remittent

/rɪˈmɪtnt//rɪˈmɪtnt/

معنی: سبک شونده، تخفیف یابنده
معانی دیگر: (پزشکی) تب راجعه، تب بازگشتی، موقتا تسکین دهنده

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: remittently (adv.), remittence (n.), remittency (n.)
• : تعریف: marked by a temporary lessening or abatement in intensity or severity, as a fever or illness.

جمله های نمونه

1. And " Ji Lie " series is remittent green transparent, the towel be clear at a glance below the stage, toilet glass can regard as unexpectedly systemic lens.
[ترجمه گوگل]و سری "جی دروغ" به رنگ سبز شفاف است، حوله در یک نگاه زیر صحنه روشن می شود، شیشه توالت می تواند به عنوان لنز سیستمیک غیر منتظره در نظر گرفته شود
[ترجمه ترگمان]و مجموعه دروغ (Ji \")شفاف و شفاف است، حوله در یک نگاه زیر صحنه واضح است، شیشه توالت می تواند به عنوان یک لنز سیستمیک غیر منتظره در نظر گرفته شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. There are three types, intermittent fever, remittent fever and relapsing fever.
[ترجمه گوگل]سه نوع وجود دارد، تب متناوب، تب برگشتی و تب عود کننده
[ترجمه ترگمان]سه نوع تب متناوب، تب remittent و تب relapsing وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Two good shots, remittent, drawing wool collects deep feeling.
[ترجمه گوگل]دو شات خوب، تکراری، پشم کشیدن احساس عمیق را جمع آوری می کند
[ترجمه ترگمان]دو عکس خوب، remittent، کشیدن پشم احساسات عمیق را جمع آوری می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There are three types, intermittent fever, remittent and relapsing fever.
[ترجمه گوگل]سه نوع وجود دارد، تب متناوب، تب عود کننده و عود کننده
[ترجمه ترگمان]سه نوع تب متناوب، تب remittent و relapsing وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. N: There are three types, intermittent fever, remittent fever and relapsing fever.
[ترجمه گوگل]ن: سه نوع است، تب متناوب، تب برگشتی و تب عودکننده
[ترجمه ترگمان]N: سه نوع تب متناوب، تب remittent و relapsing وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. During the first week there is a gradually increasing remittent fever.
[ترجمه گوگل]در هفته اول یک تب بتدریج افزایش می یابد
[ترجمه ترگمان]در طول هفته اول، تب remittent به تدریج افزایش می یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Massagist should adorn commonly raw silk glove, through chafing in the gentleness with remittent body, achieve the goal that stimulative blood circulates, can make person instantly mental hundredfold.
[ترجمه گوگل]ماساژور باید دستکش ابریشم معمولی خام را زینت دهد، از طریق لطافت با بدنی فروکش، به این هدف دست یابد که خون محرک در گردش باشد، می تواند انسان را فوراً صد برابر کند
[ترجمه ترگمان]Massagist باید یک دستکش ابریشم خام را تزئین کنند، از طریق فشار در لطافت بدن با بدن remittent، به هدفی دست یابند که خون در گردش است و می تواند فرد را به سرعت برابر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سبک شونده (صفت)
remittent

تخفیف یابنده (صفت)
remittent

انگلیسی به انگلیسی

• alternately subsiding and worsening (about disease)

پیشنهاد کاربران

remittent ( پزشکی )
واژه مصوب: فروکش کننده
تعریف: ویژگی بیماری یا علامتی که کاهش می یابد یا از بین می رود

بپرس