remission

/riˈmɪʃn̩//rɪˈmɪʃn̩/

معنی: تخفیف، عفو، گذشت، خمود، بخشش، امرزش، بهبودی بیماری
معانی دیگر: (به ویژه گناه یا جرم) بخشیدن، اغماض، چشم پوشی، مغفرت، آمرزش، (مالیات) بخشودگی، معافیت، واهلش، (درد یا حرارت و غیره) فروکش، واگذاشت، کاهش، (بیماری) بهبود

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: remissive (adj.), remissively (adv.), remissiveness (n.)
(1) تعریف: an act or instance of remitting.
مشابه: excuse

(2) تعریف: the condition or process of lessening or abating, as of the symptoms or progress of a disease.

- His cancer was in remission.
[ترجمه گوگل] سرطان او در حال بهبودی بود
[ترجمه ترگمان] سرطان اون بهبود پیدا کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a pardon or forgiveness, as for sins or other wrongdoings.
مشابه: absolution, excuse

(4) تعریف: release or freedom, as from the payment of a debt.
مشابه: excuse

جمله های نمونه

1. a slight remission of the fever
کاهش خفیف تب

2. we pray for the remission of our sins
برای بخشش گناهان خود دعا می کنیم.

3. the cancer patient has gone into remission
بیمار سرطانی دوران بهبودی را می گذراند.

4. The patient has been in remission for the past six months.
[ترجمه گوگل]بیمار در شش ماه گذشته در حال بهبودی بوده است
[ترجمه ترگمان]بیمار شش ماه گذشته بهبود یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The symptoms reappeared after only a short remission.
[ترجمه گوگل]علائم تنها پس از یک بهبودی کوتاه دوباره ظاهر شدند
[ترجمه ترگمان]علائم بعد از بهبودی کوتاهی پدیدار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He was given three months' remission for good behaviour.
[ترجمه گوگل]به دلیل رفتار خوب او سه ماه بخشش داده شد
[ترجمه ترگمان]او به خاطر رفتار خوب سه ماه بهبود یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. This is his second remission from his illness.
[ترجمه گوگل]این دومین بهبودی او از بیماری است
[ترجمه ترگمان]این دومین بهبودی ایشون از بیماری ایشون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She has been granted a remission of sentence.
[ترجمه گوگل]به او بخشودگی محکومیت داده شده است
[ترجمه ترگمان]او به او یک عفو عمومی داده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He believes that redemption is based on remission of sins.
[ترجمه گوگل]او معتقد است که رستگاری بر اساس بخشش گناهان است
[ترجمه ترگمان]او معتقد است که رستگاری بر پایه اصلاح گناهان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. With remission for good behaviour, he could be out by the end of the year.
[ترجمه گوگل]با بهبودی به دلیل رفتار خوب، او ممکن است تا پایان سال از بازی خارج شود
[ترجمه ترگمان]با بهبود رفتار خوب، او می توانست تا پایان سال به پایان برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He lost two months' remission after he attacked another prisoner.
[ترجمه گوگل]او پس از حمله به زندانی دیگر، دو ماه بهبودی خود را از دست داد
[ترجمه ترگمان]اون دو ماه بعد از حمله به یه زندانی دیگه رو از دست داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Her cancer has been in remission for several years.
[ترجمه گوگل]سرطان او چند سالی است که رو به بهبودی بوده است
[ترجمه ترگمان]سرطان او چندین سال است که بهبود یافته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The cancer has gone into remission .
[ترجمه گوگل]سرطان رو به بهبودی رفته است
[ترجمه ترگمان]سرطان در حال بهبود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is a partial remission of fees for overseas students.
[ترجمه گوگل]بخشی از هزینه ها برای دانشجویان خارج از کشور کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان]یک بهبود نسبی هزینه برای دانشجویان خارجی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Her vulnerability, her small-town sweetness are in temporary remission.
[ترجمه گوگل]آسیب پذیری او، شیرینی شهر کوچک او در حال بهبودی موقت هستند
[ترجمه ترگمان]آسیب پذیری دختر کوچکش بهبود موقتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخفیف (اسم)
discount, abatement, cut, remission, damping, alleviation, rebate, relaxation, assuagement, refraction

عفو (اسم)
absolution, forgiveness, remission, remittal

گذشت (اسم)
forgiveness, remission, remittal, amnesty, pardon

خمود (اسم)
decrement, remission, mollification, senility, blackout, assuagement, pacification, dying, extinction

بخشش (اسم)
release, present, profusion, forgiveness, remission, remittal, bounty, tip, grant, grace, boon, pardon, gift, generosity, mercy, baksheesh, bakshish, benefaction, beneficence, bestowal, munificence, largess, pity

امرزش (اسم)
remission, remittal, pardon

بهبودی بیماری (اسم)
remission

تخصصی

[حقوق] عفو، اغماض، بخشودگی، معافیت، اسقاط دین، ابراء دین، قرار اعاده پرونده به دادگاه نخستین برای ادامه رسیدگی

انگلیسی به انگلیسی

• abatement, act of slackening; release from an obligation; forgiveness, absolution; (medicine) abatement of symptoms of a disease in response to treatment; period during which a diminution of a disease occurs; (medical) disappearance or abatement of indications and symptoms of cancer
if someone in prison gets remission, their prison sentence is reduced, usually because they have behaved well.

پیشنهاد کاربران

1 -
a period of time when an illness is less severe or is not affecting someone
دوره زمانی که یک بیماری شدت کمتری دارد یا کسی را تحت تاثیر قرار نمی دهد، دوره بهبودی
Her cancer has been in remission for several years.
...
[مشاهده متن کامل]

Her leukemia is in remission.
2 -
a reduction of the time that a person has to stay in prison
کاهش مدت زمانی که فرد باید در زندان بماند، عفو
He was given three months' remission for good behaviour.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/remission
heal ( التیام )
بهبودی علائم
واهلیدن.
فروکشیدن.
خودبِهیدن.
remission ( پزشکی )
واژه مصوب: فروکش 1
تعریف: کاهش یا از بین رفتن علائم بیماری
فاز خاموشی یا نهفتگی ( بیماری )
بهبودی موقت
در پزشکی بهبود معنی میدهد
tuition fee remission scholarship
بورسیه بلاعوض آموزشی
Remission

بپرس