relish

/ˈrelɪʃ//ˈrelɪʃ/

معنی: میل، اشتها، خوش مزگی، چاشنی، طعم، مزه، خوش طعمی، مقدار کم، ذائقه، ذوق، رغبت، لذت بردن از، مزه اوردن، با رغبت خوردن، خوش مزه کردن
معانی دیگر: نشانه، اثر، خوشی، لذت، اشتیاق، شوق، شور، (خوراک) مخلفات (ترشیجات و غیره)، گزک، لذت بردن، خوش آمدن (از چیزی)، دوست داشتن، تمتع بردن، خوشمزه بودن، طعم خوب داشتن، مزه یا طعم یا ویژگی چیزی را داشتن، هر چیز اشتیاق انگیز، (نادر) طعم دادن، مزه دار کردن، رجوع شود به: appetizer

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a great enjoyment or appreciation of something, esp. food or drink.
مترادف: gusto, zest
مشابه: taste

- He always ate with relish.
[ترجمه سجاد نظری] او بیش از اندازه از غذا لذت برد
|
[ترجمه گوگل] همیشه با ذوق غذا می خورد
[ترجمه ترگمان] همیشه با رغبت غذا می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a spicy condiment used to add flavor to food, esp. a mixture of minced, pickled vegetables.
مترادف: condiment

(3) تعریف: a pleasant or enjoyable flavor or quality.
مترادف: piquancy, savor, spice, sweetness
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relishes, relishing, relished
مشتقات: relishable (adj.), relishingly (adv.)
(1) تعریف: to take great pleasure in; enjoy.
مترادف: adore, eat up, enjoy, love, rejoice in
متضاد: dislike
مشابه: appreciate, cherish, delight in, fancy, like, savor, value

- I would relish an opportunity to work with him.
[ترجمه فرهنگ] از فرصتی برای کار کردن با او استقبال می کنم
|
[ترجمه گوگل] از فرصتی برای همکاری با او لذت می برم
[ترجمه ترگمان] من از یه فرصت استفاده کردم تا باه اش کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to add flavor to; spice.
مترادف: flavor, savor, season, spice

(3) تعریف: to enjoy the taste of.
مترادف: savor
مشابه: enjoy

جمله های نمونه

1. a relish of garlic in the soup
طعم سیر در آبگوشت

2. a relish of hatred in her look
نشانه ای از نفرت در نگاه او

3. a savory relish
چاشنی تند

4. i do not relish the thought of working with him
از فکر کار کردن با او خوشم نمی آید.

5. they showed little relish for that task
برای آن کار رغبت زیادی نشان ندادند.

6. to listen with relish
با میل گوش دادن

7. the workers did not relish the probability of a cut in their wages
کارگران از احتمال کاهش مزدشان خرسند نبودند.

8. fresh vegetables are a popular relish in iran
در ایران سبزی خوردن جزو مخلفات متداول است.

9. She won't relish having to do the household chores every day.
[ترجمه گوگل]او از انجام هر روز کارهای خانه لذت نخواهد برد
[ترجمه ترگمان]او از اینکه هر روز کاره ای خانه را انجام دهد خوشش نخواهد آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I don't relish the thought of you walking home alone.
[ترجمه گوگل]من از این فکر نمی کنم که شما تنها به خانه راه می روید
[ترجمه ترگمان]از فکر رفتن به خانه لذت نمی برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He did not particularly relish the prospect of a meeting with his boss.
[ترجمه گوگل]او به خصوص از دورنمای ملاقات با رئیسش لذت نمی برد
[ترجمه ترگمان]به خصوص از دورنمای یک ملاقات با رئیسش خوشش نمی آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I relish the challenge of rebuilding the club.
[ترجمه گوگل]من از چالش بازسازی باشگاه لذت می برم
[ترجمه ترگمان]از چالش بازسازی این باشگاه لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She ate her cake slowly and with relish.
[ترجمه گوگل]کیکش را آهسته و با ذوق خورد
[ترجمه ترگمان]کیک را آهسته و با رغبت می خورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She retailed the neighbours' activities with relish.
[ترجمه گوگل]او فعالیت های همسایه ها را با ذوق خرده فروشی می کرد
[ترجمه ترگمان]او با لذت فعالیت های همسایگانش را بازگو کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He muckraked his political rivals with great relish.
[ترجمه گوگل]او رقبای سیاسی خود را با ذوق فراوان به هم زد
[ترجمه ترگمان]رقیبان سیاسی خود را با رغبت بسیار به هم پیوند می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I don't relish the prospect of getting up early tomorrow.
[ترجمه گوگل]من از احتمال اینکه فردا زود بیدار شوم لذت نمی برم
[ترجمه ترگمان]از این که فردا صبح زود بیدار می شوم خوشم نمی آید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Routine office jobs have no relish at all for me.
[ترجمه گوگل]کارهای اداری معمولی برای من هیچ لذتی ندارند
[ترجمه ترگمان]شغل Routine هیچ لذتی برای من نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I ate with great relish, enjoying every bite.
[ترجمه گوگل]من با ذوق زیادی خوردم و از هر لقمه ای لذت بردم
[ترجمه ترگمان]با اشتها غذا خوردم و از هر لقمه لذت می بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

میل (اسم)
stomach, addiction, bar, desire, liking, tendency, will, shaft, propensity, leaning, goodwill, penchant, relish, axle, rod, bent, vocation, inclining, predilection, zest, hade, milestone, predisposition, proclivity

اشتها (اسم)
stomach, appetite, relish

خوش مزگی (اسم)
relish, flavor, gust, joke, humor, jest, bon mot, jocularity, zest, sapidity, jocosity, nice taste, pepper

چاشنی (اسم)
primer, relish, flavor, embellishment, dressing, sauce, condiment, stuffing, seasoning, detonator, flavoring, garniture, salmagundi

طعم (اسم)
taste, smack, savor, relish, odor, flavor, gusto, palate

مزه (اسم)
taste, smack, savor, relish, flavor, gusto, zest, sapor, sapour

خوش طعمی (اسم)
relish, flavor, gust, sapidity, haut-gout

مقدار کم (اسم)
trace, relish, spatter, paucity, modicum, smidgen, soupcon

ذائقه (اسم)
relish, palate, sapor, sapour

ذوق (اسم)
taste, verve, liking, penchant, relish, zeal, gusto, goo, vertu, virtu

رغبت (اسم)
propensity, relish, zest, goo

لذت بردن از (فعل)
joy, relish

مزه اوردن (فعل)
relish

با رغبت خوردن (فعل)
relish

خوش مزه کردن (فعل)
taste, relish, flavour, flavor, sauce, zest

انگلیسی به انگلیسی

• great enjoyment, delight; taste, flavor; condiment, spice
enjoy, take pleasure in, delight
if you relish something, you get a lot of enjoyment from it. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. in his book he exposed with relish all the evils of our present day.
if you relish the idea or prospect of something, you are looking forward to that thing very much.
relish is a sauce or pickle that you can add to food in order to give it more flavour.

پیشنهاد کاربران

relish به معنای "چاشنی" یا "ترشی" است که در آشپزی به کار می رود. این نوع چاشنی ها معمولاً از سبزیجات یا میوه های خرد شده تهیه می شوند و طعم دهنده هایی هستند که به غذاهای مختلف افزوده می شوند تا طعمی خوشمزه و متفاوت به آن ها بدهند.
...
[مشاهده متن کامل]

طرز تهیه و مواد اولیه: چاشنی ها و ترشی های "relish" معمولاً از موادی مثل خیار، پیاز، گوجه فرنگی، فلفل سبز، شکر، سرکه، نمک و ادویه ها تهیه می شوند. برخی از انواع رایج relish شامل چاشنی خیار ترشی، چاشنی گوجه فرنگی، یا چاشنی فلفل هستند.
این چاشنی ها می توانند به صورت مخلوط یا خرد شده باشند و معمولاً به غذاهایی مثل هات داگ، برگر، ساندویچ ها، یا حتی غذاهای گوشتی اضافه می شوند. Relish نه تنها طعم تند و خوشایندی ایجاد می کند، بلکه معمولاً به غذا ظاهری جذاب تر و متنوع تر می بخشد.
مثال ها:
"Pickle relish" ( چاشنی ترشی خیار ) : این نوع از relish معمولاً شامل خیار ترشی خرد شده و ترکیبی از سرکه، شکر و ادویه جات است.
"Tomato relish" ( چاشنی گوجه فرنگی ) : گوجه فرنگی های خرد شده که معمولاً با سرکه، شکر و ادویه جات مخلوط می شوند.
در کل، relish در آشپزی یک افزودنی خوشمزه و پرطرفدار است که می تواند به هر غذایی طعمی خاص و جذاب بدهد.

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To take great pleasure or enjoyment in something 🍽️
🔍 مترادف: Enjoy
✅ مثال: She relished the opportunity to travel to new and exciting places
حال کردن
I don't relish the thought of
حال نمی کنم از. . .
۱. لذت ۲. اشتیاق. شور و شوق ۳. جاذبه. جذبه. گیرایی. کشش ۴. چاشنی ۵. لذت بردن. خوش امدن. دوست داشتن
مثال:
she swigged a mouthful of drink with relish
او یک جرعه از نوشابه را با لذت سر کشید.
هوس ( چیزی یا کسی ) به کله زدن ( عامیانه )
کیف کردن به چیزی
I always relish a challenge
لذت بردن
ترشی
ترشی
خوش داشتن، راغب بودن
Mr. Malley’s friends say the opposite is true of the son: that he relishes complexity and nuance while avoiding the sort of ideological worldviews of which he is accused
NEW YORK TIMES@
نهایت لذت را بردن
To enjoy to the fullest
he was relishing his moment of glory
چاشنی، مخلفات
a condiment eaten with plain food to add flavor
"use salsa as a relish with grilled meat or fish"
ترشیجات
I'm na anorexic
but whe ieat my food with relish i can't hepl my gluttony
با رغبت خوردن
eat your sweet tangue
من زبان شیرین تورا بخورم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس