repair

/rəˈper//rɪˈpeə/

معنی: اصلاح، تعمیر، مرمت، دوباره دایر کردن، تعمیر کردن، جبران کردن، عازم شدن، مرمت کردن
معانی دیگر: بازسازی کردن، واسازی کردن، نوسازی کردن، درست کردن، پینه دوزی کردن، وصله پینه کردن، (نیرو یا سلامتی و غیره) بازیافتن، بازگرداندن، اصلاح کردن، بهسازی کردن، وضع (از نظر تعمیر و طرز کار)، تلافی کردن، حضور یافتن، رفتن (به جای بخصوص)، مرتبا رفتن (به محلی)، پاتوق کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: repairs, repairing, repaired
(1) تعریف: to restore to a sound state or condition following damage or injury.
مترادف: fix, mend, rebuild, recondition, remedy, service
متضاد: damage, impair, ruin
مشابه: condition, doctor, heal, patch, reconstruct, redo, remake, renovate, restore, right

- The plumber repaired the leaking pipes.
[ترجمه 90A] لوله کش لوله های خراب را درست کرد.
|
[ترجمه NAFAS] لوله کش لوله های خراب را تعمیر کرد
|
[ترجمه سینا] لوله کش نشتی لوله ها را برطرف کرد.
|
[ترجمه Peter Strahm] لوله کش لوله های دارای نشتی را تعمیر کرد.
|
[ترجمه گوگل] لوله کش لوله های نشتی را تعمیر کرد
[ترجمه ترگمان] لوله کش لوله ها رو تعمیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The skin can often repair itself.
[ترجمه MM] پوست اغلب می توند خود را ترمیم کند
|
[ترجمه سمیه] غالبا پوست می تواند خودش را ترمیم کند
|
[ترجمه Ali] پوست معمولا می تواند خود را ترمیم کند
|
[ترجمه گوگل] پوست اغلب می تواند خود را ترمیم کند
[ترجمه ترگمان] پوست اغلب می تواند خودش را تعمیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Time repaired their friendship.
[ترجمه یاسمین] زمان دوستی آنها را بازسازی کرد
|
[ترجمه B.z.A] زمان دوستی انها را درست کرد
|
[ترجمه عمرزهی] زمان ارتباط دوستی آنها را استحکام بخشید
|
[ترجمه گوگل] زمان دوستی آنها را ترمیم کرد
[ترجمه ترگمان] زمان دوستی شان را جبران کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to compensate or make amends for.
مترادف: redeem, redress, satisfy
مشابه: atone, expiate, make up, right

- He finally repaired his long-standing debt.
[ترجمه گوگل] او سرانجام بدهی دیرینه خود را جبران کرد
[ترجمه ترگمان] او بالاخره بدهی طولانی مدت اش را تعمیر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to correct or set right.
مترادف: adjust, correct, mend, patch up, rectify, redress, right, straighten
مشابه: doctor, fix, remedy

- It took months to repair the damage to the paintings.
[ترجمه گوگل] تعمیر آسیب‌های وارده به نقاشی‌ها ماه‌ها طول کشید
[ترجمه ترگمان] ماه ها طول کشید تا آسیب به نقاشی ها را تعمیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I will repair my offenses, if you'll let me.
[ترجمه گوگل] اگر اجازه بدهید، من تخلفاتم را اصلاح می کنم
[ترجمه ترگمان] اگر به من اجازه بدهید، I را ترمیم خواهم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: repairable (adj.), repairer (n.)
(1) تعریف: the act or process of restoring to a workable or functional order.
مترادف: fixing, mending, reconstruction, renovation, restoration
متضاد: damage
مشابه: mend

