1. repetitive motion sickness
بیماری حرکت پی درپی
2. Robots can relieve people of dull and repetitive work.
[ترجمه گوگل]ربات ها می توانند افراد را از کارهای کسل کننده و تکراری رها کنند
[ترجمه ترگمان]ربات ها می توانند مردم را از کار خسته کننده و تکراری آزاد کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Travel sickness is caused by the effect of repetitive movements.
[ترجمه گوگل]بیماری سفر در اثر حرکات تکراری ایجاد می شود
[ترجمه ترگمان]بیماری سفر ناشی از اثر حرکات تکراری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. She felt the repetitive exercises stultified her musical technique so she stopped doing them.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که تمرینات تکراری تکنیک موسیقی او را تقویت می کند، بنابراین از انجام آنها دست کشید
[ترجمه ترگمان]او احساس می کرد که تمرین های مکرر تکنیک موسیقی او را به حال خود رها می کند تا از انجام دادن آن ها جلوگیری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Simple repetitive tasks can be very wearisome.
[ترجمه گوگل]کارهای تکراری ساده می توانند بسیار خسته کننده باشند
[ترجمه ترگمان]کاره ای تکراری ساده می تواند خیلی خسته کننده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. This condition is sometimes termed RSI, or repetitive strain injury.
[ترجمه گوگل]این وضعیت گاهی اوقات RSI یا آسیب فشاری مکرر نامیده می شود
[ترجمه ترگمان]این حالت گاهی اوقات RSI یا جراحت کشش مکرر نامیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Read through your work and edit out anything repetitive or irrelevant.
[ترجمه گوگل]کارهایتان را بخوانید و هر چیز تکراری یا نامربوط را ویرایش کنید
[ترجمه ترگمان]کار خود را مطالعه کنید و هر چیز تکراری و یا بی ربط را ویرایش کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Machines can now perform many repetitive tasks in the home.
[ترجمه گوگل]اکنون ماشین ها می توانند کارهای تکراری زیادی را در خانه انجام دهند
[ترجمه ترگمان]حالا ماشین ها می توانند کاره ای تکراری زیادی را در خانه انجام دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Repetitive work can become soul-destroying after a while.
[ترجمه گوگل]کارهای تکراری بعد از مدتی می توانند روح را ویران کنند
[ترجمه ترگمان]پس از مدتی، کار کردن می تواند روح را از بین ببرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The song was dreary and repetitive.
11. My job is so repetitive, it does not require much conscious thought.
[ترجمه گوگل]کار من آنقدر تکراری است که نیازی به تفکر آگاهانه ندارد
[ترجمه ترگمان]کار من خیلی تکراری است، به تفکر آگاهانه نیاز ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. At the risk of being repetitive, I will say again that statistics are only a guide.
[ترجمه گوگل]به خطر تکراری بودن، باز هم می گویم که آمار فقط یک راهنماست
[ترجمه ترگمان]در خطر تکرار، دوباره می گویم که آمار فقط یک راهنما است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. These tasks were repetitive, lengthy and lacking any intrinsic interest.
[ترجمه گوگل]این وظایف تکراری، طولانی و فاقد هرگونه علاقه ذاتی بودند
[ترجمه ترگمان]این وظایف تکراری، طولانی و فاقد منافع درونی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Elimination of tedious repetitive work such as casting and balancing.
[ترجمه گوگل]حذف کارهای تکراری خسته کننده مانند ریخته گری و تعادل
[ترجمه ترگمان]حذف کاره ای تکراری خسته کننده مانند ریخته گری و بالانس کردن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Prolonged repetitive activity can set up inflammation in almost any tendon or sheath.
[ترجمه گوگل]فعالیت تکراری طولانی مدت می تواند تقریباً در هر تاندون یا غلاف التهاب ایجاد کند
[ترجمه ترگمان]فعالیت های مکرر طولانی مدت می تواند منجر به التهاب و یا any و or شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید