reload

/ˌriːˈloʊd//ˌriːˈləʊd/

(verb transitive) (تفنگ و غیره) دوباره پر کردن، دوباره فشنگ گذاشتن در، (دوربین) دوباره فیلم گذاشتن در (verb intransitive) تفنگ را دوباره پر کردن (verb transitive) (کامپیوتر) بارگذاری مجدد

بررسی کلمه

فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
• : تعریف: combined form of load.
مشابه: replenish

جمله های نمونه

1. He tried to eject the spent cartridge and reload.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد کارتریج مصرف شده را بیرون بیاورد و دوباره بارگیری کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد the را بیرون بکشد و آن را پر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Press the "reload" button on your web browser to refresh the site and get the most current version.
[ترجمه گوگل]دکمه "بارگذاری مجدد" را در مرورگر وب خود فشار دهید تا سایت به روز شود و جدیدترین نسخه را دریافت کنید
[ترجمه ترگمان]دکمه \"بارگذاری مجدد\" را روی مرورگر وب خود فشار دهید تا وب سایت را تازه کرده و جدیدترین نسخه را به دست آورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We reload and await results as we watch the vapor rising from the ground.
[ترجمه گوگل]ما دوباره بارگیری می کنیم و منتظر نتیجه می مانیم که بخار از زمین بالا می رود
[ترجمه ترگمان]در حالی که بخار را که از زمین بالا می آید، دوباره تماشا می کنیم و منتظر نتایج هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The 49ers at this time of the year reload and get ready to do battle.
[ترجمه گوگل]۴۹ها در این زمان از سال دوباره بارگیری می‌کنند و آماده نبرد می‌شوند
[ترجمه ترگمان]۴۹ نفر در این زمان از سال بارگذاری شده و آماده مبارزه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. You can reload it using Open in the file menu.
[ترجمه گوگل]می‌توانید با استفاده از Open در منوی فایل، آن را دوباره بارگیری کنید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با استفاده از باز کردن در منوی فایل آن را دوباره بارگذاری کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Reload the pistol, quick!
[ترجمه گوگل]تپانچه را دوباره پر کنید، سریع!
[ترجمه ترگمان]تپانچه را باز کن، زود!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Anyone who empty the rolling paper please reload it!
[ترجمه گوگل]هر کسی که کاغذ نورد را خالی می کند، لطفا آن را دوباره بارگذاری کنید!
[ترجمه ترگمان]هر کسی که کاغذ لوله شده رو خالی کنه لطفا reload کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Finally, you? need to reload all of the MIBs (Management Information Bases)through the GUI to resume normal system operation.
[ترجمه گوگل]بالاخره شما؟ برای از سرگیری عملکرد عادی سیستم، باید همه MIB ها (پایگاه های اطلاعات مدیریت) را از طریق رابط کاربری گرافیکی بارگیری مجدد کنید
[ترجمه ترگمان]بالاخره، تو؟ نیاز به بارگذاری مجدد همه پایگاه های اطلاعاتی مدیریت (پایگاه های اطلاعاتی مدیریت)از طریق GUI برای ازسر گرفتن عملیات سیستم عادی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. With the freedom to change, recompile and reload the FPGA design to a board comes the responsibility to keep track of changes and keep FPGA design versions under configuration control.
[ترجمه گوگل]با آزادی تغییر، کامپایل مجدد و بارگذاری مجدد طرح FPGA در یک برد، مسئولیت پیگیری تغییرات و نگهداری نسخه های طراحی FPGA تحت کنترل پیکربندی است
[ترجمه ترگمان]با استفاده از آزادی تغییر، بارگذاری مجدد و بارگذاری مجدد طرح FPGA به یک صفحه وظیفه حفظ تغییرات و نگهداری نسخه های طراحی FPGA تحت کنترل پیکربندی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Internal error on build. Cannot continue. Please reload project and try again.
[ترجمه گوگل]خطای داخلی در ساخت نمی توان ادامه داد لطفاً پروژه را دوباره بارگیری کنید و دوباره امتحان کنید
[ترجمه ترگمان]خطای داخلی ساخت نمی توان ادامه داد لطفا پروژه را دوباره بارگذاری کنید و دوباره امتحان کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Note: When you initiate an IOS reload or a microcode reload, the POS interface is reset, and so is the framer.
[ترجمه گوگل]توجه: هنگامی که بارگذاری مجدد IOS یا بارگذاری مجدد میکروکد را آغاز می کنید، رابط POS و همچنین فریمر بازنشانی می شود
[ترجمه ترگمان]توجه داشته باشید: هنگامی که یک سیستم بارگذاری مجدد IOS و یا یک ریز دستورالعمل مجدد دستورالعمل را آغاز می کنید، رابط POS دوباره راه اندازی می شود، و بنابراین the
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Avatar: Primary weapon range decreased by 20 %, reload time increased by 100 %.
[ترجمه گوگل]آواتار: برد سلاح اصلی 20 درصد کاهش یافت، زمان بارگیری مجدد 100 درصد افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]آواتار: دامنه سلاح اولیه تا ۲۰ % کاهش یافت، زمان بارگذاری مجدد به میزان ۱۰۰ % افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Improved reload time reduction for Light Weapons Training from 0. 5 to 0. 65 seconds per level.
[ترجمه گوگل]کاهش زمان بارگذاری مجدد بهبود یافته برای آموزش سلاح های سبک از 0 5 تا 0 65 ثانیه در هر سطح
[ترجمه ترگمان]بهبود زمان بارگذاری مجدد برای آموزش سلاح های سبک از ۰ ۵ تا ۰ ۶۵ ثانیه در هر سطح
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Unable to reload the system user database because of an internal error.
[ترجمه گوگل]بارگیری مجدد پایگاه داده کاربر سیستم به دلیل یک خطای داخلی امکان پذیر نیست
[ترجمه ترگمان]بازیابی پایگاه داده کاربر سیستم به دلیل خطای داخلی ممکن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Rapid Fire - decreases weapon reload time of squadmates in your proximity.
[ترجمه گوگل]Rapid Fire - زمان بارگیری مجدد اسلحه را در نزدیکی شما کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]ارسال سریع سلاح به دفعات راه اندازی مجدد در نزدیکی شما را کاهش می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

تخصصی

[کامپیوتر] بار کردن مجدد - دستیابی به نسخه ی جدیدی از اطلاعات که قبلاً در کامپیوتر موجود بوده است، مانند بار کردن مجدد یک صفحه ی وب ممکن است اخیراً تغییر کرده باشد. در این صورت نیازی به مرور نسخه ی ذخیره شده در حافظه ی cache کامپیوتر تان ندارید.
[سینما] بازسازی

انگلیسی به انگلیسی

• load again, refill, pack again
when you reload a gun, you load it again by putting in more bullets or explosive.

پیشنهاد کاربران

Fill out
گلوله گذاری، خشاب گذاری
بارگذاری مجدد
reload ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: بار کردن مجدد
تعریف: بار کردن دوبارۀ یک برنامه به حافظه
بازپُریدن
You have to reload the guns
شما باید تنفگ ها را بِبازپُرید.
شما باید خشاب تفنگ ها رو باز پر کنید.
شما باید دوباره برای تفنگ ها خشاب گذاری کنید.
تعویض خشاب اسلحه

بازآوری
[نظامی]
خشاب گذاری ، باز خشاب گذاری ، خشاب گذاری دوباره

بپرس