فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: relaxes, relaxing, relaxed
حالات: relaxes, relaxing, relaxed
• (1) تعریف: to make looser or less rigid.
• مترادف: loosen, slacken
• متضاد: stiffen, stretch, tense
• مشابه: ease, free, limber, loose, mollify, release, slack, unbend, uncoil, unwind
• مترادف: loosen, slacken
• متضاد: stiffen, stretch, tense
• مشابه: ease, free, limber, loose, mollify, release, slack, unbend, uncoil, unwind
- The child finally relaxed his hold on his mother's hand.
[ترجمه A.A] بالاخره کودک با نگهداشتن او روی دست مادرش آرام شد|
[ترجمه بابک عزیزسلطانی] سرانجام کودک روی دست مادرش آرام شد|
[ترجمه گوگل] کودک بالاخره دست مادرش را شل کرد[ترجمه ترگمان] بچه بالاخره دستش را روی دست مادرش رها کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The army has finally relaxed its control of the government.
[ترجمه A.A] ارتش در خاتمه کنترل دولتش را رها کرده است|
[ترجمه گوگل] ارتش بالاخره کنترل خود را بر دولت کاهش داد[ترجمه ترگمان] ارتش نهایتا کنترل دولت را از دست داده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make (rules, guidelines, or the like) less harsh or strict.
• مترادف: loosen, slacken, tone down
• متضاد: tighten
• مشابه: de-emphasize, downplay, ease, lighten, loose, minimize, slack, soft-pedal, soften
• مترادف: loosen, slacken, tone down
• متضاد: tighten
• مشابه: de-emphasize, downplay, ease, lighten, loose, minimize, slack, soft-pedal, soften
- The rules for visitors have been relaxed somewhat during the holidays.
[ترجمه گوگل] قوانین برای بازدیدکنندگان در طول تعطیلات تا حدودی کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان] این قوانین برای بازدید کنندگان تا حدی در طول تعطیلات آرام بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این قوانین برای بازدید کنندگان تا حدی در طول تعطیلات آرام بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The company relaxed its standards and the quality of its products has suffered.
[ترجمه گوگل] این شرکت استانداردهای خود را کاهش داده و کیفیت محصولات آن آسیب دیده است
[ترجمه ترگمان] این شرکت استانداردهای خود را کاهش داد و کیفیت محصولات آن آسیب دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شرکت استانداردهای خود را کاهش داد و کیفیت محصولات آن آسیب دیده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to reduce the intensity of.
• مترادف: slacken
• متضاد: intensify
• مشابه: allay, decrease, ease, lessen, moderate, reduce, remit, tone down
• مترادف: slacken
• متضاد: intensify
• مشابه: allay, decrease, ease, lessen, moderate, reduce, remit, tone down
- He lost that point because he relaxed his concentration.
[ترجمه گوگل] او این امتیاز را از دست داد زیرا تمرکز خود را آرام کرد
[ترجمه ترگمان] او این نکته را از دست داد زیرا تمرکزش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او این نکته را از دست داد زیرا تمرکزش را از دست داده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to release from effort or strain.
• مترادف: calm down, loosen up, unwind
• مشابه: allay, calm, ease, rest, soothe, tranquilize, unbend
• مترادف: calm down, loosen up, unwind
• مشابه: allay, calm, ease, rest, soothe, tranquilize, unbend
- Lie down here and relax your mind.
[ترجمه گوگل] اینجا دراز بکش و خیالت را راحت کن
[ترجمه ترگمان] اینجا دراز بکش و ذهنت رو آروم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اینجا دراز بکش و ذهنت رو آروم کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: relaxed (adj.), relaxing (adj.), relaxedly (adv.), relaxer (n.)
مشتقات: relaxed (adj.), relaxing (adj.), relaxedly (adv.), relaxer (n.)
• (1) تعریف: to become more flexible or at ease.
• مترادف: loosen up, unbend
• متضاد: tense
• مشابه: loosen, uncoil, unwind
• مترادف: loosen up, unbend
• متضاد: tense
• مشابه: loosen, uncoil, unwind
- Your muscles will relax if you take a warm bath.
[ترجمه گوگل] اگر حمام آب گرم بگیرید، ماهیچه های شما شل می شوند
[ترجمه ترگمان] اگر حمام گرم بگیری، عضلات تو سست خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اگر حمام گرم بگیری، عضلات تو سست خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to rest through inactivity, or to refresh oneself by spending time pleasurably.
- Don't bother her now. She's relaxing on the couch.
[ترجمه گوگل] الان اذیتش نکن او در حال استراحت روی مبل است
[ترجمه ترگمان] حالا اذیتش نکن او روی کاناپه لم می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] حالا اذیتش نکن او روی کاناپه لم می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We really relaxed while on vacation, enjoying the pool and sailing on the lake.
[ترجمه گوگل] ما واقعاً در تعطیلات استراحت کردیم، از استخر لذت بردیم و روی دریاچه قایقرانی کردیم
[ترجمه ترگمان] ما واقعا در تعطیلات استراحت می کنیم و از استخر لذت می بریم و روی دریاچه شنا می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما واقعا در تعطیلات استراحت می کنیم و از استخر لذت می بریم و روی دریاچه شنا می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to become less harsh, strict, or severe.
• مترادف: ease up, let up, mellow out, slack off
• مشابه: abate, mitigate, relent, slacken, subside
• مترادف: ease up, let up, mellow out, slack off
• مشابه: abate, mitigate, relent, slacken, subside
- The rules have relaxed since the hiring of the new principal.
[ترجمه گوگل] از زمان استخدام مدیر جدید، قوانین کاهش یافته است
[ترجمه ترگمان] این قوانین از زمان استخدام مدیر جدید راحت شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این قوانین از زمان استخدام مدیر جدید راحت شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to gain release from worry, tension, or inhibition.
• مترادف: calm down, chill out, mellow out, unwind
• متضاد: tense
• مشابه: cool off, repose, rest
• مترادف: calm down, chill out, mellow out, unwind
• متضاد: tense
• مشابه: cool off, repose, rest
- She relaxed when she heard that her family was safe.
[ترجمه گوگل] وقتی شنید که خانواده اش در امان هستند، آرام گرفت
[ترجمه ترگمان] وقتی شنید که خانواده اش در امان است، آرام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] وقتی شنید که خانواده اش در امان است، آرام گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Once the audience laughed, he relaxed and got through the rest of his speech successfully.
[ترجمه گوگل] هنگامی که حضار خندیدند، او آرام شد و بقیه سخنرانی خود را با موفقیت پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان] هنگامی که حضار شروع به خندیدن کردند، او آرام گرفت و بقیه سخنرانی اش را با موفقیت انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هنگامی که حضار شروع به خندیدن کردند، او آرام گرفت و بقیه سخنرانی اش را با موفقیت انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: to become more familiar and informal.
• مترادف: loosen up
• مشابه: relent, unbend
• مترادف: loosen up
• مشابه: relent, unbend
- The conversation relaxed and the party became more lively.
[ترجمه گوگل] گفتگو آرام شد و مهمانی پر جنب و جوش تر شد
[ترجمه ترگمان] گفتگو آرام گرفت و مهمانی تندتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] گفتگو آرام گرفت و مهمانی تندتر شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید