relief

/rəˈliːf//rɪˈliːf/

معنی: کمک، تسکین، ترمیم، جبران، اعانه، برجستگی، بر جسته کاری، اسودگی، راحتی، جانشین، رسایی، ازادی، فراغت، حجاری برجسته، گره گشایی، اسایش خاطر، تشفی، خط بر جسته، رفع نگرانی، تسکینی
معانی دیگر: آرام سازی، فرونشانی، دلداری، دل آسایی، آرامش، امداد، پشتیبانی، یاری، هرزید، پایمردی، آسان سازی، تحمل پذیرسازی، کاهش (مالیات یا فشار یا ظلم وغیره)، تعویض، عوض، گهولیدن، (ادبیات) مغایرت، ناهمگونی، ( بیس بال ) بازیکن ذخیره، کمکی، امدادی، (معماری - تندیس گری) برجسته کاری، نقش برجسته (مقایسه شود با: bas-relief)، (حقوق) عارض شدن (در دادگاه انصاف)، عرض حال، (نقاشی) تمایز رنگ ها، برجسته نمایی، (زمین شناسی - نابرابری های زمین از نظر ارتفاع ) پستی و بلندی، فراز سنگ، ( نقشه ی جغرافی) برجستگی نمایی، (چاپ) برجسته (letterpress هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the ease resulting from the removal of pain, distress, or anxiety.
مترادف: easement
متضاد: dismay, horror
مشابه: appeasement, letdown, rest

(2) تعریف: a means of gaining such ease.
مترادف: deliverance, delivery, liberation, release, rescue, salvation

(3) تعریف: assistance given to those in need.
مترادف: aid, assistance, succor
مشابه: comfort

(4) تعریف: a person or persons temporarily taking over the duties of others.

- Our relief finally arrived.
[ترجمه محسن] بالاخره راحت شدیم!
|
[ترجمه گوگل] بالاخره آسودگی ما رسید
[ترجمه ترگمان] سرانجام آرامش ما به پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: something acting as a pleasant diversion.
مترادف: distraction, diversion
اسم ( noun )
(1) تعریف: the projection of forms or figures from a background surface, as on certain types of maps.
مترادف: projection, relievo

(2) تعریف: prominence or distinctness resulting from contrast.

- His acting stood out in relief against the rest of the cast.
[ترجمه گوگل] بازی او در مقابل بقیه بازیگران برجسته بود
[ترجمه ترگمان] رفتارش با بقیه بازیگرها در آرامش بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. relief measures during a famine
اقدامات امدادی در دوران قحطی

2. relief road
(انگلیس) راه کمکی (که از جاهای شلوغ رد نمی شود)،راه فشارکاه و کنار گذر

3. a relief driver
راننده ی کمکی

4. a relief pitcher
پرتابگر زاپاس ( یا امدادی)

5. comic relief
صحنه ی شاد (در نمایش جدی)

6. earthquake relief
امداد به زلزله زدگان

7. tax relief for the poor
کاهش مالیات مسکینان

8. the relief of a sentry
جای نگهبان پیشین را گرفتن

9. the relief of the commanding officer was certain
تعویض افسر فرمانده حتمی بود.

10. in relief
برجسته کاری شده،برجسته،برجسته نما

11. on relief
دریافت کننده ی کمک دولتی (به خاطر بیکاری یا فقر و غیره)

12. provide relief for
یاری دادن به،کمک تدارک دیدن،کمک کردن

13. the earthquake relief fund
صندوق کمک به زلزله زدگان

14. bring into relief
برجسته نما کردن،چشمگیر کردن،نمایان کردن،هویدا کردن

15. a profile in relief
نیمرخ برجسته

16. a sigh of relief
نفس راحت

17. it was a relief to take off those tight shoes
در آوردن آن کفش های تنگ مرا راحت کرد.

18. she is on relief
او از دولت اعانه می گیرد.

19. hassan uttered a sigh of relief
حسن نفس راحتی کشید.

20. that news gave him great relief
آن خبر به او آرامش فراوانی داد.

21. go (or come) to the relief of (someone)
به کمک (کسی) رفتن (یا آمدن)

22. this medicine is prescribed for the relief of sore throat
این دارو برای تسکین گلو درد تجویز می شود.

23. food and fresh troops were sent to the relief of the besieged city
برای یاری به شهر محاصره شده خواربار و سرباز تازه نفس گسیل شد.

24. we were lost in the desert with no relief in sight
در صحرا گم شده بودیم و از کمک خبری نبود.

25. We made a contribution to the famine relief fund.
[ترجمه گوگل]ما به صندوق امداد قحطی کمک کردیم
[ترجمه ترگمان]ما سهم خود را در صندوق اعانه قحطی اعلام کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. Afterwards I felt a great sense of relief.
[ترجمه گوگل]بعد از آن احساس آرامش زیادی کردم
[ترجمه ترگمان]بعد از آن احساس آرامش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. They made no plea for relief.
[ترجمه گوگل]آنها هیچ درخواستی برای تسکین ندادند
[ترجمه ترگمان]هیچ بهانه ای برای تسکین دادن نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The agency says international relief agencies also have pitched in.
[ترجمه گوگل]این آژانس می گوید آژانس های امدادی بین المللی نیز وارد عمل شده اند
[ترجمه ترگمان]این خبرگزاری می گوید که نهاده ای امدادی بین المللی نیز در این برنامه شرکت کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Most of the relief work was done by volunteers.
[ترجمه گوگل]بیشتر امدادرسانی توسط داوطلبان انجام شد
[ترجمه ترگمان]اکثر کاره ای امدادی توسط داوطلبان انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The drug gives some relief from pain.
[ترجمه گوگل]این دارو مقداری درد را تسکین می دهد
[ترجمه ترگمان]دارو از درد تسکین پیدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمک (اسم)
support, accommodation, hand, adjoint, aid, service, help, assistance, helping, helper, assistant, succor, adjutant, subservience, avail, mate, relief, seconder, subserviency, furtherance, helpmeet, succorer

تسکین (اسم)
conciliation, placation, appeasement, mollification, relief, alleviation, sedation, palliation, solace, assuagement

ترمیم (اسم)
recovery, amendment, relief, restoration

جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

اعانه (اسم)
bounty, benefit, contribution, relief, handout, subsidy, subvention

برجستگی (اسم)
jut, relief, eminence, knob, swell, boss, prominence, salience, saliency, ness, eminency, flange, notability

بر جسته کاری (اسم)
relief, boss, relievo, fretwork

اسودگی (اسم)
relief, ease, repose, tranquility, leisure, comfort, convenience, vacation

راحتی (اسم)
relief, easement, convenience

جانشین (اسم)
standby, substitute, deputy, relief, vicar, vicegerant, surrogate, successor, locum tenens, succedaneum, succeeder

رسایی (اسم)
reach, range, relief, distinctness

ازادی (اسم)
release, emancipation, immunity, option, liberty, toleration, relief, freedom, independence, freeness, manumission

فراغت (اسم)
rest, relief, leisure, rescue, obviation, leisure time

حجاری برجسته (اسم)
relief

گره گشایی (اسم)
relief

اسایش خاطر (اسم)
security, relief, tranquility, tranquillity

تشفی (اسم)
relief

خط بر جسته (اسم)
relief, stereometric line

رفع نگرانی (اسم)
relief

تسکینی (صفت)
relief

تخصصی

[مهندسی گاز] کم کردن، خلاص کردن، انداختن فشار
[حقوق] خواسته، جبران خسارت، ابراء از تعهد
[نساجی] کاستن - خلاص کردن
[ریاضیات] آزادی، تیز کردن ابزار، کاستن فشار، خلاص کردن، رهایی، خلاصی
[خاک شناسی] پستی وبلندی
[آب و خاک] پستی و بلندی جزئی،ناهمواری

انگلیسی به انگلیسی

• easement, alleviation; liberation, release; support provided to the needy; embossment, sculpture in which the forms project outward from the surface; aid, assistance; person who fills the role of another
if you feel relief, you feel glad because something unpleasant has not happened or has stopped.
relief is also money, food, or clothing that is provided for people who are very poor or hungry.

پیشنهاد کاربران

در متون حقوقی به معنای �خواسته� یا �جبران خسارات� می باشد.
a relief map
نقشه برجسته
Relief
جمله های نمونه:
To his relief, the child was not seriously injured.
It was a relief to find the school girls safe.
To provide relief for the poor.
تسکین، آرامش
He sighed with relief when he heard the news.
وقتی خبر را شنید، با تسکین نفس کشید.
یک نفس راحت کشیدن.
مثال: It was a relief یک نفس راحت کشیدم.
امداد
کمک های امدادی
Relief assistance
relief 8 ( n ) =the effect of colors, light, etc. that makes an object more noticeable than others around it, e. g. The snow - capped mountain stood out in sharp relief against the blue sky.
relief
relief 7 ( n ) =a way of decorating wood or stone by cutting designs into the surface of it so that some parts stick out more than others, e. g. The bronze doors are covered with sculpted reliefs.
relief
relief 6 ( n ) =the act of freeing a town, etc. from an enemy army that has surrounded it, e. g. the relief of Mafeking.
relief
relief 5 ( n ) =a person or group of people that replaces another when they have finished working for the day or when they are sick, e. g. The next crew relief comes on duty at 9 o'clock.
relief
relief 4 ( n ) =sth that is interesting or enjoyable that replaces sth boring, difficult, or unpleasant for a short period of time, e. g. There was little comic relief in his speech.
relief
relief 3 ( n ) ( also tax relief ) =a reduction in the amount of tax you have to pay, e. g. relief on mortgage interest payments.
relief
relief 2 ( n ) =food, money, medicine, etc. that is given to help people in places where there has been a war or natural disaster, e. g. a relief agency organization worker.
relief
relief 1 ( n ) ( rɪˈlif ) =the feeling of happiness that you have when sth unpleasant stops, e. g. We all breathed a sigh of relief when he left.
relief
آرامش، راحتی، خیال آسوده
The feeling you have when sth unpleasant stops.
Ghii
کمک رسانی ( به مددجویان )
گشایش - خاطر جمعی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : relieve
اسم ( noun ) : relief
صفت ( adjective ) : relieved
قید ( adverb ) : _
در مشاغل به عنوان نفر کمکی استفاده میشه مثلا شب ریلیف در اتاق عمل به معنای نفر کمکی در صورت وجود عمل
نقاط برجسته، نقش برجسته به خصوص در زمین شناسی
relief stress
کاهش تنش
relief ( پزشکی )
واژه مصوب: رهایی
تعریف: برطرف شدن یا تسکین نسبی درد یا ناراحتی بیمار
خلاصی
⁦✔️رفع،
⁩آزادی و رهایی
US news
Relief🔎 and reunions in sight as US finally lifts Covid travel restrictions
. . .
On 8 November, the US will ease restrictions that effectively halted tourism and non - essential travel from 33 countries, including the UK, most of Europe and China
بهبود
رفع
اجابت مزاج
یارانه ( کمک هزینه ای که به افراد نیازمند داده می شود )
کلمه relief هم به معنای آسودگی خاطر و هم به معنای کمک ( help ) و معاونت ( assistance ) است. برای مثال: emergency relief program _ relief agency
خوشحال از شانس آوردن، تسلی ی خاطر
such a relief : آخیییییی راحت شدم
کاهش.
Sanctions relief
کاهش تحریم ها
رها شدن
Sigh of relief
اه اخیش کشیدن
رهایی
relieve :::راحت کردن ، راحت شدن
relief :::::: راحتی ، احساس راحتی ، امدادی
comfort::: راحتی
comfortable ::::راحت
Relief out
امداد رسانی - یاری کردن
کمک کردن - تسکین دادن
نقش برجسته
Relief گذشته واژهrelive هست
Relive=reduce
Realief=realax یعنی ارامش داشتن - راحت بودن
sanctions relief
برداشت تحریم
در خاکشناسی=پستی و بلندی
!!What a relief
آخیییییش، راحت شدم
آرامش
معافیت
تسکین = التیام [مترادف]
التیام = علاج شدن؛ بهبود یافتن
علاج شدن = درمان شدن؛ صحت یافتن؛ شفا یافتن
تسکین = درمان؛ درمان شدن
خاطر ایی آسوده،
خیالی راحت،
خیالی آسوده،
He beamed with relief
با خاطر یی آسوده لبخند زد.

نفر جایگزین برای ادامه یک فعالیت شغلی
جبران خسارت ( حقوقی )
خیال آسوده
آسودگی خاطر
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٥٤)

بپرس