relive

/riˈlɪv//ˌriːˈlɪv/

دوباره تجربه کردن، در ذهن مرور کردن، (دوباره) در نظر مجسم کردن، باز زیستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relives, reliving, relived
مشتقات: relivable (adj.)
• : تعریف: to experience or live over again, often in the imagination.
مشابه: repeat

- She was trying to relive her childhood.
[ترجمه گوگل] او سعی می کرد دوران کودکی خود را دوباره زنده کند
[ترجمه ترگمان] می خواست دوران کود کیش را به یاد بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. I relive that fateful day over and over in my mind.
[ترجمه گوگل]آن روز سرنوشت ساز را بارها و بارها در ذهنم زنده می کنم
[ترجمه ترگمان]آن روز شوم را بارها و بارها به یاد می آورم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The girls watch the tape, eager to relive their victory against UCLA.
[ترجمه گوگل]دختران این نوار را تماشا می کنند و مشتاق هستند که پیروزی خود را در برابر UCLA دوباره زنده کنند
[ترجمه ترگمان]دخترها نوار را نگاه می کنند و مشتاق بودند که پیروزی خود را بر ضد UCLA تکرار کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I wish I could relive my childhood.
[ترجمه گوگل]کاش می توانستم دوران کودکی ام را دوباره زنده کنم
[ترجمه ترگمان]ای کاش میتونستم دوران کودکی - م رو به یاد بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He often wished he could relive the heady days of his youth.
[ترجمه گوگل]او اغلب آرزو می کرد که ای کاش می توانست روزهای پرمخاطره جوانی اش را دوباره زنده کند
[ترجمه ترگمان]او اغلب آرزو می کرد که ای کاش می توانست روزه ای سرکش جوانی را به یاد بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She had a sudden desperate longing to relive last night - at least, the part up until when they had said goodnight.
[ترجمه گوگل]او یک اشتیاق ناامیدانه ناگهانی داشت که دیشب را دوباره زنده کند - حداقل تا زمانی که شب بخیر گفتند
[ترجمه ترگمان]او دلش می خواست آخرین شب گذشته را به یاد بیاورد - حداقل تا وقتی که شب به خیر گفته بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's about a woman who is forced to relive her past when she discovers her long-lost brother.
[ترجمه گوگل]این در مورد زنی است که با کشف برادر گمشده خود مجبور می شود گذشته خود را دوباره مرور کند
[ترجمه ترگمان]در مورد زنی است که مجبور می شود گذشته او را به یاد بیاورد وقتی که او برادر گم شده خود را پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Relive the most glorious defeat in the history of any franchise in any sport.
[ترجمه گوگل]با شکوه ترین شکست تاریخ هر فرنچایز در هر ورزشی را دوباره زنده کنید
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Payment by automatic direct debit will further relive your administrative burden.
[ترجمه گوگل]پرداخت از طریق بدهی مستقیم خودکار بار اداری شما را بیشتر کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان]پرداخت با بدهی مستقیم اتوماتیک بیش از پیش بار اجرایی شما را زنده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I moved here last month to relive my memories.
[ترجمه گوگل]ماه گذشته به اینجا نقل مکان کردم تا خاطراتم را زنده کنم
[ترجمه ترگمان]من ماه پیش اومدم اینجا که خاطراتم رو به یاد بیارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Dementors force us to relive our very worst memories.
[ترجمه گوگل]دمنتورها ما را مجبور می کنند تا بدترین خاطرات خود را دوباره زنده کنیم
[ترجمه ترگمان]دیوانه سازها ما را مجبور می کنند که خاطرات بسیار worst را به یاد بیاوریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Objective : To study the relive pain theory of Bidens bipinnata L.
[ترجمه گوگل]هدف: مطالعه تئوری درد زنده Bidens bipinnata L
[ترجمه ترگمان]هدف: برای مطالعه تئوری درد زنده of bipinnata L
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. You can relive as often as you want.
[ترجمه گوگل]می توانید هر چند وقت یکبار که بخواهید دوباره زندگی کنید
[ترجمه ترگمان] میتونی هر طور که دلت خواست تکرار کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Let's enter the paper theatre and relive childhood memories from long ago.
[ترجمه گوگل]بیایید وارد تئاتر کاغذی شویم و خاطرات دوران کودکی را از مدت ها قبل مرور کنیم
[ترجمه ترگمان]بیایید به تئاتر کاغذی وارد شویم و خاطرات دوران کودکی را از مدت ها پیش مرور کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• experience again, go through again; live again
if you relive something that has happened to you in the past, you remember it and imagine that you are experiencing it again.

پیشنهاد کاربران

خاطرات را مرور کردن
آسوده خاطر شدن
هانیه دلبندم
relieve به معنی تسکین هست نه relive.
ذهن سی و نه نفر رو منحرف کردی
در نظر مجسم کردن
دوباره زندگی کردن
مثال:
?? If you could relive one day , what would it be
اگه میتونستی یک روز ( روزی که خاطره خوبی درش داشتی ) را دوباره زندگی کنی ، چه روزی خواهد بود؟؟
نشخوار فکری
باز نمودن، نمایاندن، در اندیشه آوردن
Reduce
خاطرات را زنده کردن

بپرس