- The repair of the building was completed within six months.
[ترجمه Sue] تعمیر ساختمان در مدت شش ماه به پایان رسید
|
[ترجمه گوگل] تعمیر ساختمان در مدت شش ماه به پایان رسید
[ترجمه ترگمان] تعمیر ساختمان در عرض شش ماه تکمیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The car is in need of repair again.
[ترجمه Miss] ماشین نیاز به تعمیر دوباره دارد
|
[ترجمه گوگل] ماشین دوباره نیاز به تعمیر دارد
[ترجمه ترگمان] اتومبیل دوباره به تعمیر نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (usu. pl.) an instance of repairing.
مترادف: mend

- The repairs on the house were costly.
[ترجمه گوگل] تعمیرات خانه گران تمام شد
[ترجمه ترگمان] تعمیرات خانه پر هزینه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: general condition.
مترادف: adjustment, condition, order, shape

- Leave the house in good repair.
[ترجمه گوگل] خانه را به خوبی ترک کنید
[ترجمه ترگمان] خونه رو به خوبی ترک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: repairs, repairing, repaired
• : تعریف: to go, as to another place.
مترادف: go, head, move, relocate, remove, retreat
مشابه: adjourn, betake oneself, retire, transfer

- Let's repair to the dining room.
[ترجمه گوگل] بیایید اتاق غذاخوری را تعمیر کنیم
[ترجمه ترگمان] برویم به اتاق ناهار خوری
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: the act of going to another place.
مترادف: going, leaving, relocation, removal, retirement

- His sudden repair to his study surprised us.
[ترجمه گوگل] تعمیر ناگهانی اتاق کارش ما را شگفت زده کرد
[ترجمه ترگمان] ترمیم ناگهانی او به اتاق مطالعه اش ما را شگفت زده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. repair service
تعمیرکاری

2. a repair station
تعمیرگاه،مرکز تعمیرات

3. sloppy repair
تعمیر ناشیانه

4. the repair of the bridge lasted two years
تعمیر پل دو سال طول کشید.

5. to repair a house
خانه ای را تعمیر کردن

6. to repair a mistake
لغزشی را جبران کردن

7. to repair an insult
توهین را تلافی کردن

8. to repair one's health
سلامتی خود را بازیافتن

9. under repair
در دست تعمیر

10. in repair
مرمت شده

11. a car repair shop
کارگاه تعمیرات اتومبیل

12. can you repair this radio?
آیا می توانی این رادیو را درست کنی ؟

13. out of repair
نیازمند به تعمیر

14. he does odd repair jobs
او کارهای مختلف تعمیراتی انجام می دهد.

15. a car kept in repair
اتومبیلی که خوب تعمیر می شود

16. a house in good repair
خانه ای که خوب به آن توجه می شود

17. a manual of radio repair
راهنمای تعمیر رادیو

18. he was trying to repair his lack of education
سعی می کرد که نداشتن تحصیلات خود را جبران کند.

19. my mother used to repair our socks
مادرم جوراب های ما را وصله پینه می کرد.

20. the congregation approved the repair of the church's roof
اعضای کلیسا تعمیر طاق کلیسا را تصویب کردند.

21. they asked me to repair to the hotel lobby immediately
از من خواستند فورا به سرسرای هتل بروم.

22. this car is beyond repair
این اتومبیل قابل تعمیر نیست.

23. sacred woods to which the natives repair often
بیشه های مقدس که بومیان اغلب به آنجا می روند

24. their car broke down and it was towed to the repair shop
اتومبیل آنها خراب شد و آن را تا تعمیرگاه بکسل کردند.

