• (1)تعریف: two or more people or crews that alternate with or follow each other in carrying out a task or running a race.
• (2)تعریف: a race in which each team member completes part of the course and is then followed by another who does the same.
• (3)تعریف: an automatic, usu. electromagnetic, device that activates switches or other devices in the same or another electric circuit when the current or voltage in its own circuit is altered.
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: relays, relaying, relayed
• (1)تعریف: to carry or pass on, by or as if by relay.
- Will you relay my questions to her?
[ترجمه گوگل] آیا سوالات من را به او منتقل می کنید؟ [ترجمه ترگمان] میشه questions رو براش باز کنی؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: to activate, control, or retransmit by means of an electrical relay.
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: re-lays, re-laying, re-laid
• : تعریف: to lay again or in another way.
جمله های نمونه
1. she swam her leg of the relay in 52 seconds
او در مسابقه ی امدادی قسمت خود را در 52 ثانیه شنا کرد.
2. They raced to a thrilling victory in the relay.
[ترجمه tohid] express relay sport covvect score and type
|
[ترجمه گوگل]آنها به یک پیروزی هیجان انگیز در رله مسابقه دادند [ترجمه ترگمان]با سرعت به سمت یک پیروزی هیجان انگیز در مسابقه حرکت کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. They will relay your message.
[ترجمه گوگل]آنها پیام شما را منتقل خواهند کرد [ترجمه ترگمان]آن ها پیام شما را حمل خواهند کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. A new relay of horses was harnessed to the cart.
[ترجمه گوگل]رله جدیدی از اسب ها به گاری سوار شد [ترجمه ترگمان]اسب های تازه ای به ارابه بسته شدند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The satellite will be used mainly to relay television programmes.
[ترجمه گوگل]این ماهواره عمدتاً برای پخش برنامه های تلویزیونی استفاده خواهد شد [ترجمه ترگمان]این ماهواره اصولا برای پخش برنامه های تلویزیونی مورد استفاده قرار خواهد گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Jamaica won the gold in the sprint relay.
[ترجمه گوگل]جامائیکا در رله دوی سرعت طلا گرفت [ترجمه ترگمان]جامائیکا مدال طلای دو مسابقه دوی سرعت را کسب کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. The Ugandan relay team are coasting to victory .
[ترجمه گوگل]تیم امدادی اوگاندا در حال کسب پیروزی است [ترجمه ترگمان]تیم امدادی اوگاندا به پیروزی وارد می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The anchor man in a relay team runs last.
[ترجمه گوگل]مرد لنگر در یک تیم رله آخرین بار می دود [ترجمه ترگمان]مردی که در مراسم حمل مشعل قرار دارد، در آخرین مرحله اجرا خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This metal tower is used to relay television signals to distant villages.
[ترجمه گوگل]این برج فلزی برای انتقال سیگنال های تلویزیونی به روستاهای دور استفاده می شود [ترجمه ترگمان]این برج فلزی برای حمل سیگنال های تلویزیونی به روستاهای دور استفاده می شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The broadcasting station will relay the news of the President's death.
[ترجمه گوگل]صدا و سیما خبر درگذشت رئیس جمهور را مخابره خواهد کرد [ترجمه ترگمان]ایستگاه پخش خبر مرگ رئیس جمهور را ادامه خواهد داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The essential point of relay racing is that it is a team effort.
[ترجمه گوگل]نکته اساسی مسابقه رله این است که یک تلاش تیمی است [ترجمه ترگمان]نکته اصلی مسابقه رله این است که این یک تلاش تیمی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. I will relay your opinion to the headmaster.
[ترجمه گوگل]نظر شما را به مدیر مدرسه می رسانم [ترجمه ترگمان]نظر شما را به مدیر نشان خواهم داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Their telling and retelling relay important principles of hope rooted in political and moral certainties about the outcome of struggle.
