- Her extraordinary voice brought her world renown.
[ترجمه گوگل] صدای خارق العاده او شهرت جهانی برای او به ارمغان آورد [ترجمه ترگمان] صدای فوق العاده او شهرت جهانی او را به ارمغان آورد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the university's renown is because of its professors
شهرت دانشگاه به خاطر استادان آن است.
2. a poet of great renown
یک شاعر بسیار بلند آوازه
3. their courage gave them renown
دلاوری آنان آنها را مشهور کرد.
4. Short is my date, but deathless my renown.
[ترجمه فاطمه آقمیان(مترجم)] زمان حیات من کوتاه است، اما آوازه ام هرگز نمی میرد.
|
[ترجمه گوگل]تاریخ من کوتاه است، اما شهرت من بی مرگ است [ترجمه ترگمان]شورت تاریخ من است، اما شهرت من است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Her renown spread across the country.
[ترجمه گوگل]شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت [ترجمه ترگمان]شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. He has won world renown for his films.
[ترجمه گوگل]او برای فیلم هایش شهرت جهانی کسب کرده است [ترجمه ترگمان]او برای فیلم های خود شهرتی جهانی به دست آورده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He achieved some renown as a football player.
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرتی دست یافت [ترجمه ترگمان]او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرت رسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Now, you're a plants-woman of no small renown, if I may say so, your ladyship.
[ترجمه فاطمه آقمیان(مترجم)] سرکار خانم، اگر بخواهم اینچنین بگویم، شما یک حقه باز هستید که آوازه چندانی ندارید.
|
[ترجمه گوگل]حالا، شما یک زن گیاهی هستید که شهرت کمی ندارید، اگر بتوانم اینطور بگویم، خانم شما [ترجمه ترگمان]خوب، سرکار خانم، شما گیاهان گلدار و شهرت کوچکی هستید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. He was jealous of Voltaire's renown, but his judgment of him, not entirely favourable, was sound enough.
[ترجمه گوگل]او به شهرت ولتر حسادت میکرد، اما قضاوت او در مورد او، که کاملاً مطلوب نبود، به اندازه کافی درست بود [ترجمه ترگمان]او به شهرت و شهرت ول تر حسادت می ورزید، اما قضاوت او نسبت به او کاملا خوشایند نبود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Three women were to achieve national renown in this decade, two of them as sculptors, and one as Christmas-card Laureate.
[ترجمه گوگل]سه زن قرار بود در این دهه به شهرت ملی دست یابند، دو تن از آنها به عنوان مجسمه ساز و یکی به عنوان برنده کارت کریسمس [ترجمه ترگمان]سه زن در این دهه به شهرت ملی دست یافتند، دو نفر از آن ها مجسمه سازان، و یکی به عنوان برنده کارت تبریک کریسمس بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Speakers of international renown will attend the conference.
[ترجمه گوگل]سخنرانان معتبر بین المللی در این کنفرانس شرکت خواهند کرد [ترجمه ترگمان]سخنگویان شهرت بین المللی در این کنفرانس شرکت خواهند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Its pecan pie enjoys some renown in these here parts as well.
[ترجمه گوگل]پای اسپند آن در این قسمتهای اینجا نیز از شهرت خاصی برخوردار است [ترجمه ترگمان]پای pecan در این مناطق نیز از شهرت برخوردار است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. There was Lord Scarman of liberal renown, but also Lord Devlin.
[ترجمه گوگل]لرد اسکارمن شهرت لیبرال داشت، اما لرد دولین نیز وجود داشت [ترجمه ترگمان]لرد \"دولین\" و لرد \"دولین\" شهرت زیادی وجود داشته [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. The general's victories won him renown throughout the country.
[ترجمه گوگل]پیروزی های ژنرال باعث شهرت او در سراسر کشور شد [ترجمه ترگمان]پیروزی های ژنرال در سراسر کشور شهرت او را به خود جلب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• repute, fame, notoriety renown is the state of being well known or famous, usually for doing something good; a literary word.
پیشنهاد کاربران
renown ( n ) ( rɪˈnaʊn ) =fame and respect because of sth you have done that people admire, e. g. He won renown as a fair judge. renowned ( adj ) =famous and respected, e. g. a renowned author.
🟧 FAME 🟧 شهرت the condition of being known or recognized by many people 🟧 REPUTATION 🟧 وجهه the common opinion that people have about someone or something : the way in which people think of someone or something ... [مشاهده متن کامل]
🟧 RENOWN 🟧 شهرت و احترام بزرگ - معروفیت - آوازه somewhat formal : great fame and respect 🟧 RENOWNED 🟧 شناخته شده - نامدار - مشهور - پرآوازه - معروف known and admired by many people for some special quality or achievement
مترادفش، big time
renown ( noun ) = شهرت، آوازه، نامی a woman of great renown = زنی با شهرت زیاد an artist of national renown = هنرمندی با شهرت ملی examples: 1 - Her renown spread across the country. ... [مشاهده متن کامل]
شهرت او در سراسر کشور گسترش یافت. 2 - he has won world renown for his films او به خاطر فیلم هایش شهرت جهانی کسب کرده است 3 - he achieved some renown as a football player او به عنوان یک بازیکن فوتبال به شهرت رسید 4 - this school is of great renown این مدرسه از شهرت زیادی برخوردار است