25. We clean and repair the machines as a matter of routine.
[ترجمه گوگل]ما ماشین ها را به صورت روتین تمیز و تعمیر می کنیم
[ترجمه ترگمان]ما ماشین ها را به عنوان امری عادی تمیز و تعمیر می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. I promised to repair the doorknob, but I had never got around to it.
[ترجمه گلی افجه] من قول دادم دستگیره در را تعمیر کنم اما هیچ وقت دنبالش نرفتم
|
[ترجمه گوگل]قول دادم دستگیره در را تعمیر کنم، اما هرگز به آن دست نزده بودم
[ترجمه ترگمان]قول دادم دستگیره در را ترمیم کنم، اما هیچ وقت به آن فکر نکرده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. The engineer is coming to repair our phone tomorrow morning.
[ترجمه گوگل]مهندس فردا صبح می آید گوشی ما را تعمیر کند
[ترجمه ترگمان]مهندس برای تعمیر تلفن فردا صبح می آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. She paid the repair bill as a salve to her conscience.
[ترجمه گوگل]او قبض تعمیر را به عنوان مرهم برای وجدانش پرداخت
[ترجمه ترگمان]او صورتحساب را به عنوان مرهم گذاشتن روی وجدان خود پرداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. He hired a workman to repair the fence.
[ترجمه گوگل]او کارگری را برای تعمیر حصار استخدام کرد
[ترجمه ترگمان]یک کارگر اجیر کرد تا نرده را تعمیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The child's clothes were in bad state of repair.
[ترجمه گوگل]لباس های کودک در وضعیت بدی قرار داشت
[ترجمه ترگمان]لباس کودک در وضعیت بدی قرار داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اصلاح (اسم)
adjustment, reconciliation, modification, repair, correction, amendment, shaving, betterment, rectification, reparation, atonement, revision, reformation, regeneration, emendation, renovation

تعمیر (اسم)
repair, reparation, maintenance, upkeep, facelifting, renovation, instauration

مرمت (اسم)
repair, mending, reparations

دوباره دایر کردن (فعل)
repair

تعمیر کردن (فعل)
service, fix, repair, remodel, remedy, restore, patch, tinker, vamp, mend, refit, remake, renovate, refashion, rehash

جبران کردن (فعل)
rectify, repair, remedy, redress, atone, expiate, compensate, offset, gratify, make up, reimburse, requite, reciprocate, countervail, recoup

عازم شدن (فعل)
leave, pull out, repair, depart, be off, set off, set forth, shove off, set forward, start out

مرمت کردن (فعل)
repair, mend, do up, furbish up

تخصصی

[عمران و معماری] تعمیر - مرمت
[برق و الکترونیک] تعمیر کردن
[مهندسی گاز] تعمیر، تعمیرکردن
[ریاضیات] تعمیر کردن، درست کردن، تعمیر، ترمیم، نوسازی، مرمت

انگلیسی به انگلیسی

• act of fixing, correction, act of mending
fix, mend, correct a problem or malfunction
a repair is something that you do to mend an item that is damaged or is not working properly.
if you repair something that is damaged or is not working properly, you mend it.
if something such as a building is in good repair, it is in good condition. if it is in bad repair, it is in bad condition; a formal use.
if you repair an undesirable action or situation, you do something to correct it; a formal use.

پیشنهاد کاربران

عَمَریدَن [برامده از تعمیر و ـدن]: وضعیت چیزی را از ناسالم به سالم تغییر دادن
منابع• https://vn.amoosin.com/wiki/عمریدن
بهبود
تعمیر
مثال: The mechanic will repair my car tomorrow morning.
مکانیک فردا صبح ماشینم را تعمیر خواهد کرد.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
repair: تعمیر کردن
repairman: تعمیر کار
what you do to fix something that is damaged , تعمیر یا بازسازی کردن وسایل برقی یا چیز هایی دیگر
حل کردن مشکل، help repair various kind of health issues، کمک به حل کردن گونه مختلف یا خاصی از مشکلات سلامت
تعمیر: هر چند ترمیم هم درست است اما در ادبیات آزمون و اشکال زدایی نرم افزار این کلمه را تعمیر ترجمه می کنیم تا عمل مکانیکی برطرف کردن خرابی واضح باشد. ترمیم را نیز برای وقتی به کار می بریم که بیشتر منظور بازسازی باشد.
رفو , در خیاطی
بازسازی کردن، تعمیر کردن

تعمیر کردن
Is what you do to fix something that is damaged
repair is what you do to fix something that is damaged
ترمیم - درمان
از اول ساختن چیزی
بازسازی کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس