relaxation

/ˌrilækˈseɪʃn̩//ˌriːlækˈseɪʃn̩/

معنی: تخفیف، سستی، استراحت، تمدد اعصاب، سست سازی
معانی دیگر: آرامش، آسودگی، تفریح، تمدد(اعصاب)، رامش، آسودواری، واهلش، شلی، آهسته شدگی، ملایم سازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: diversion or recreation designed to refresh the body and mind.
مترادف: amusement, diversion, entertainment, fun
مشابه: letdown

- Our resort offers the utmost in relaxation and comfort.
[ترجمه گوگل] استراحتگاه ما نهایت آرامش و آسایش را ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان] تفریحگاه ما حداکثر آرامش و راحتی را ارائه می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a release from sustained effort.
مترادف: break, repose, respite, rest
متضاد: tension
مشابه: unbending

- They have ten minutes for relaxation between the exams.
[ترجمه گوگل] آنها ده دقیقه برای استراحت بین امتحانات فرصت دارند
[ترجمه ترگمان] آن ها برای استراحت بین امتحانات ده دقیقه فرصت دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a loosening, slackening, or letting go.
مترادف: freeing, loosening, release, slackening
متضاد: tension
مشابه: unbending

- A hot bath is good for the relaxation of the muscles.
[ترجمه گوگل] حمام آب گرم برای آرامش عضلات مفید است
[ترجمه ترگمان] حمام گرم برای آرامش ماهیچه ها خوب است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a release from control, strictness, or discipline.
مترادف: unbending

- This decade saw a relaxation of government control of the media.
[ترجمه گوگل] در این دهه کنترل دولت بر رسانه ها کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] این دهه باعث آرامش کنترل دولت در رسانه ها شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Relaxation of the dress code allows the students to wear shorts again.
[ترجمه گوگل] آرام شدن کد لباس به دانش آموزان اجازه می دهد دوباره شلوارک بپوشند
[ترجمه ترگمان] تمدد اعصاب از کد لباس به دانش آموزان اجازه می دهد که دوباره شلوارک بپوشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. her only relaxation is reading books
یگانه تفریح او خواندن کتاب است.

2. i walk for relaxation
برای تمدد اعصاب پیاده روی می کنم.

3. the need for relaxation and distraction should not be forgotten
نیاز به استراحت و تفریح را نباید فراموش کرد.

4. For relaxation he turns to tennis.
[ترجمه حسن] برای آرامش او به تنیس روی می آورد
|
[ترجمه گوگل]برای آرامش به تنیس روی می آورد
[ترجمه ترگمان]برای استراحت به تنیس روی می آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Pat teaches evening classes in yoga and relaxation.
[ترجمه گوگل]پت کلاس های شبانه یوگا و آرامش را تدریس می کند
[ترجمه ترگمان]پت در یوگا و آرامش به کلاس های عصر یاد می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Try to keep a balance between work and relaxation.
[ترجمه گوگل]سعی کنید تعادل بین کار و آرامش را حفظ کنید
[ترجمه ترگمان]سعی کنید تعادل بین کار و آرامش را حفظ کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some people take up yoga to aid relaxation.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد یوگا را برای کمک به آرامش انجام می دهند
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم از یوگا برای کمک به تمدد اعصاب استفاده می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I play the piano for relaxation.
[ترجمه Parnia] من پیانو را برای ارامشم مینوازم
|
[ترجمه گوگل]برای آرامش پیانو میزنم
[ترجمه ترگمان]من پیانو را برای آرامش بازی می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Relaxation exercises can free your body of tension.
[ترجمه گوگل]تمرینات تمدد اعصاب می توانند تنش بدن شما را رها کنند
[ترجمه ترگمان]ورزش تمدد اعصاب می تواند بدن شما را از تنش آزاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He needs more time off duty for relaxation and rest.
[ترجمه گوگل]او برای استراحت و استراحت به زمان بیشتری نیاز دارد
[ترجمه ترگمان]او برای استراحت و استراحت به زمان بیشتری نیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Students need to have time for relaxation and cultural activities [Sentence dictionary], as well as for academic work.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید برای استراحت و فعالیت های فرهنگی [فرهنگ جمله ها] و همچنین برای کارهای آکادمیک وقت داشته باشند
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید برای تمدد اعصاب و فعالیت های فرهنگی [ جمله فرهنگ لغت، و همچنین برای کار تحصیلی وقت داشته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I go hill-walking for relaxation.
[ترجمه گوگل]من برای استراحت به تپه راه می روم
[ترجمه ترگمان]من برای آرامش از تپه میرم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This relaxation technique can serve as an effective weapon against stress.
[ترجمه گوگل]این تکنیک تمدد اعصاب می تواند به عنوان یک سلاح موثر در برابر استرس عمل کند
[ترجمه ترگمان]این روش تمدد اعصاب می تواند به عنوان یک سلاح موثر علیه استرس عمل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I cannot allow any relaxation in/of the rules.
[ترجمه گوگل]من نمی توانم اجازه هیچ گونه آرامشی در/از قوانین بدهم
[ترجمه ترگمان]من نمی توانم اجازه آرامش در \/ یا قوانین را بدهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A few moments of relaxation can work wonders.
[ترجمه گوگل]چند لحظه آرامش می تواند معجزه کند
[ترجمه ترگمان]تنها چند لحظه آرامش می تواند شگفتی ساز باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تخفیف (اسم)
discount, abatement, cut, remission, damping, alleviation, rebate, relaxation, assuagement, refraction

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

استراحت (اسم)
rest, relaxation, breather, respite, repose, recumbency, surcease

تمدد اعصاب (اسم)
relaxation

سست سازی (اسم)
relaxation

تخصصی

[عمران و معماری] وارفتگی - شل شدگی - سستی - آزادسازی - رهاسازی - آسودگی - واهلش - وادادگی
[برق و الکترونیک] آرامش، سستی
[زمین شناسی] وارفتگی، شل شدن، سستی، آزاد سازی، رهاساری، آسودگی، واهلش، وادادگی، آرامش - در ژئوفیزیک، در یک محیط کشسان، کاهش نیروی بازگرداننده کشسان تحت اعمال تنش را گویند که حاصل آن تغییر شکل دائم است. - در زمین شناسی ساختمانی تجربی، آزاد شدن تنش اعمال شده با گذشت زمان که در نتیجه هر کدام از فرآیندهای متعدد خزش حاصل می آید.
[بهداشت] آرام بخشی - آرام سازی
[نساجی] استراحت - افت تنش - کاهش تنش - ( در جسم تحت کشش ثابت در اثر گذشت زمان ) رهایی - برگشت تدریجی به حالت اولیه - رفع خستگی - سست سازی
[پلیمر] آسایش، تمدد
[یوگا] سست سازی، تخفیف، تمدد اعصاب، استراحت

انگلیسی به انگلیسی

• rest, repose, cessation of work or activity; recreation, amusement, entertainment
relaxation refers to ways of spending time that are pleasant and restful.

پیشنهاد کاربران

کسب آرامش
احساس آرامش، آسودگی خاطر
وا سرشته شدن - وا سرشته
در ریاضیات به معنای ساده سازی است
لش کردن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : relax
✅️ اسم ( noun ) : relaxation / relaxant
✅️ صفت ( adjective ) : relaxed / relaxing
✅️ قید ( adverb ) : _
آرامش بخشی، آرمیدگی، آرام سازی
در موردزمان به معنی واهلش
در ریاضی - خلاصی
relaxation ( روان شناسی )
واژه مصوب: آرَمش
تعریف: 1. فروکش کردن تنش یا شور یا هیجان یا شدت در نتیجۀ آرامش ذهن یا آرامش بدن یا هر دو 2. بازگشت ماهیچه به شرایط استراحت پس از یک برهه گرفتگی
آرمیدگی، تن آرامی ( در روانشناسی )
تمدد اعصاب و در فارسی تمدد یعنی دراز کشیدن، استراحت عصبی
به نظرم در ریاضیات می شه این کلمه رو �راحت سازی� ترجمه کرد.
وادادن اهمال تخفیف
تن آرامی
استراحت کردن تمدید اعصاب

رهایش، کاهش تنش
پلیمر: بیشتر بودن فضای اطراف زنجیر پلیمری
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس