فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: reminds, reminding, reminded
مشتقات: reminder (n.)
حالات: reminds, reminding, reminded
مشتقات: reminder (n.)
• (1) تعریف: to cause (someone) to recall something.
• مشابه: admonish
• مشابه: admonish
- Remind me to stop at the store on the way home.
[ترجمه منصور] درمسیر خانه به من یادآوری کن در فروشگاه توقف کنم|
[ترجمه گوگل] به من یادآوری کن که در راه خانه در فروشگاه توقف کنم[ترجمه ترگمان] یادم بنداز تو راه خونه جلوی مغازه وایسم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I reminded him of his duty to his wife and children.
[ترجمه منصور] وظیفه او ( آقا ) را نسبت به همسر و فرزندش یادآوری کردم|
[ترجمه گوگل] وظیفه اش را در قبال همسر و فرزندانش یادآوری کردم[ترجمه ترگمان] به او یادآوری کردم که وظیفه اش برای زن و بچه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She reminded him to take his medicine.
[ترجمه A.A] برای خوردن دارویش به او یادآوری کرد|
[ترجمه محمد] شما نباید به کسی یادآوری کنید که براتون ارزش قائل شود. این مورد بایدبه صورت خودکار باشد. . .|
[ترجمه گوگل] به او یادآوری کرد که داروهایش را بخورد[ترجمه ترگمان] به او یادآوری کرد که داروهاش را بخورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Could you remind me how to spell his name?
[ترجمه منصور] آیا می توانید به من یادآوری کنید که چگونه نام او را هجی ( اسپل ) کنم ؟|
[ترجمه گوگل] میشه یادم بیارید اسمش رو چطوری بنویسم؟[ترجمه ترگمان] میتونی بهم یادآوری کنی که چطوری اسمش رو تلفظ کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His wife reminded him that he had a dentist appointment in the morning.
[ترجمه A.A] همسرش یادآورشد که صبح نوبت دندانپزشکی داشت|
[ترجمه گوگل] همسرش به او یادآوری کرد که صبح وقت دندانپزشکی دارد[ترجمه ترگمان] همسرش به او یادآوری کرد که صبح قرار دندان پزشکی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Please remind me how often I'm supposed to take these pills.
[ترجمه گوگل] لطفاً به من یادآوری کنید که چند بار باید این قرص ها را مصرف کنم
[ترجمه ترگمان] لطفا به من یادآوری کن که چند دفعه باید این قرص ها رو بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لطفا به من یادآوری کن که چند دفعه باید این قرص ها رو بخورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to cause (someone) to remember someone or something because of resemblance to or association with that person or thing.
- When you smile, you remind me of your grandmother.
[ترجمه گوگل] وقتی لبخند میزنی منو یاد مادربزرگت میندازی
[ترجمه ترگمان] وقتی لبخند می زنی منو یاد مادربزرگت میندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی لبخند می زنی منو یاد مادربزرگت میندازی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- That song reminds me of my high school days.
[ترجمه من را به خاطر میاوری] من را به خاطر میاوری|
[ترجمه گوگل] اون آهنگ منو یاد دوران دبیرستانم میندازه[ترجمه ترگمان] این آهنگ منو یاد روزه ای دبیرستان میندازه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید