صفت ( adjective )
مشتقات: reminiscently (adv.)
مشتقات: reminiscently (adv.)
• (1) تعریف: having qualities or characteristics that remind one of someone or something (usu. fol. by of).
- She has a smile reminiscent of her grandmother's.
[ترجمه javad] لبخند او یادآور لبخند مادربزرگش است،|
[ترجمه گوگل] لبخندی شبیه مادربزرگش دارد[ترجمه ترگمان] لبخند به یاد مادر بزرگش می اندازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The style of the dress was reminiscent of one she'd had when she was younger.
[ترجمه گوگل] مدل لباس یادآور لباسی بود که در جوانی داشت
[ترجمه ترگمان] وقتی جوان تر بود، سبک لباس به یادش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی جوان تر بود، سبک لباس به یادش می آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Fennel has a taste reminiscent of licorice.
[ترجمه Zahra] رازیانه طعمی داره که یادآور شیرین بیانه|
[ترجمه گوگل] رازیانه طعمی شبیه شیرین بیان دارد[ترجمه ترگمان] fennel طعم شیرین بیان را به یاد می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: of, characterized by, or engaging in reminiscence.
- His reminiscent novel makes us look again at the horrors of that war.
[ترجمه گوگل] رمان خاطره انگیز او ما را وادار می کند دوباره به وحشت آن جنگ نگاه کنیم
[ترجمه ترگمان] خاطره خاطره او باعث می شود دوباره به وحشت آن جنگ نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] خاطره خاطره او باعث می شود دوباره به وحشت آن جنگ نگاه کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- In her old age, she'd become increasingly reminiscent.
[ترجمه گوگل] در سنین پیری، او به طور فزاینده ای یادآور خاطرات می شد
[ترجمه ترگمان] در دوران پیری او به شکل فزاینده ای یاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در دوران پیری او به شکل فزاینده ای یاد شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید