reliant

/rəˈlaɪənt//rɪˈlaɪənt/

اعتماد کننده، اتکاکننده، اطمینان کننده، استامگر، اوستامگر، متکی، موثق

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: reliantly (adv.)
• : تعریف: demonstrating confidence, reliance, or trust.

جمله های نمونه

1. reliant on sleeping pills
متکی به قرص خواب

2. The charity is completely reliant on public donations.
[ترجمه مری] نیکوکاری و خیریه تماما به کمکهای خیریه عموم متکی میباشد.
|
[ترجمه گوگل]خیریه کاملا متکی به کمک های مردمی است
[ترجمه ترگمان]این موسسه خیریه به طور کامل به کمک های مردمی متکی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The service has become heavily reliant on government support.
[ترجمه گوگل]این سرویس به شدت به حمایت دولت وابسته شده است
[ترجمه ترگمان]این سرویس به شدت وابسته به حمایت دولت شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The hostel is heavily reliant upon charity.
[ترجمه گوگل]هاستل به شدت به خیریه وابسته است
[ترجمه ترگمان]شبانه روزی به شدت وابسته به خیریه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Raising self - reliant children requires parents at times to lead with their heads and not their hearts.
[ترجمه گوگل]تربیت فرزندان متکی به خود مستلزم این است که والدین گاهی با سر و نه با قلب خود رهبری کنند
[ترجمه ترگمان]بزرگ کردن کودکان متکی به نفس به والدین در زمان نیاز دارد تا با سر آن ها رهبری شود و نه قلب آن ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. These people are not wholly reliant on Western charity.
[ترجمه گوگل]این افراد کاملاً متکی به خیریه غربی نیستند
[ترجمه ترگمان]این مردم کاملا به خیریه غربی وابسته نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. They are reliant on a very limited number of exportable products.
[ترجمه گوگل]آنها به تعداد بسیار محدودی از محصولات صادراتی متکی هستند
[ترجمه ترگمان]آن ها متکی بر تعداد بسیار محدودی محصولات صادراتی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He's completely reliant on his wheelchair to get about.
[ترجمه گوگل]او کاملاً به ویلچر خود برای حرکت متکی است
[ترجمه ترگمان]او کاملا روی ویلچر نشسته بود تا در این مورد صحبت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Businesses have become increasingly reliant on complicated computing systems.
[ترجمه گوگل]کسب و کارها به طور فزاینده ای به سیستم های محاسباتی پیچیده متکی شده اند
[ترجمه ترگمان]تجارت ها به طور فزاینده ای به سیستم های محاسباتی پیچیده وابسته شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It will examine the implications for self reliant development.
[ترجمه گوگل]پیامدهای توسعه متکی به خود را بررسی خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این کار مفاهیم توسعه متکی به خود را مورد بررسی قرار خواهد داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These facts make them more reliant than they should be on the good opinion of their partners.
[ترجمه گوگل]این حقایق آنها را بیش از آنچه که باید به نظر خوب شرکای خود متکی می کند
[ترجمه ترگمان]این واقعیت ها آن ها را بیش از آنچه باید در نظر داشته باشد، بیشتر وابسته می سازد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Baseball is still largely reliant on players drafted straight out of high school.
[ترجمه گوگل]بیس بال هنوز هم تا حد زیادی به بازیکنانی که مستقیماً از دبیرستان پیش نویس می شوند متکی است
[ترجمه ترگمان]بیسبال هنوز به شدت وابسته به بازیکنان است که مستقیما از دبیرستان فارغ التحصیل شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. So, why are pandas reliant on bamboo?
[ترجمه گوگل]بنابراین، چرا پانداها به بامبو متکی هستند؟
[ترجمه ترگمان]خب، چرا pandas روی بامبو رو می ذاری؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Countries not so reliant on oil because of lack of industrial development can be hard hit indirectly.
[ترجمه گوگل]کشورهایی که به دلیل عدم توسعه صنعتی چندان متکی به نفت نیستند، می توانند به طور غیرمستقیم آسیب جدی ببینند
[ترجمه ترگمان]کشورها به دلیل فقدان توسعه صنعتی به طور غیر مستقیم به نفت متکی نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• dependent; trusting, confident
someone who is reliant on something needs it and often cannot live or work without it.

پیشنهاد کاربران

reliant ( adj ) ( rɪˈlaɪənt ) =needing sth sb in order to survive, be successful, etc. , synonym dependent, Businesses have become increasingly reliant on complicated computing systems. reliance
reliant
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : rely
✅️ اسم ( noun ) : reliance / reliability
✅️ صفت ( adjective ) : reliant / reliable
✅️ قید ( adverb ) : reliably
reliant ( adj ) = وابسته، متکی، محتاج
examples:
1 - She is totally reliant on her parents for money.
او کاملا در مسائل مالی وابسته به پدر و مادرش است.
2 - He's completely reliant on his wheelchair to get about.
...
[مشاهده متن کامل]

او برای حرکت کردن کاملاً به ویلچر خود محتاج است.
3 - The project is heavily reliant on volunteers.
این پروژه به شدت متکی به داوطلبان است.
4 - We need to make the transition towards an energy economy which is not reliant upon fossil fuels.
ما باید به سمت اقتصاد انرژی حرکت کنیم که وابسته به سوخت های فسیلی نیست.
5 - Census data revealed today showed just how reliant we have all become on technology.
داده های سرشماری فاش شده امروز نشان داد که چقدر همه ما به فناوری وابسته شده ایم.

متکی، وابسته

بپرس