religious

/rəˈlɪdʒəs//rɪˈlɪdʒəs/

معنی: راهبه، تارک دنیا، روحانی، خدا پرست، مذهبی، دین دار
معانی دیگر: دینی، کیشی، متدین، پارسا، خدا ترس، با وجدان، درستکار، بسیار دقیق، مصر، پافشار، وسواسی، عضو صومعه، عضو راهبه خانه، دیر نشین، خانقاه نشین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: relating to or concerned with religion.
مترادف: spiritual
متضاد: civil, irreligious, nonreligious, secular, unreligious
مشابه: canonical, doctrinal, ecclesiastic, ecclesiastical, holy, sacred, theological

- religious artifacts
[ترجمه گوگل] آثار مذهبی
[ترجمه ترگمان] مصنوعات مذهبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- religious texts
[ترجمه گوگل] متون دینی
[ترجمه ترگمان] متون مذهبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: pertaining to matters of faith, conscience, and spiritual values.
مترادف: doctrinal, ethical, spiritual, theological
متضاد: nonreligious, profane, secular, temporal
مشابه: canonical, denominational, moral, sectarian

- religious questions
[ترجمه گوگل] سوالات دینی
[ترجمه ترگمان] سوالات مذهبی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- religious teachings
[ترجمه گوگل] آموزه های دینی
[ترجمه ترگمان] آموزه های دینی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having faith in religion, esp. strong faith.
مترادف: devout, pious, worshipful
متضاد: godless, irreligious, nonreligious, unreligious
مشابه: reverent

- Her mother was a religious woman who prayed daily.
[ترجمه گوگل] مادرش زنی مذهبی بود که هر روز نماز می خواند
[ترجمه ترگمان] مادرش یک زن مذهبی بود که هر روز دعا می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: careful or scrupulous.
مترادف: punctilious, scrupulous
متضاد: casual, negligent
مشابه: careful, conscientious, honorable, rigid, strict

- He is religious about being prompt.
[ترجمه گوگل] او در مورد سریع بودن مذهبی است
[ترجمه ترگمان] او در مورد سریع بودن، مذهبی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: religiously (adv.), religiousness (n.)
• : تعریف: a member of a religious order, esp. a monastic one.
مترادف: cenobite, conventual, monastic
متضاد: secular

جمله های نمونه

1. religious beliefs
اعتقادات مذهبی

2. religious bigotry
تعصب مذهبی

3. religious books
کتاب های دینی

4. religious creed
اعتقادات مذهبی

5. religious in his observance of rules of health
وسواسی در پیروی از قواعد بهداشت

6. religious observances
رسوم مذهبی

7. religious rites that seal a marriage for eternity
مراسم مذهبی که ازدواج را تا ابد معتبر می کند

8. religious zeal
تعصب مذهبی

9. a religious chant
سرود مذهبی

10. a religious fanatic
متعصب مذهبی

11. a religious sect
فرقه ی مذهبی

12. lachrymose religious songs
سرودهای پر سوز و گداز مذهبی

13. most religious and racial discrimination is based on ignorance
بیشتر تبعیضات مذهبی و نژادی به علت جهل است.

14. the religious instinct of primitive peoples
شم مذهبی انسان های آغازین

15. the religious press
جراید مذهبی

16. their religious reasoning is full of fallacies and deliberate lies
استدلال های دینی آنها پر است از سفسطه و دروغ عمدی.

17. variant religious groups
دستجات مذهبی مختلف

18. he excused religious minorities from taking part in school prayer
او اقلیت های مذهبی را از شرکت در دعای مدرسه معاف کرد.

19. on a religious plane
از نظر مذهبی

20. political and religious intolerance
سنگاش (نابردباری) سیاسی و مذهبی

21. they perseuted religious minorities
آنها اقلیت های مذهبی را مورد ظلم و جور قرار می دادند.

22. a man of religious devotion
مردی با ازخودگذشتگی مذهبی

23. people of different religious and political persuations
مردی با اعتقادات مذهبی و سیاسی مختلف

24. she is a religious woman
او زنی دیندار است.

25. the alliance between religious and aesthetic rapture
قرابت میان خلسه ی دینی و خلسه ی هنری

26. the potency of religious faith in fighting fear and anxiety
توانایی ایمان مذهبی در مبارزه با ترس و نگرانی

27. the tilt toward religious fundamentalism
گرایش به بنیادگرایی مذهبی

28. he pretends to be religious
او تظاهر به مذهبی بودن می کند.

29. he was afire with religious zeal
شور مذهب در درونش شعله می زد.

30. the causes of iran's religious awakening
علل برخیزش (بیداری) مذهبی ایران

31. the majesty of the religious ceremonies of the japanese
شکوه مراسم و پایکوبی ژاپنیها

32. the repugnance between his religious views and his poetry
ناهمخوانی عقاید مذهبی او با اشعارش

33. they did not tolerate religious dissent
آنان مخالفت با مذهب را تحمل نمی کردند.

34. he was expounding on the religious significance of some biblical poems
او اهمیت مذهبی برخی از شعرهای انجیل را نشان می داد.

35. his letter offended the country's religious hierarchy
نامه ی او موجب رنجش بلندپایگان مذهبی کشور شد.

36. the two brothers hold polar religious views
آن دو برادر عقاید مذهبی متضادی دارند.

37. they affirmed a policy of religious toleration
آنها بر سیاست آزادی مذهبی تاکید می کردند.

38. to object to something on religious grounds
بنا به ملاحظات مذهبی با چیزی مخالف بودن.

39. his mother's family was old-fashioned and religious
خانواده ی مادرش محافظه کار و مذهبی بودند.

40. north africa has witnesed a strong religious revival
آفریقای شمالی شاهد یک احیای مذهبی نیرومند بوده است.

41. the organic union of these two religious sects
اتحاد نهادی این دو فرقه ی مذهبی

42. their scandalous treatment of racial and religious minorities
رفتار شرم آور آنها با اقلیت های نژادی و مذهبی

43. they have softened their policy toward religious minorities
آنها سیاست خود نسبت به اقلیت های مذهبی را تعدیل کرده اند.

44. we shouldn't mock at other people's religious beliefs
ما نباید عقاید مذهبی دیگران را مورد تمسخر قرار بدهیم.

45. he gets up at dawn and chants religious songs
سحرگاه بیدار می شود و سرود مذهبی تلاوت می کند.

46. the persecution of people who differ on religious matters
آزار مردمی که در امور دینی هم عقیده نیستند

47. they do not respect the rights of religious minorities
آنان حقوق اقلیت های مذهبی را محترم نمی شمارند.

48. every wednesday, students had to go to a religious convocation
هر چهارشنبه دانشجویان موظف بودند به گردهمایی مذهبی بروند.

49. a husband and wife who have discordant political and religious views
زن و شوهری که عقاید مذهبی و سیاسی آنان همخوانی ندارد

مترادف ها

راهبه (اسم)
anchoress, nun, prioress, cloistress, religious, vestal

تارک دنیا (اسم)
ascetic, religious, hermit, monk

روحانی (صفت)
church, religious, heavenly, ethereal, spiritual, sacred, unworldly

خدا پرست (صفت)
religious, pious, godly

مذهبی (صفت)
religious, devout, pious

دین دار (صفت)
religious, inward, devout, pious

انگلیسی به انگلیسی

• of or pertaining to religion; pious, devout, observant of religious laws and practices
devout people, pious people, people who are observant of religious laws and practices
you use religious to describe things connected with religion.
someone who is religious has a strong belief in a god or gods.

پیشنهاد کاربران

مذهبی، دینی
مثال: Many people visit the temple for religious ceremonies.
بسیاری از مردم برای مراسم دینی به معبد می روند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
مذهبی، متدین
مثال: She comes from a very religious family and goes to church every Sunday.
او از یک خانواده بسیار مذهبی است و هر یکشنبه به کلیسا می رود.
نکته: "Religious" به اشاره به ارتباط یا وابستگی به مذهب، معتقدات و عملکرد مذهبی یک فرد یا جامعه می باشد.
دینی، مذهبی
مؤمن
دقیق، موشکافانه، با وسواس
religious: مذهبی
religion: مذهب
مذهبی
دینی
of a horse, one that is always on its knees
[pun]
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : religion / religiosity / religiousness
✅️ صفت ( adjective ) : religious
✅️ قید ( adverb ) : religiously
مذهبی؛ دینی
آیینی
تشریفاتی
متشرع
Ali went to Mashhad in order to take part in celebrating the religious holiday
علی برای شرکت در بزرگداشت عید مذهبی به مشهد سفر کرد 👠👠
مذهبی ، دینی
مرتبا

عبادت
Fitr Eid is an important religious holiday in our country
عید فطر یکی از مهمترین تعطیلات مذهبی در کشور ماست.
عابد . زاهد
مومن
مذهبی
محل مذهبی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)

بپرس