repel

/rəˈpel//rɪˈpel/

معنی: دفع کردن، بیزار کردن، رد کردن، جلوگیری کردن از، نپذیرفتن، عقب نشاندن
معانی دیگر: پس زدن، پس راندن، پسکوب کردن، تاراندن، (با شدت) رد کردن، پاسخ منفی دادن، منزجر کردن، مشمئز کردن، وازدن، زده کردن، رماندن، فراری دادن، متفرق کردن، دور کردن، مقاوم بودن، پاد بودن، راه ندادن، آمیخته نشدن، نیامیختن، سرکوب کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: repels, repelling, repelled
(1) تعریف: to drive away or force backwards.
مترادف: rebuff, repulse
متضاد: allure, attract, entice, lure, pull
مشابه: dispel, disperse, expel, foil, oust, resist, rout, scotch, stave off

- We will repel the invaders.
[ترجمه گوگل] ما مهاجمان را دفع خواهیم کرد
[ترجمه ترگمان] ما مهاجمان را دفع خواهیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to resist integration or absorption.
مترادف: fend off, resist, stave off, ward off, withstand
متضاد: absorb
مشابه: avert, shed

- His body repelled the disease.
[ترجمه گوگل] بدن او بیماری را دفع می کرد
[ترجمه ترگمان] بدنش بیماری را دفع کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to refuse acceptance of.
مترادف: rebuff, refuse, reject, spurn
مشابه: oppose

- He repelled my request.
[ترجمه گوگل] درخواستم را رد کرد
[ترجمه ترگمان] اون درخواست منو رد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to cause revulsion or distaste.
مترادف: disgust, nauseate, repulse, revolt, sicken
متضاد: attract, bewitch, captivate, lure, tempt
مشابه: appall, offend

- I am repelled by the food.
[ترجمه شاهرخ خ.] از آن غذا زده شدم
|
[ترجمه گوگل] من از غذا دفع می شوم
[ترجمه ترگمان] من از غذا بیزار شده ام
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to reject the advances of.
مترادف: parry, rebuff, reject, repulse, resist
مشابه: foil, frustrate, slight, spurn, withstand

- She has repelled his affections.
[ترجمه گوگل] محبت های او را دفع کرده است
[ترجمه ترگمان] She را رد کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: repellingly (adv.), repellence (repellency) (n.), repeller (n.)
(1) تعریف: to act with force to keep something away.
مترادف: parry, resist
مشابه: fend, withstand

(2) تعریف: to cause aversion, repulsion, or distaste.
متضاد: allure, attract

جمله های نمونه

1. to repel an enemy attack
حمله ی دشمن را دفع کردن

2. two like electrical charges repel one another
دو بار الکتریکی هم نام همدیگر را دفع می کنند.

3. No human can repel a firm hope.
[ترجمه شاهرخ خ.] هیچ انسانی نمیتواند یک امید پایدار را ردکند.
|
[ترجمه گوگل]هیچ انسانی نمی تواند امید راسخ را دفع کند
[ترجمه ترگمان]هیچ انسانی نمی تواند یک امید محکم را دفع کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Two positive charges repel each other.
[ترجمه ش. خوشنویس] دو نیروی مثبت یکدیگر را دفع میکنند
|
[ترجمه گوگل]دو بار مثبت یکدیگر را دفع می کنند
[ترجمه ترگمان]دو اتهام مثبت یکدیگر را دفع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The army was ready to repel an attack.
[ترجمه ش. خوشنویس] ارتش آماده ی دفع یک حمله بود
|
[ترجمه گوگل]ارتش آماده دفع حمله بود
[ترجمه ترگمان]ارتش برای دفع حمله آماده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Similar poles of magnets repel each other, and opposite poles attract.
[ترجمه گوگل]قطب های مشابه آهنربا یکدیگر را دفع می کنند و قطب های مخالف جذب می شوند
[ترجمه ترگمان]قطب های مشابهی از اهن رباها همدیگر را دفع می کنند و قطب مخالف آن ها را جذب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Staff were instructed to repel intruders with physical force, if need be.
[ترجمه ش. خوشنویس] کارکنان دستور داشتنددر صورت نیاز مزاحمان را با نیروی فیزیکی برانند
|
[ترجمه گوگل]به کارکنان دستور داده شد که در صورت نیاز، متجاوزان را با نیروی فیزیکی دفع کنند
[ترجمه ترگمان]به کارکنان دستور داده شد که اگر لازم باشد، مهاجمان را با نیروی فیزیکی دفع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The fabric has been treated to repel water.
[ترجمه ش. خوشنویس] این پارچه برای مقاومت در برابر آب درست شده است
|
[ترجمه shahin bahmani] این پارجه برای دفع آب ( مقاومت در برابر نفوذ آب ) اصلاح شده است.
|
[ترجمه گوگل]پارچه برای دفع آب درمان شده است
[ترجمه ترگمان]این پارچه برای دفع آب مورد درمان قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. They prepared to repel the invaders.
[ترجمه گوگل]آنها برای دفع مهاجمان آماده شدند
[ترجمه ترگمان]آن ها برای مقابله با مهاجمان آماده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ش. خوشنویس] آرزومیکنم که بتوانید از فرهنگ جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روزبروز پیشرفت کنید
|
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Guerrilla fighters were soon able to repel the army's attack.
[ترجمه ش. خوشنویس] رزمندگان چریک بزودی دارای آمادگی برای دفع یورش ارتش میشدند
|
[ترجمه گوگل]مبارزان چریکی به زودی توانستند حمله ارتش را دفع کنند
[ترجمه ترگمان]جنگجویان چریکی به زودی توانستند حمله ارتش را دفع کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The city was fortified and was able to repel raids by pirates and a siege by the Saracens in 866-
[ترجمه ش. خوشنویس] در سال ۸۶۶ ، شهر داری استحکامات نظامی شده بود و توانائی داشت که تهاجمات دزدان دریایی و محاصره ی سارکن ها را پس بزند
|
[ترجمه گوگل]شهر مستحکم شد و توانست حملات دزدان دریایی و محاصره ساراسین ها را در سال 866 دفع کند
[ترجمه ترگمان]این شهر مستحکم بود و قادر به دفع حملات توسط دزدان دریایی و محاصره اعراب در ۸۶۶ هزار نفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Evil odors invariably repel.
[ترجمه ش. خوشنویس] بوهای بد همیشه میرانند
|
[ترجمه گوگل]بوهای بد را همیشه دفع می کند
[ترجمه ترگمان]بوی تعفن همیشه دفع می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Rather than misdirecting attacks, they repel them altogether, as we shall see in the next chapter. .
[ترجمه گوگل]به جای هدایت نادرست حملات، آنها را به طور کامل دفع می کنند، همانطور که در فصل بعدی خواهیم دید
[ترجمه ترگمان]به جای حملات misdirecting، آن ها به طور کامل آن ها را دفع می کنند، همانطور که در فصل بعدی خواهیم دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Skunks repel attackers with a malodorous spray.
[ترجمه گوگل]اسکنک ها مهاجمان را با اسپری بدبو دفع می کنند
[ترجمه ترگمان]skunks مهاجم را با اسپری ضد آفتاب دفع می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

بیزار کردن (فعل)
disgust, avert, weary, disincline, loathe, repel

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

جلوگیری کردن از (فعل)
check, repel, bridle, restrain

نپذیرفتن (فعل)
decline, repel, reject, refuse, overrule, disallow

عقب نشاندن (فعل)
repel, drive

انگلیسی به انگلیسی

• reject, refuse; force back, drive away; resist, prevent penetration or absorption; cause disgust, cause aversion
if something repels you, you find it horrible and disgusting.

پیشنهاد کاربران

دفع کردن - پس زدن - پس راندن - عقب نشاندن - دور کردن
💠 US and UK navies repel largest Houthi attack on Red sea shipping
این فعل متضاد فعل ( fascinate به معنی جذب کردن ) هست،
Dolphins have fascinated me
دلفین ها جذبم کردن
1. دفع کردن، به عقب راندن، دور کردن
2. منزجر کردن
3. نپذیرفتن و رد کردن
ذله کردن
درجا زدن
eliminate
از خود راندن
دفع
To revolt
To disgust
To sicken
To horrify
To nauseate
To repulse

سرخورده کردن، پس زدن
نپذیرفتن - دفع کردن - رد کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس