فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relieves, relieving, relieved
مشتقات: relievable (adj.), relievedly (adv.), reliever (n.)
حالات: relieves, relieving, relieved
مشتقات: relievable (adj.), relievedly (adv.), reliever (n.)
• (1) تعریف: to ease or reduce (pain, suffering, need, worry, or the like).
• مترادف: allay, alleviate, assuage, palliate, soothe
• متضاد: aggravate, exacerbate, intensify
• مشابه: comfort, ease, lighten, mitigate, remedy, salve, treat
• مترادف: allay, alleviate, assuage, palliate, soothe
• متضاد: aggravate, exacerbate, intensify
• مشابه: comfort, ease, lighten, mitigate, remedy, salve, treat
- Aspirin usually relieves my headaches.
[ترجمه Unique] آسپرین معمولا مرا از شر سر درد نجات می دهد.|
[ترجمه چنور] آسپرین معمولا سردرد مرا تسکین میدهد|
[ترجمه گوگل] آسپرین معمولا سردرد من را تسکین می دهد[ترجمه ترگمان] آسپرین معمولا headaches را آرام می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These herbs are said to relieve pain.
[ترجمه Sina] این گیاهان دارویی گفته میشود که برای تسکین دادن درد است.|
[ترجمه گوگل] گفته می شود این گیاهان درد را تسکین می دهند[ترجمه ترگمان] گفته می شود که این گیاهان درد را تسکین می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Yoga is useful for relieving stress.
[ترجمه گوگل] یوگا برای از بین بردن استرس مفید است
[ترجمه ترگمان] یوگا برای تسکین استرس مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] یوگا برای تسکین استرس مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It took only a phone call to relieve all our worries.
[ترجمه گوگل] فقط یک تماس تلفنی لازم بود تا همه نگرانی هایمان برطرف شود
[ترجمه ترگمان] فقط یه تماس تلفنی بود که تمام نگرانی های ما رو برطرف کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] فقط یه تماس تلفنی بود که تمام نگرانی های ما رو برطرف کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to liberate from fear, anxiety, distress or other burdensome condition.
• مترادف: cure, deliver, ease, free, liberate
• متضاد: alarm, burden, distress
• مشابه: allay, appease, heal, quiet, redress, save
• مترادف: cure, deliver, ease, free, liberate
• متضاد: alarm, burden, distress
• مشابه: allay, appease, heal, quiet, redress, save
- It relieves me to hear that they're all safe.
[ترجمه گوگل] این که می شنوم که همه آنها در امان هستند، من را آرام می کند
[ترجمه ترگمان] از شنیدن این خبر خوشحالم که همه در امان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از شنیدن این خبر خوشحالم که همه در امان هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to break or interrupt (something tedious).
• مترادف: break, vary
• مشابه: alleviate, interrupt
• مترادف: break, vary
• مشابه: alleviate, interrupt
- She leafed through a magazine to relieve the boredom.
[ترجمه Aisan] او برای غلبه بر خستگی یک مجله را ورق زد|
[ترجمه گوگل] او مجله ای را ورق زد تا خستگی را از بین ببرد[ترجمه ترگمان] او یک مجله را ورق زد تا بی حوصلگی را خالی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to lower the pressure, weight, or tension of.
• مترادف: allay, alleviate, lighten
• متضاد: intensify
• مشابه: assuage, lessen, mitigate, mollify, slack, unburden, vent
• مترادف: allay, alleviate, lighten
• متضاد: intensify
• مشابه: assuage, lessen, mitigate, mollify, slack, unburden, vent
• (5) تعریف: to take over the duties of.
• مترادف: spell
• مشابه: replace, substitute for
• مترادف: spell
• مشابه: replace, substitute for