک پایین را با اختلال خواب کمی تغییر مکان دهد
[ترجمه ترگمان]نتیجه گیری CAMRS می تواند به طور موثر فک را با اختلالات خواب کمی تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They decided to reposition their furniture in a recommended repository in Brooklyn.
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند مبلمان خود را در یک مخزن توصیه شده در بروکلین تغییر دهند
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند تا وسایل خود را در یک مخزن توصیه شده در بروکلین قرار دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Liberals would have to reposition themselves, which would involve fights over direction and policy.
[ترجمه گوگل]لیبرال‌ها باید موقعیت خود را تغییر می‌دادند، که شامل دعوا بر سر جهت و سیاست می‌شد
[ترجمه ترگمان]لیبرال ها باید خود را کنترل کنند، که شامل مبارزه با مسیر و سیاست است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This effort to reposition Germany has guided her foreign policy.
[ترجمه گوگل]این تلاش برای تغییر موقعیت آلمان، سیاست خارجی او را هدایت کرده است
[ترجمه ترگمان]این تلاش برای تغییر موقعیت آلمان سیاست خارجی او را هدایت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As I reposition, I look outside to see where I am relative to the crowd.
[ترجمه گوگل]با تغییر موقعیت، به بیرون نگاه می کنم تا ببینم نسبت به جمعیت کجا هستم
[ترجمه ترگمان]وقتی موقعیت خود را عوض می کنم، به بیرون نگاه می کنم تا ببینم نسبت به جمعیت کجا هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. To reposition Nigeria's downstream sub - sector for improved efficiency and transparency.
[ترجمه گوگل]برای بهبود کارایی و شفافیت، بخش فرعی پایین دستی نیجریه را تغییر مکان دهید
[ترجمه ترگمان]برای تغییر بخش پایین دست نیجریه برای بهبود کارایی و شفافیت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

انباشتگی (اسم)
amplitude, accumulation, reposition, agglomeration, cumulation, repletion

انگلیسی به انگلیسی

• act of restoring to a former condition
restore to a former condition; move into a new position; devise a new marketing plan for a product in order to increase sales

پیشنهاد کاربران

🔊 دوستان تلفظ درست این کلمه ( ریپِزیشن ) می باشد
1 -
to move something to a different place or position
انتقال دادن چیزی به مکان یا موقعیت دیگری
The TAB function can be used to reposition the cursor.
The tube was then repositioned.
2 -
...
[مشاهده متن کامل]

to change the way people think of something, usually so that more people will like it, buy it, or support it/ to change the way that people think about a product, service, or company
تغییر دادن طرز فکر مردم نسبت به چیزی، معمولاً به طوری که افراد بیشتری آن را دوست داشته باشند، بخرند یا از آن حمایت کنند/ تغییر دادن طرز فکر مردم در مورد یک محصول، خدمات یا شرکت
"We want to reposition the brand in a way that says we're stylish and fun, " says the vice - president of marketing.
He is eager to reposition the newspaper, making it more accessible to people.
In his speech, he sought to reposition the Tories at the heart of the ideological mainstream.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/reposition
جابجا کردن ، بهترین معتی است
در جراحی: بازگشت یک اندام به مکان اصلی خود
تعویض
جایگزین شدن

بپرس