repetitious

/ˌrepəˈtɪʃəs//ˌrepɪˈtɪʃəs/

معنی: مکرر، تکراری
معانی دیگر: تکراری (به ویژه به طور ملالت آور)، بازانجامی، پی درپی، دمگیر

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: repetitiously (adv.), repetitiousness (n.)
• : تعریف: marked by or filled with repetition, esp. tedious repetition.
مترادف: redundant
مشابه: monotonous, prolix, recurrent, repetitive, tedious, wordy

جمله های نمونه

1. the industrial revolution freed workers from dull and repetitious work
انقلاب صنعتی کارگران را از کار خسته کننده و تکراری نجات داد.

2. The manifesto is long-winded, repetitious and often ambiguous or poorly drafted.
[ترجمه گوگل]مانیفست طولانی، تکراری و اغلب مبهم یا بد پیش نویس است
[ترجمه ترگمان]این بیانیه طولانی است، تکراری و اغلب مبهم یا ناقص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. It may seem repetitious to you, but not to them if you do it once to each person.
[ترجمه گوگل]ممکن است برای شما تکراری به نظر برسد، اما اگر برای هر فردی یک بار این کار را انجام دهید برای آنها نه
[ترجمه ترگمان]شاید برای تو تکراری به نظر برسد، اما نه برای آن ها اگر یک بار برای هر یک از آن ها این کار را بکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Then a nervously repetitious rhythm guitar pattern is added, just before the drums kick in with a churning fatback pattern.
[ترجمه گوگل]سپس یک الگوی گیتار ریتم عصبی تکراری اضافه می‌شود، درست قبل از اینکه درام‌ها با یک الگوی فت‌بک به صدا درآیند
[ترجمه ترگمان]سپس یک الگوی گیتار ریتم تکراری با حالتی عصبی اضافه می شود، درست قبل از اینکه طبل ها با الگوی fatback به هم متصل شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My dreams become repetitious, insistent, terrifying, but I pay no attention to them.
[ترجمه گوگل]رویاهای من تکراری، اصرار، وحشتناک می شوند، اما من به آنها توجهی نمی کنم
[ترجمه ترگمان]dreams، تکراری، مصرانه، ترسناک، اما توجهی به آن ها ندارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A simple, maddeningly repetitious vibration, it pulsed out from the crystal, and hypnotized all who came within its spell.
[ترجمه گوگل]یک ارتعاش ساده و دیوانه کننده تکراری، از کریستال بیرون زد و همه کسانی را که در طلسم آن بودند هیپنوتیزم کرد
[ترجمه ترگمان]یک لرزش ساده، یکنواخت، از بلور جاری شد و همه کسانی که در افسون آن امدند هیپنوتیزم شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Another variation on repetitious dieting involves having a liquid protein drink instead of a meal.
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از تغییرات رژیم های مکرر شامل مصرف یک نوشیدنی پروتئین مایع به جای یک وعده غذایی است
[ترجمه ترگمان]تغییر دیگری در رژیم غذایی، شامل داشتن یک نوشیدنی پروتیین مایع به جای یک وعده غذایی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Both tunes are undeniably simple and repetitious.
[ترجمه گوگل]هر دو آهنگ غیر قابل انکار ساده و تکراری هستند
[ترجمه ترگمان]هر دو آهنگ بدون شک ساده و تکراری هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. How are you hypnotizing yourself with outworn repetitious values.
[ترجمه گوگل]چگونه خود را با ارزش های تکراری فرسوده هیپنوتیزم می کنید؟
[ترجمه ترگمان]چگونه با ارزش های تکراری و فرسوده خود، خود را هیپنوتیزم می کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Let us risk seeming repetitious explanation, in order to drive it home.
[ترجمه گوگل]اجازه دهید توضیحی تکراری به نظر برسیم تا آن را به خانه برسانیم
[ترجمه ترگمان]بذار ریسک کنیم، برای اینکه خونه رو به خونه برسونیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Excessive pressure and repetitious movement of flexible joint can cause serious damage to the door.
[ترجمه گوگل]فشار زیاد و حرکت مکرر مفصل انعطاف پذیر می تواند آسیب جدی به درب وارد کند
[ترجمه ترگمان]فشار بیش از حد و حرکت تکراری اتصال انعطاف پذیر می تواند باعث آسیب جدی به در شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Dull repetitious work gives no gratification.
[ترجمه گوگل]کار تکراری کسل کننده هیچ رضایتی به همراه ندارد
[ترجمه ترگمان]این کار، هیچ خشنودی و خشنودی ایجاد نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. An on-line training algorithm is presented to avoid repetitious solving the convex programming problem.
[ترجمه گوگل]یک الگوریتم آموزش آنلاین برای جلوگیری از حل مکرر مسئله برنامه نویسی محدب ارائه شده است
[ترجمه ترگمان]یک الگوریتم آموزشی آنلاین برای اجتناب از حل مشکل برنامه نویسی محدب ارائه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The repetitious details need not be given here.
[ترجمه گوگل]در اینجا نیازی به ذکر جزئیات تکراری نیست
[ترجمه ترگمان]نیازی به ذکر جزئیات تکراری نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مکرر (صفت)
endless, repeated, repetitious, frequent, reiterated, frequentative

تکراری (صفت)
duplicate, repetitive, repetitious, reiterative, reduplicative

انگلیسی به انگلیسی

• characterized by repetition, recurrent, repetitive; tediously repetitive, boring as a result of frequent repetition
repetitious means the same as repetitive.

پیشنهاد کاربران

تکراریِ خسته کننده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : repeat
اسم ( noun ) : repeat / repetition / repetitiousness / repetitiveness
صفت ( adjective ) : repeatable / repeated / repetitious / repetitive
قید ( adverb ) : repeatedly / repetitiously / repetitively
repetitious ( adj ) = redundant ( adj )
به معناهای: زاید، تکراری، مازاد، زیادی، اضافی
تکراری

بپرس