remarry

/riˈmeri//ˌriːˈmæri/

دوباره عروسی کردن، تجدید فراش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
• : تعریف: combined form of marry.

جمله های نمونه

1. Widows were forbidden to remarry and were stoned to death if they did.
[ترجمه گوگل]بیوه ها از ازدواج مجدد منع می شدند و اگر ازدواج می کردند سنگسار می شدند
[ترجمه ترگمان]بیوه ها نباید دوباره ازدواج کنند و اگر این کار را کردند، سنگسار شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Many divorced men remarry and have second families.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردان مطلقه دوباره ازدواج می کنند و خانواده دوم دارند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردان مطلقه ازدواج می کنند و خانواده های دیگری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. She needed a special dispensation to remarry.
[ترجمه گوگل]او برای ازدواج مجدد نیاز به معافیت خاصی داشت
[ترجمه ترگمان]اون به یه هدیه ویژه احتیاج داشت که دوباره ازدواج کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She remarry her former husband ten year after their divorce.
[ترجمه گوگل]او ده سال پس از طلاق با شوهر سابقش دوباره ازدواج کرد
[ترجمه ترگمان]او شوهر سابقش را ده سال پس از طلاق دوباره باز کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The widower did not remarry.
[ترجمه گوگل]مرد بیوه دوباره ازدواج نکرد
[ترجمه ترگمان]مرد مرده دوباره ازدواج نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Most divorcees either remarry or cohabit with another partner.
[ترجمه گوگل]اکثر طلاق گرفته ها یا دوباره ازدواج می کنند یا با شریک دیگری زندگی می کنند
[ترجمه ترگمان]اغلب کودکانی که ازدواج کرده اند یا ازدواج می کنند یا با شریک دیگری زندگی می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She's going to remarry too.
[ترجمه گوگل]اون هم قراره دوباره ازدواج کنه
[ترجمه ترگمان]اون داره دوباره ازدواج می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finally, looking at those who do remarry reveals a well-kept secret.
[ترجمه گوگل]در نهایت، نگاه کردن به کسانی که دوباره ازدواج می کنند، یک راز را آشکار می کند
[ترجمه ترگمان]در نهایت، نگاه کردن به کسانی که ازدواج می کنند، راز سربه مهر نگاه داشته می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. If he wanted to remarry, she would be an ideal wife.
[ترجمه گوگل]اگر او می خواست دوباره ازدواج کند، او یک همسر ایده آل خواهد بود
[ترجمه ترگمان]اگر او می خواست دوباره ازدواج کند، زن ایده آلی می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. In ancient China, women were not allowed to remarry.
[ترجمه گوگل]در چین باستان، زنان مجاز به ازدواج مجدد نبودند
[ترجمه ترگمان]در چین باستان، زنان اجازه ازدواج مجدد نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. People who remarry may have second children if their new are childless.
[ترجمه گوگل]افرادی که دوباره ازدواج می کنند، در صورتی که فرزند جدیدشان بدون فرزند باشد، ممکن است صاحب فرزند دوم شوند
[ترجمه ترگمان]افرادی که ازدواج می کنند ممکن است بچه های دوم داشته باشند اگر فرزند جدید آن ها فرزند نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Ultimately, I question Clooney's reluctance to remarry but applaud Canalis for knowing what she wants.
[ترجمه گوگل]در نهایت، من بی‌میلی کلونی برای ازدواج مجدد را زیر سوال می‌برم، اما کانالیس را به خاطر دانستن آنچه می‌خواهد تحسین می‌کنم
[ترجمه ترگمان]در نهایت، من از reluctance کلونی هستم تا دوباره ازدواج کنم اما برای دانستن چیزی که او می خواهد تحسین می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After all, is doing to remarry, really guilty.
[ترجمه گوگل]پس از همه، برای ازدواج مجدد، واقعا گناهکار است
[ترجمه ترگمان]هر چه باشد، دوباره ازدواج می کند، واقعا احساس گناه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I never thought Bill would remarry.
[ترجمه گوگل]هرگز فکر نمی کردم بیل دوباره ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] هیچوقت فکر نمی کردم که \"بیل\" دوباره ازدواج کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. However, he was in no hurry to remarry - it was too early to make any plans.
[ترجمه گوگل]با این حال، او عجله ای برای ازدواج مجدد نداشت - برای انجام هر گونه برنامه ای زود بود
[ترجمه ترگمان]با این حال، او عجله ای برای ازدواج نداشت - خیلی زود بود که نقشه ای طرح کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• marry again, wed another time
if you remarry, you marry again after you and your previous husband or wife have obtained a divorce, or after your previous husband or wife has died.

پیشنهاد کاربران

۱. تجدید فراش کردن. دوباره ازدواج کردن ۲. دوباره ازدواج کردن با
مثال:
Do not hinder them from remarrying their husbands.
مانع آنها نشوید از دوباره ازدواج کردن با شوهرانشان
�فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ یَنْکِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ�
ازدواج مجدد

بپرس