removal

/rəˈmuːvəl//rɪˈmuːvəl/

معنی: عزل، رفع، برداشت، ازاله
معانی دیگر: برداشتن، نقل مکان، جابجایی، انتقال، بردن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or process of removing.
متضاد: installation
مشابه: abolition, purge, remove, repair

(2) تعریف: the process of dismissing someone from office or employment.
متضاد: appointment
مشابه: ouster

جمله های نمونه

1. his removal from that job did not take place easily
برداشتن (عزل) او از آن شغل آسان صورت نگرفت.

2. the removal of all obstacles on the road to progress
برداشتن کلیه ی موانع بر سر راه ترقی

3. the removal of an obstacle in the throat
رفع آنچه که راه گلو را بسته است

4. the removal of obstructions in our path
برداشتن موانع از سر راه ما

5. the secret removal of the jewels
برداشتن مخفیانه جواهرات

6. the dilapidation of the caravanseray caused by the farmers' removal of the stones and bricks
ویرانی کاروانسرا به خاطر آنکه روستاییان سنگ ها و آجرهای آن را می کنند و می برند

7. Clearance of the site required the removal of a number of trees.
[ترجمه گوگل]پاکسازی محل مستلزم حذف تعدادی درخت بود
[ترجمه ترگمان]پاک سازی منطقه مستلزم حذف تعدادی از درختان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Allegations of abuse led to the removal of several children from their families.
[ترجمه گوگل]اتهامات آزار و اذیت منجر به حذف چند کودک از خانواده هایشان شد
[ترجمه ترگمان]اتهامات سو استفاده منجر به حذف چندین کودک از خانواده هایشان شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. What they expected to be the removal of a small lump turned out to be major surgery.
[ترجمه گوگل]چیزی که آنها انتظار داشتند برداشتن یک توده کوچک باشد، عمل جراحی بزرگی بود
[ترجمه ترگمان]چیزی که آن ها انتظار داشتند حذف یک برآمدگی کوچک باشد، جراحی بزرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The removal of petty restrictions has made life easier.
[ترجمه گوگل]حذف محدودیت های کوچک زندگی را آسان تر کرده است
[ترجمه ترگمان]حذف محدودیت های کوچک زندگی را آسان تر کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They rejected a demand for the removal of all nuclear weapons from UK soil.
[ترجمه گوگل]آنها درخواست برای حذف تمام سلاح های هسته ای از خاک بریتانیا را رد کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها درخواست حذف همه سلاح های هسته ای از خاک انگلستان را رد کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Don't worry. The removal men will pack everything up.
[ترجمه گوگل]نگران نباشید مردان حذف همه چیز را جمع می کنند
[ترجمه ترگمان]نگران نباش The همه چیز رو جمع می کنن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Demonstrators demanded the removal of foreign bases.
[ترجمه گوگل]تظاهرکنندگان خواستار حذف پایگاه های خارجی شدند
[ترجمه ترگمان]تظاهرکنندگان خواستار حذف پایگاه های خارجی شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The local council does not allow the removal of sand from the beach.
[ترجمه گوگل]شورای محلی اجازه حذف شن و ماسه از ساحل را نمی دهد
[ترجمه ترگمان]شورای محلی اجازه خروج ماسه از ساحل را نمی دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The programme required the removal of government subsidies.
[ترجمه گوگل]این برنامه مستلزم حذف یارانه های دولتی بود
[ترجمه ترگمان]این برنامه نیاز به حذف یارانه های دولتی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The book was castrated by removal of the last two chapters.
[ترجمه گوگل]کتاب با حذف دو فصل آخر اخته شد
[ترجمه ترگمان]این کتاب با حذف دو فصل آخر، عقیم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عزل (اسم)
discharge, dismissal, deposal, removal

رفع (اسم)
resolution, elimination, removal, resolving, obviation

برداشت (اسم)
removal

ازاله (اسم)
removal

تخصصی

[عمران و معماری] تفکیک - جدا کردن - برداشتن
[فوتبال] حذف کردن-پاک کردن
[مهندسی گاز] عمل جداکردن، رفع
[ریاضیات] حذف، رفع، انتقال، جابجائی
[پلیمر] برداشت

انگلیسی به انگلیسی

• act of taking off, act of shedding; act of taking away; elimination; ejection, dismissal
the removal of something is the act of removing it.
a removal company transports furniture from one building to another, for example when people move house.

پیشنهاد کاربران

۱. انتقال. حمل. جابجایی ۲. عزل. برکناری ۳. رفع ۴. نقل مکان
مثال:
removal from the party
عزل و کناره گیری از حزب
رفع کردن
moving by lifting or taking off or away
پاک سازی
درآوردن، خارج کردن، بیرون آوردن
حذف کردن
برکناری، عزل
برچیدگی
خارج کردن ، بیرون آوردن
برچیدن
از میان برداشتن
( پزشکی ) :برداشتن و حذف کردن یک بخش
( شیمی ) :تفکیک
شرکت حمل وسایل منزل باربری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس