1. I was mightily relieved when we landed at Manchester airport.
[ترجمه گوگل]وقتی در فرودگاه منچستر فرود آمدیم، خیلی راحت شدم
[ترجمه ترگمان]وقتی وارد فرودگاه منچستر شدیم خیلی خوشحال شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. I was relieved to hear that.
[ترجمه گوگل]با شنیدن این حرف خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که اینو می شنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. This relieved us of part of our luggage.
[ترجمه گوگل]این باعث شد بخشی از چمدانمان راحت شود
[ترجمه ترگمان]این باعث شد که ما از هم جدا شویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I was secretly relieved when Ed said it was time to turn back.
[ترجمه گوگل]وقتی اد گفت زمان بازگشت فرا رسیده است، پنهانی خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]وقتی اد گفت وقتش است که برگردد خیالم راحت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The doorman relieved her of the suitcase she had been carrying.
[ترجمه گوگل]دربان او را از چمدانی که حمل کرده بود راحت کرد
[ترجمه ترگمان]دربان او را از چمدانی که در دست داشت خلاص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. We were relieved that Gordon had arrived at the wedding suitably dressed.
[ترجمه گوگل]خیالمان راحت شد که گوردون با لباس مناسب به عروسی آمده بود
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که گوردون به مناسبت لباس مناسب به عروسی رسیده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. A porter relieved her of the three large cases she had been pushing on a trolley.
[ترجمه گوگل]یک باربر او را از شر سه کیف بزرگی که روی یک چرخ دستی هل می داد راحت کرد
[ترجمه ترگمان]دربان او را از سه پرونده بزرگ که چرخ دستی می راند رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. She was relieved to see his face light up with a boyish grin.
[ترجمه گوگل]وقتی دید که صورتش با یک پوزخند پسرانه روشن شد، خیالش راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالش راحت شد که صورتش را با لبخند پسرانه روشن می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. She looked immensely relieved when she heard the news.
[ترجمه گوگل]وقتی این خبر را شنید خیلی راحت به نظر می رسید
[ترجمه ترگمان]وقتی اخبار را شنید، خیلی راحت به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I am relieved to hear that this isn't true.
[ترجمه گوگل]وقتی می شنوم که این درست نیست، خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که می شنوم این حقیقت نداره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. He feigned disappointment. Secretly, he was mightily relieved.
[ترجمه گوگل]او تظاهر به ناامیدی کرد مخفیانه، او به شدت راحت شد
[ترجمه ترگمان]او نا امید شده بود به طور قطع نفس راحتی کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I was relieved to see that he seemed almost himself again.
[ترجمه گوگل]وقتی دیدم که دوباره تقریبا خودش به نظر می رسد، خیالم راحت شد
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد که دوباره مثل خودش به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You'll be relieved to know your jobs are safe.
[ترجمه گوگل]خیالتان راحت خواهد شد که بدانید شغلتان ایمن است
[ترجمه ترگمان]خیالت راحت باشه که بدونی شغلت در امان هست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. We were relieved to hear you were admitted to a university.
[ترجمه گوگل]وقتی شنیدیم شما در دانشگاه پذیرفته شده اید، خیالمان راحت شد
[ترجمه ترگمان]از شنیدن این که شما به دانشگاه قبول شده اید، آسوده خاطر شدیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید