replacement

/rəˈpleɪsmənt//rɪˈpleɪsmənt/

معنی: تعویض، جایگزینی، جایگیزنی
معانی دیگر: پسگذاشت، سر جای اول گذاری، دوباره گذاری، جانشینی، (شخص یا چیز) زاپاس، یدک، عوض، علی البدل، سرباز احتیاط، جایگزن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of substituting or replacing.

- Replacement of the damaged items was costly.
[ترجمه گوگل] تعویض اقلام آسیب دیده هزینه بر بود
[ترجمه ترگمان] تعویض قطعات آسیب دیده هزینه بر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a person or thing that takes the position of another or takes over the function of another.
مترادف: substitute

- One of our teachers quit recently and we're looking for a replacement.
[ترجمه گوگل] یکی از معلمان ما اخیراً ترک کرده است و ما به دنبال جایگزینی هستیم
[ترجمه ترگمان] یکی از معلمان ما اخیرا استعفا داده و ما به دنبال جایگزینی هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the replacement of obsolescent machinery
تعویض ماشین آلات قدیمی

2. the injured player's replacement
جانشین بازیکن مصدوم

3. the loss of blood during surgery and its replacement
از دست دادن خون طی جراحی و جایگزینی آن

4. The bike is in need of replacement.
[ترجمه گوگل]دوچرخه نیاز به تعویض دارد
[ترجمه ترگمان]موتور به تعویض نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. They had great difficulty in finding a replacement.
[ترجمه گوگل]آنها در یافتن جایگزین با مشکل زیادی روبرو بودند
[ترجمه ترگمان]آن ها مشکل بزرگی برای پیدا کردن یک جایگزین داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Complete replacement of the roof tiles would be very costly.
[ترجمه گوگل]تعویض کامل کاشی های سقف بسیار پرهزینه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تعویض کامل کاشی های سقف بسیار پرهزینه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The guard left before his replacement came.
[ترجمه amir] نگهبان قبل از آمدن جایگزینش ، رفت
|
[ترجمه گوگل]نگهبان قبل از آمدن جایگزینش رفت
[ترجمه ترگمان]نگهبان قبل از اینکه his برسه اونجا رو ترک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The original furnishings are now in need of replacement.
[ترجمه گوگل]مبلمان اصلی اکنون نیاز به تعویض دارند
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر تجهیزات اصلی نیاز به جایگزینی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What is the current replacement cost of these assets?
[ترجمه گوگل]هزینه جایگزینی فعلی این دارایی ها چقدر است؟
[ترجمه ترگمان]هزینه جایگزین فعلی این دارایی ها چیست؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She had a hip replacement six years ago.
[ترجمه گوگل]او شش سال پیش تعویض مفصل ران انجام داد
[ترجمه ترگمان] شش سال پیش یه جایگزین hip داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He came on as a replacement for the injured striker.
[ترجمه گوگل]او به عنوان جانشین مهاجم مصدوم وارد زمین شد
[ترجمه ترگمان]او به عنوان جایگزینی برای مهاجم زخمی وارد عمل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Do you know where I can get the replacement part?
[ترجمه گوگل]آیا می دانید از کجا می توانم قطعه تعویض را تهیه کنم؟
[ترجمه ترگمان]میدونی کجا میتونم بخش جایگزینی رو پیدا کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Rare instruments are usually insured for their full replacement value.
[ترجمه گوگل]ابزارهای کمیاب معمولاً برای ارزش جایگزینی کامل خود بیمه می شوند
[ترجمه ترگمان]ابزارهای نادر معمولا برای ارزش تعویض کامل خود بیمه می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. My grandmother's having a hip replacement.
[ترجمه گوگل]مادربزرگ من تعویض مفصل ران انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]مادربزرگم یک جایگزینی کفل داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تعویض (اسم)
adjournment, substitute, replacement, exchange, substitution, switch, shift, turnover, quid pro quo, refill, substituend, substituent, switchover

جایگزینی (اسم)
replacement, substitution, displacement, embedment, supersedence

جایگیزنی (اسم)
replacement

تخصصی

[زمین شناسی] جابجایی، جانشینی، جانشین سازی
[صنعت] تعویض، جایگزینی
[ریاضیات] جای گذاری
[معدن] جانشینی (سنگ شناسی)
[آمار] جایگذاری

انگلیسی به انگلیسی

• substitution, act of replacing one thing with another; person or thing that takes the place of another, substitute
the replacement of someone or something happens when they are replaced by another person or thing.
a replacement is a person or thing that takes the place of another.

پیشنهاد کاربران

1. جانشینی. جایگزینی 2. تعویض 3. جانشین. عوض
مثال:
My secretary left me in the lurch last month and I haven't found a replacement yet
ماه گذشته منشیم یکدفعه {در یک موقعیت دشوار ) ول کرد رفت، و من هنوز یک جانشین {برایش} پیدا نکرده ام.
معادلی
جایگزینی
دامپزشکی و علوم دامی
جازدن عضو بیرون زده ( مثلا در پرولاپس ها )
پارسی /انگلیسی /پارسی
درنهشت، جایگزینی / Ersetzung /replacement ، substitution
در نهشتن، برجای گزیدن/ersetzen/ to replace، to substitute
بهتر است برای واژه ( replacement ) از واژه ( جایگزینی ) و برای واژه ( substitution ) از واژه ( درنهشت ) بهره گرفته شود. و همچنین به جای واژه ( to replace ) واژه ( جایگزین کردن یا برجای گزیدن ) و به جای واژه ( to substitute ) واژه ( دَر نهشتن ) را بکار ببریم.
...
[مشاهده متن کامل]

برابر آلمانیِ درنهشتن و درنهشت که بسامان ersetzen و Ersetzung می باشد، توسط دیوید هیلبرت در نبیگ ( کتاب ) های بنیادهای منطق نگریک و اصول ریاضیات به گونه ی einsetzen و Einsetzung بکار رفته است.

بعضی وقتا به معنی ( جا انداختن ) است
Shoulder replacement
Knee replacement
جانشین
You looked like you were in sahar place
بنظر خیلی دوست داشتی جای سحرهم بودی
جانشینی . علی البدل
I am a positive replacement
جایگزین مثبت هستم
جایگزینی
جای گذاری

بپرس