[ترجمه گوگل]گفتن و بازگویی آنها اصول مهم امیدی را که ریشه در قطعیت های سیاسی و اخلاقی در مورد نتیجه مبارزه دارد، بازگو می کند [ترجمه ترگمان]بازگو کردن و بازگویی اصول مهم امید ریشه در اطمینان سیاسی و اخلاقی در مورد نتیجه مبارزه دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Each member of the relay race needs to entice others to be on the team.
[ترجمه گوگل]هر یک از اعضای مسابقه رله باید دیگران را برای حضور در تیم ترغیب کند [ترجمه ترگمان]هر عضو از مسابقه دوی امدادی باید دیگران را جذب کند تا در تیم باشند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Newcastle won six of the 12 relay races and easily took the top club trophy with 220 points.
[ترجمه گوگل]نیوکاسل در 6 مسابقه از 12 مسابقه امدادی پیروز شد و به راحتی با 220 امتیاز عنوان برتر باشگاه را از آن خود کرد [ترجمه ترگمان]نیوکاسل در ۶ مسابقه رالی پیروز شد و به راحتی امتیاز تیم برتر را با ۲۲۰ امتیاز گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[سینما] رله [کامپیوتر] رله [برق و الکترونیک] رله 1. قطعه ای که با تغییر شرایط یک مدار الکتریکی ف یک یا چند اتصال را در همان مدار یامدار الکتریکی دیگحر باز و بسته می کند. رایجترین انواع آن رله های الکترومغناطیسی، زبانه دار حالت جامد و حرارتی هستند . 2. سیستم رادیویی ریز موج یا نوع دیگری که سیگنال را از یک ارتباط مخابراتی رادیویی به ارتباط دیگحر عبور می دهد . - رله، دوباره پخش کردن [مهندسی گاز] تقویت کننده، دوباره برقرارکردن [پلیمر] رله، تقویت کننده
انگلیسی به انگلیسی
• pass on via a series of intermediate stations; control by an electrical relay; retransmit, rebroadcast shift of workers; electronic regulation device; broadcast, transmission place in a horizontal position again; put again, set again; reestablish, set up again a relay or a relay race is a race between teams in which each member of the team runs or swims one section of the race. if people do something in relays, they do it in small groups at different times, usually following one after another. to relay television or radio signals means to send them on or broadcast them. if you relay something that has been said to you, you repeat it to another person.
پیشنهاد کاربران
Torch relay انتقال مشعل ( المپیک یا مسابقات دیگر )
۱. نیروی تازه نفس ۲. امداد ۳. ( مسابقه ) دوی امدادی ۴. ( دستگاه ) تقویت کننده، رله، ۵. بازپخش. رله ۶. بازپخش کردن. رله کردن ۷. بازگو کردن. نقل کردن مثال: They will relay your message. آنها پیغام شما را بازگو خواهند کرد.
رله، بازپخش، ایستگاه تقویت
می تونه به معنی استراحتگاه هم باشه جایی که اسب ها و مسافرها یه چیزی می خورن و نفسی تازه می کنن
to repeat something you have heard, or to broadcast a signal, message, or programme on television or radio بازگو کردن مطلبی پخش کردن یک برنامه، پیام و. . . در تلویزیون و رادیو I was told the news first and then I relayed it to the others ... [مشاهده متن کامل]
TV pictures of the war were relayed around the world by satellite Biden relayed his concerns about a controversial plan that Netanyahu and his right - wing Likud party are pushing to overhaul Israel’s judicial system and weaken the role of its Supreme Court
بازگو کردن
verb | rəˈlā, ˈrēˌlā | [with object] receive and pass on ( information or a message ) : she intended to relay everything she had learned. • broadcast ( something ) by passing signals received from elsewhere through a transmitting station: the speech was relayed live from the White House.
امدادی
بازپخش کردن، بازرسانی کردن، گروه نوبتی، دستگاه گیرنده
انتقال دادن
رساندن ( پیام، سلام، خبر و. . . ) از کسی به کسی دیگر نقل قول کردن، باز پخش کردن
بازپخشی ، بازپخش کننده بازفرست ، بازفرستی ، بازفرستنده رساننده ، باز رساننده